eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
886 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ✏️ «سعید چندانی» مادر جان بلند شو دیر می شود. اگر این بار هم دیر بروی، آق جمال اخراجت می کند، بلند شو عزیزم! سعید باز زحمت، خودش را از رختخواب جدا کرد وبه طرف برادرش که کمی آن طرف تر خوابیده بود خم شد و او را بوسید و مادرش نان و پنیر را در سفره گذاشت و گفت : عزیزم! پاشو دست و صورتت رو بشوی تا خواب از سرت بپره. سعید با بی حوصلگی بلند شد، خیلی دویت داشت بخوابد اما مجبور بود به سرکار برود.آن هم در این سن کم. صبحانه خورده و نخورده دوید به سمت مغازه می کانیکی آقا جمال. سوز سرما که در حال دویدن بیشتر احساس میشد صورتش را اذیت می کرد. نوک بینی و گوش هایش سرخ شده بود. نفس زنان به مغازه رسید. دم در ایستاد و دستش را به طرف دهانش برو و با گرمای دهانش دستانش را گرم کرد. نگاه خیره آقا جمال تپش قلبش را بیشتر کرد... ✍🏻...✨ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1