چنان سرگشته شد #آرامشعالم ..
که بر می داشت ؛
به سوی خیمهها گامی به سوی #دشمنان گامی...
#واویلاعلیحُسین..💔
شبیه روضهی #علیاکبر ، دارن به اشک پدرت میخندن .. که تو زیرِ عبا آمدیُ او روی عبا رفت ....💔💔
#آهمنالحسین ..
#آهمنرباب ..
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
حتی گلایه هم نکرد...
✍✍
رباب!
تو مگر اصغرت را دوست نداشتی؟
_داشتم.
اصغرت شیرین نبود؟
_چرا، شیرین تر از هر عسلی.
بر خیال خویش چقدر لباس آرزو بر تن کرده بودی؟
_خیلی.
پس چرا اینقدر صبوری رباب؟!
❗️برخی از ما آب و نانمان که پس و پیش میشود، پتک گلایه هایمان بالا میرود و روی سر همسرانمان فرود میآید.
خوابمان، استراحتمان که بالا و پایین میشود، زبان در دهانمان مار میشود و نیش میزند...
🖇گشتهام در مقاتل معتبر، دنبال گلایهای از تو بودهام که پس از شهادت طفل شیرخوارهات به امام حسین علیه السلام گفته باشی.
😓من پیدا نکردم!
تو که آن جواهر نایابت را دادی، چرا گلایه نکردی؟
ما چقدر با تو فاصله داریم؟
چرا اینقدر صبوری رباب...؟!
📚در میان روضههایت زندگی کردن خوش است
دردانه بود بلاخره! کوچکتر از همه.. درستش هم همین بود که گرامیترش بدارند! شش ماه پیشتر ، تا چشم باز کرد خودش را در آغوش حسین«ع» یافت و همان وقتی که پدر او را دورِ سرِ رباب میگرداند، همه چشمها خیره به قنداقهاش مانده بود. همهمهای شیرین در خانهی حسین«ع» به پا بود.
رقیه دور اتاق میدوید و گاه شعر میخواند و قد میکشید بلکه بتواند لحظهای قنداقه را از پدرش بگیرد و کنجکاوی کند! زینب «س» صدقه پرِ شالِ رباب میگذاشت و شیرِ تازه برایش در پیاله میریخت. میان علی اکبر «ع» و سجاد «ع» بحثی بود که چشم و ابروان علی کوچک به که رفته؟ و عباس «ع» در نهایتِ ادب مقابل درب اتاق ایستاده بود و با چشمی که از شوق حسین «ع» را تار میدید ، زیر لب آیه الکرسی میخواند. هر از چند گاهی هم میپرسید: «برای قوتِ رباب «س» یا نور چشممان علی «ع» چه چیزی مهیا کنم بهتر است؟»
حالا هم همهمه و هلهله به پا بود. وقتی که دست و پا زد خودش را در اغوش حسین «ع» یافت و باز هم همه چشمها خیره به قنداقهاش مانده بود. سینهاش به سینهی حسین «ع» چسبیده و به روی چشمهای نیمه بازش غبار نشسته بود. انگار که از ساعتها قبل خوابیده باشد، گرامی تر از دیگر برادر هایش زیر سایهی عبای پدر برمیگشت. دردانه بود بلاخره...
میم سادات هاشمی | قصهفروش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستتو بزار رو صفحه ببین امام حسین باهات چه حرفی داره....🥲💔
حضرتِ قلب¹²⁸
دستتو بزار رو صفحه ببین امام حسین باهات چه حرفی داره....🥲💔
ولی من هر موقع که امتحان میکنم فقط این جمله میاد....
هرجور شده خودت و اربعین کربلا برسون.
حضرتِ قلب¹²⁸
ولی من هر موقع که امتحان میکنم فقط این جمله میاد.... هرجور شده خودت و اربعین کربلا برسون.
#آقای_اباعبدالله
هم خودت میدونی هم خودم میدونم
دورت بگردم تو که خودت میدونی من به هر دری زدم برای دیدنت ولی نشد...💔
این دفعه تو سراغ من بیا...!🥲
#مطرود
حضرتِ قلب¹²⁸
دستتو بزار رو صفحه ببین امام حسین باهات چه حرفی داره....🥲💔
ولی این جمله برای بار دوم خیلی درد داشت💔🥲
هعییی خدا...