eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
86 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 ماه دعا 🔸 رهبر انقلاب: ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نکنید. دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نعم و فرصت‌هایی است که باید مغتنم بشمرید. این دعای ابی‌حمزه، این دعای افتتاح، این دعای جوشن و بقیه‌ی ادعیه‌ای که در روزها و شب‌ها و سحرها و بقیه‌ی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است؛ واقعاً از نعمتهای بزرگ الهی است. ⭐️
🍃🌸🍃 در بهشت زهرای تهران قطعه پنجاه شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند سنگ قبر ساده او حرف‌های صمیمانه‌اش و قولی که به زائرانش می‌دهد دل آدم را امیدوار می‌کند. 📜بخشی از وصیت‌نامه: 📝شما چهل روز باشید، خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. 📝نمازهای واجب خود را دقیق و بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز می‌شود. 📝سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید؛ خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی‌گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید🚷 زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. 📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید بگیرید بیایید سر مزارم🌷 به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است✅ پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید🙏
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۲۲ روایتی از زندگی ۴۰ستماس که میگرفتیم من و بچه ها اصرار میکردیم می خوایم به سوریه بیاییم مثل گذشته میگفت اگه لازم باشه میگم بیاین نسبتی معکوسی بین رفتن ما با شرایط سوریه بود. او در بحرانی ترین وضعیت از ما خواست به سوریه برویم حالا که حرم نسبتاً امن شده بود، چندان تمایلی به رفتن ما نداشت . این رفتن یا نرفتن در نگاه حسین دلیلی عاشورایی داشت. همان دلیلی که برای رئیس جمهور سوریه از بردن ما به دمشق بیان کرده بود: «من شیعه و پیرو حسین بن علی هستم امام حسین (ع) در سخت ترین شرایط خانواده اش را به کربلا برد من هم در شرایط بحرانی دمشق خانواده ام را آوردم.» ماه صفر و شنیدن روضه های حضرت زینب گویی با کاروان اسرای کربلا همراهم کرد و حتی فراتر از همراهی با کاروان خودم را همرزم و همراه حسین به دفاع از حرم میدیدم تماس که میگرفت احوال بچه ها را میپرسید و من احوال حرم را یک روز خانم حاج آقا سماوات از همدان زنگ زد و گفت: «پروانه خانم ،عروسی دخترم فاطمه است. شما دعوتید به حسین آقا هم زنگ زدم ایشون هم گفت سعی میکنم بیام راستش تعجب کردم چند ماه از رفتن حسین به دمشق می گذشت بارها من و بچه ها اصرار کردیم که «دلمون تنگ شده، بیا.» و جواب شنیدیم که سرم شلوغه نمیتونم بیام» موعد عروسی رسید و ظهر همان ،روز حسین با یک پرواز از دمشق به تهران آمد گفتم: «باورم نمیشه اومده باشی.» گفت «بچه های حاج آقا سماوات مثل بچه های خودم هستن بایدمیومدم.» 👇👇👇
بچه ها از دیدن حسین به وجد آمده بودند و رفتن با او به عروسی این شادی را دو چندان میکرد و جالبتر اینکه عروسی دختر دکتر باب الحوایجی نیز همان شب بوداز تهران به همدان رفتیم توی هر دو مراسم شرکت کردیم رفقای حسین از دیدنش سیر نمیشدند همه میدانستند که مدتی است به سوریه رفته ولی کسی جز ما نمی دانست که او همین امروز از سوریه آمده است. فقط دلمان خوش بود که حداقل یک هفته پیش ماست اما خیلی زوداین شادی نیم روزه تمام شد همان شب حسین گفت بریم تهران بچه ها جا خوردند. با تعجبی که چاشنی ناراحتی داشت پرسیدم: «چرا این قدر زود؟!» گفت: «فردا با یه پرواز ترابری باید برگردم دمشق.» غمی به مراتب سنگینتر و بیشتر از این شادی نیم روزه به دلم نشست اما دم بر ،نیاوردم مبادا بچه ها غصه بخورند و به پدرشان اعتراض کنند حتی برای اینکه زهر این غم را بگیرم برای حمایت از او گفتم: «با این مشغله ای که شما داری یه روزم غنیمته.» کسی حرفی نزد بچه ها هنوز گرم لحظات حضور بودند. فردا صبح وقت بدرقه ، دور از چشم بچه ها گفتم: مثل یه خواب بود کوتاه ولی شیرین حیف زود تموم شد. گفته بود برای میلاد حضرت زهرا و روز زن به تهران میآم.» بچه ها کیک بزرگی برای من سفارش دادند که به دست حسین، بریده شود. جمع شدیم و چشم به راه ماندیم اما به جای زنگ در زنگ گوشی به صدا درآمد واسم «بابا حسین» افتاد. فهمیدم که آمدنی نیست . و عذر خواهی کرد و گفت نتونستم بیام ولی به یادت بودم نشون به اون نشون که یه سکه طلا از لبنان برات خریدم سالار گلایه ای نکردم . گوشی را به تک تک بچه ها دادم و صدایش را شنیدند و غم نبودنش برایشان تازه شد . زهرا و سارا نگاه به چشمهای من دوخته بودند و منتظر عکس العمل بودند . خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم کیک را وسط گذاشتند و شمع ها را روشن کردند و چراغ ها را خاموش که بغضم ترکید. مدتی بعد، نوبت سارا میشد که برایش جشن تولد بگیریم. صلاح ندانستم که موضوع جشن تولد سارا را در تماسهایم با حسین مطرح کنم ترسیدم مثل دفعه قبل قول بدهد و نتواند بیاید. روز تولد سارا جمع شدیم که زنگ در به صدا درآمد فریاد زدم بچه ها باباس . عادت نداشت کلید بیندازد زنگ میزد ریتم زنگ زدنش را میشناختم. اصلاً این بار قبل از زنگ بوی آمدنش را حس کردم و قیافه اش را پشت در دیدم . ساک و چمدان در دست داشت وارد حیاط که شد زهرا و سارا غرق بوسه کردندش من نگاهش کردم وارد اتاق شد اول سکه لبنانی را داد و گفت «روزت مبارک.» و بعد دست گل طبیعی را که برای سارا خریده بود هدیه کرد روی ردیف گلها چند کفش دوزک پلاستیکی زده بودند که چشم نوازی می کرد سارا بیشتر از شادی تولد و دیدن این دسته گل قشنگ از دیدن بابا ذوق زده شده بود پرسید: «از کجا میدونستی که امروز تولد منه که اومدی؟!» - مگه آدم ، تولد عزیزش رو فراموش میکنه؟ اتفاقاً دو سه تاریخ رو برای آمدن در نظر گرفتم دوتاش قبل از این تاریخ بود اماگذاشتم که روز تولد تو بیام ... ⬅️ ادامه دارد... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت بلایی که اسراف و تبذیر بر سر جوامع می‌آورد شرح حدیث اخلاق توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو دنیای پرحرف ها و جلسه نشین ها، تو آتش به اختیار و عملگرا باش! نتیجه با تو نیست چون خدا به پیامبرش میگه انک لاتهدی من احببت، لکن الله یهدی من یشاء آفرین به این دخترای اراکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
های امام رضایی زیارت مختصر امام رضا علیه السلام السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سربازان "سیدعلی" بگو: ما خط رو با دادن جانمان حفظ کردیم حالا سپردیمش به شما ... ســــلام✋ 🌹ـــدایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام شهيد: سعید الله عابدینی  محل تولد: هشترود تاريخ تولد: 1348 مدرك تحصيلي: پایان دوره مقدماتی با حوزه علمیه رشته تحصیلی: حوزوی  وضعيت تأهل: مجرد شغل شهيد: طلبه  محل تحصیل: حوزه امام جعفرصادق(ع) تاريخ شهادت: 1/11/65 نام عمليات: كربلاي5 نحوه شهادت: اصابت تركش محل شهادت: شلمچه نشاني مزار: گلزار شهدای احمد آباد دفعات اعزام : دو بار تاریخ آخرین اعزام : 29/10/1365 ارگان اعزام کننده: سپاه پاسداران خلاصه زندگینامه شهید سعیدا... عابدینی شهید سعیدالله عابدینی در زمستان 1341 در یکی از روستاهای محروم آذربایجان شرقی و در یک خانواده مستضعف به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در همان محل زادگاهش گذرانید تا اینکه اواخر دوران ابتدایی مصادف با ورود حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی شد که برای سلامتی و شکرانه بزرگترین حادثه تاریخ سه روز روزه نذری گرفتند و قربانی کردند و با قلب پاک خود برای پیروزی انقلاب اسلامی دعا می کردند چون شور انقلاب در اعماق وجود مردم شهید پرور روز به روز شدت می یافت این بود که جهت شرکت در راهپیمائی های بی نظیر شهرستانها و همچنین وجود مشاغل گوناگون برای انجام و امرار معاش خانواده اش تصمیم به مهاجرت به یکی ازروستاهای ساوجبلاغ به نام احمد آباد کاشانی گرفتند. در محل جدید شهید هم کار می کرد و هم تحصیلاتش را ادامه می داد
بعد از پایان دوره راهنمایی با راهنمایی دبیران خود و تشویق خانواده اش وارد حوزه در علمیه امام صادق هشتگرد شد تا از این طریق خدای خود را بهتر به شناسد. شهید کاملا" وجهه مذهبی و روحانی داشت در کلیه راهپیمائی ها شرکت می کرد عضو فعال بسیج بود از برگزار کنندگان دعاهای کمیل و توسل بود در نیمه های شب با خدای خودش خلوت می کردند مرتب به مزار شهدای محل میرفتند و با خاموشان آن دیار گفتگو می کردند موذن مسجد روستا بودند و همنشین محرومان و دوستدار انقلاب. وقتی که خواستند عازم جبهه شوند اعضای خانواده هر یک به طریقی می خواستند او را از تصمیم خود منصرف نمایند ولی او تصمیم خود را گرفته و به مادر بزرگش گفت شما که 60 سال داری اگر 60 سال دیگرهم خداوند به شما عمر عنایت نمایند بالاخره باید از این دنیا بروی ... ولی اگر شهادت نصیب من شود تا ابد مهمان او خواهم بود و زندگی جاودانه خواهم یافت تا اینکه با درخواست دویست تومان هزینه سفر و مقداری نخ  با خلوص نیت به پیشگاه مهربانترین مهربان رفت و در عملیات کربلای 5 توفیق شهادت یافت و مصداق آیه شریفه(( و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا )) شد. روحش شاد 🔹نکات برجسته در زندگی شهید: الف) فعالیتهای مهم عبادی و معنوی: حضور در تکایاو حسینیه ها و مساجد دعای کمیل، توسل و سوگواری ایام عاشورای امام حسین(ع) و تشویق دوستان برای حضور در این مراسم. ب) فعالیتهای مهم سیاسی و اجتماعی: شرکت در راهپیمائی ها و تظاهرات، مشارکت در فعالیت های اجتماعی روستا ساخت امکانات رفاهی و مسجد و... ج) فعالیتهای مهم علمی، فرهنگی، هنری: شهید از استعداد هنری بهره مند بودند و جزو شاگردان نمونه حوزه از لحاظ خط بودند و در مسابقات علمی و فرهنگی و هنری مرتب شرکت می کردند. د) ویژگیهای بارز اخلاقی ( با ارائه نمونه رفتاری ): مرتب نماز شب برگزار می کردند و هیچ وقت این امر مهم از وی فوت نمی شد . قرآن را بسیار تلاوت می نمودند با اشکهایشان موجب سردی آتش جهنم می شدندن از مستضعفان و محرومان دفاع می کردند و همیشه حمایت خود را از آنها اعلام می کردند . ✍خاطرات: شهید موذن روستا بود در شبهایی که برف می بارید با زحمت به بالای پشت بام می رفت و اذان می گفت از شدت سرما شروع به گریه می کردند مادر به او می گفت: مجبور نیستی در چنین شرایط سختی به بالای پشت بام بروی شهید می گفت دست خودم نیست. مادر شهید تعریف می کرد که روزی از خواب برخاست و گفت امام زمان ( عج) را در خواب دیدم که به طرف من می آمد و به من گفت که باید به جبهه بروم و سپس حرکت کرد. به همین علت من باید به جبهه بروم. پیام شهید دلجوئی و حمایت از محرومان، پشتیبانی از ولایت فقیه، حضور در مسجد و شرکت فعال در دعای کمیل و توسل فراگیری علم ودانش و فرهنگ اسلامی. 📝وصیت نامه شهید سعید الله عابدینی بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود به منجی عالم بشریت حجة ابن الحسن (عج) و نائب بر حقش امام امت و امت شهید پرور امام و با سلام به تمامی رزمندگان اسلام و شهیدان از صدر اسلام تاکنون و با درود و سلام خدمت پدر و مادر عزیزم که بر من منت نهاده و مرا راهی مرکز علم و تقوی و روحانی حوزه نمودند تا من از جهل و گمراهی نجات یابم و سپاس بیکران به خداوند حق تعالی که به من توفیق عنایت فرمود تا در زیر سایه الطافش و در این راه گام بردارم و از ظلمت و تاریکی رهایی یابم و خود را بشناسم تا خدا را بیابم. پدر بزرگوار و مادر زحمتکشم از این که من شهید شدم اصلا" و به هیچ وجه ناراحت نباشید بلکه خیلی سربلند و شکر گزار باشید که من امانتی از طرف خداوند در دست شما بودم و به نحو احسن پس دادید همیشه در صحنه انقلاب باشید و از امام و اسلام حمایت کنید و راه شهیدان را که راه حسین (ع) است ادامه دهیدبرادرم و خواهرانم شما ها راه مرا ادامه دهید و از شهادت من حزن و اندوهی برخود راه ندهید و مقاوم و استوار در خط ولایت فقیه که همان خط انبیاء و اولیاء خداست باشید. ای امت شهید پرور و استوار که تا حال از اسلام و قرآن پشتیبانی کرده اید و شهدای بس گرانقدر را تقدیم این عقیده تان نموده اید سعی کنید از این به بعد هم حتی بهتر از گذشته از آیین خداوندی
پیروی کرده و حامی چون کوه استوار و صبور این انقلاب و اسلام و قرآن باشید که هستید. اما یک مسئله مهم که جنگ را فراموش نکنید در صدر کارهایتان قرار دهید امام عزیز فرموده امروز مسئله جنگ اهمیتش از فروع دین بالاتر است در جبهه ها شرکت جویید و از جان و مال مایه گذارید تا انشاء الله تعالی به زودی زود شاهد پیروزی نهایی حق بر باطل باشیم. و مسئله دیگر در مسجد حضور داشته باشید و مسجد سنگر است و سنگر ها را ترک نکنید مسجد خانه خداست و بیشتر توفیقات در مسجد هست و همچنین یادتان نرود که حدیثی است که می فرماید دعا سلاح مومن است خصوصا" دعای توسل و دعای کمیل و دعا برای پیروزی نهایی رزمندگان درپایان همه شما را به خدا می سپارم و از همه حلالیت می طلبم و التماس دعا خدایا تا ظهور دولت یار خمینی را برای ما نگهدار . والسلام و من الله التوفیق                               سعیدا الله عابدینی به تاریخ 29/10/65  🥀نثار ارواح طیبه شهداء امام شهداء و اموات # صلوات🥀 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
http://sahba.ir/download/tarhekoli/01%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%201.mp3 🔰جلسه اول ایمان یک 28 شهریور 1353 2 رمضان 1394 🔷طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد: حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
🔴 شیطان، هم دنیا را گرفت و هم آخرت را! ✍️ آیت الله حق شناس (ره) : یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!! شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را. امیر مومنان (ع) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد. 📚 ز ملڪ تا ملڪوت جلد 1 ص 213 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۲۳ زهرا پرسید: «بابا تاکی پیش ما هستی؟» گفت : «تاوقتی که شماها رو سیر ببینم و پرسید: «پسرها و عروسها و نوه ها کجان؟» وهب به غیر از فاطمه پنج ساله، محمد حسین شش ماهه را داشت و ریحانه یکسال و نیمه هم چراغ خانه مهدی را روشن کرده بود حسین عروسها و پسرهایش را در منزل خودش سیر دید و بوسید و نوه ها را یکی یکی بغل کرد. یک آن به من نگاه کرد و دوباره با نوه ها گرم گرفت. شاید میخواست با آن نگاه بگوید که این دفعه باید همه رو به دمشق بیاری، حتی بچه ها رو چند روزی ماند و بدون اینکه از بردن ما به سوریه حرفی به میان بیاورد برگشت. سال ۱۳۹۲ ، از سوریه به عراق رفت و خودش را به راهپیمایی اربعین رساند. چند نفری که او را دیده بودند برای پسرها گفته بودند که: «حاج آقا، با یکی دو نفر از دوستانش بدون محافظ، در مسیر نجف ـ کربلا، پیاده روی میکرد ،مراسم اربعین که تمام شد به تهران آمد ما از وضعیت سوریه می پرسیدیم و او از حماسه باشکوه راهپیمایی روز اربعین تعریف می کرد سارا پرسید یعنی ما نمیتونستیم یکی از اون چند میلیون زائر اربعین باشیم؟ چرا ما رو «نبردی و از حسین جواب شنید که :می برمتون پیش خود خانم حضرت زینب کبری (س) زیارت آماده اید؟ همه اعضای خانواده آماده بودیم اما وهب و مهدی بخاطر محدویت کاری ،علی رغم اشتیاقشان، مجبور شدند بمانند و قرار شد زهرا ،امین، سارا و من آماده سفر شویم. 👇👇👇