روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
🕊🖤
پرواز ڪردن سخت نیست...
عاشق ڪه باشے بالت میدهند؛
و یادت میدهند تا #پرواز ڪنی...
آن هم عاشقانه... :)♥️
ســــلام✋
#روزتون_شهــ🌹ـــدایی
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#شهدای_شهرمون_را_بهتر_بشناسیم
#مربی_شهید_پاسدار_علی_اکبر_همتی
از کودکی به همراه پدر در هیئت های مذهبی شرکت می کرد و افتخارش خادمی حسین (ع) بود.
در عنفوان جوانی همزمان با تحصیل، مشغول فعالیتهای انقلابی شد.
دیری نپایید که زمزمه های جنگ به گوش رسید و ایشان که خود را در قبال مردم و دین مسئول می دانست با این که ۱۶ سال بیشتر نداشت وارد بسیج شده و پس از گذراندن دوردهای آموزشی، داوطلبانه، راهی جبهه شد.
در سال ۱۳۶۲ به سپاه پیوست تا بتواند منسجم تر به اقدامات خود ادامه دهد، دوره های مخصوص تخریب و شناسایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و خدمت خود را خالصانه از مناطق جنگی کردستان، کرمانشاه، مهران، سومار، چنگوله و.... شروع کرد.
از آن پس در واحد اطلاعات تیپ امیرالمومنین «ع» و نهایتا در لشگر انصار الحسین (ع) در گردان تخریب فعالیت داشت و در عملیات های مهمی همچون مسلم بن عقيل، والفجر۵، مرصاد و... حضور داشت.
شهید همتی تا پایان، رزمنده جنگ و جبهه بود و بعد از امضا قطعنامه باقی عمر خود را با حسرت و دوری از دوستان شهید و جا ماندن از خیل شهدا سپری نمود.
بعد از اتمام جنگ مدتی در پادگان قهرمان و نیز در پادگان قدس به عنوان مربی تخریب خدمت می کرد و سربازان و دکتر وظیفه های زیادی را آموزش می داد تا اینکه خدمت خود را با افتخار به پایان رساند و به درجه بازنشستگی نائل آمد. روح بلندش آرام و قرار نداشت، نمی توانست بیکار بماند. با توجه به سابقه درخشانش از سوی قرارگاه خاتم الانبیاء در بخش انهدام معادن و تونلها مشغول شد، علاوه بر آن کار در موزه دفاع مقدس و...
تا این که در سال ۱۳۸۸ از او خواسته شد پاکسازی
مناطق مین گذاری شده رابر عهده بگیرد. ایشان با عشق و علاقه پذیرفت و در قرارگاه کربلا حاضر شد.
قرارداد جدید و فعالیتهای دوباره، مثل همیشه با نیت کسب رضای خدا و انجام وظیفه و نجات دادن جان انسانها.
ایشان نفس کشیدن در هوایی را می طلبید که روزی شهدا نفس می کشیدند. قدم زدن، نماز خواندن، اشک ریختن و توسل کردن در این خاک بود کهبه او آرامش میداد. این بار فرمانده گروهی بود که برایپاکسازی مناطق آلوده مرزی آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، و خوزستان تلاش میکردند. مناطقی که هر روز قربانیان زیادی می گرفت. زمین هایی که بر اثر گذشت زمان و دست کاریهای پیشین، پیچیده شده بود و مین هایی که یا در سطح پایین تری از خاک پنهان شده بودند یا قابلیت خنثی سازیخود را از دست داده بودند و مردانی که حتی بعد از جنگ هم می بایست با آنها دست و پنجه نرم می کردند.
کار، ایمان و توانایی بالایی می طلبید.
با توکل به خدا و عشق، در منطقه حاضر می شد و به جمع آوری و انهدام مین و مهمات باقی مانده هشت سال دفاع مقدس مشغول می شد.
#روز_آخر
چند روز قبل از عید غدیر بود که با ایشان تماس گرفتند. ایشان مرخصی بود، بعد از تماس بلافاصله حرکت کرد. باید میرفت و چاله های انباشته شده از مین را منهدم می کرد. صبح روز عید غدیر، عازم منطقه مرزی مریوان شد. در حین انجام کار بود که بر اثر انفجار یکی از چاله های انباشته از مین و مهمات، آسمانی شد و به آرزویش که شهادت بود، رسید.
از خدا خواسته بود به گونه ای شهید شود که هیچ اثری از پیکرش باقی نماند. پیکری که هیچگاه بازنگشت و تنها یک دست (که همیشه در راه خدا حرکت کرده بود با دستکش سفید آمد تا مرهمی باشد بر دل مادر و اشکهای بی پایان همسر و پاسخی برای چشمان منتظر فرزندان بویژه دختر سه ساله اش.
بالاخره این زمینها توانست شهید همتی و پنج بار و همراهش را به قافله شهدا برساند.
مردی که تمام عمر تابع امر ولایت بود و در نهایت روز عید غدیر با مولای خود پیمان بست و با خون خود آن را امضا نمود.
وابستگی خاصی به خانواده و دختر سه ساله اش داشت اما همه را به خدا سپرد و به راه و هدف خود ادامه داد.
اینها را گفتیم ولی هیچ زبانی قادر نیست اخلاص، مهربانی، شجاعت، شوخ طبعی، عبادتهای باصفا و پاکی دلش را بر صفحه کاغذبیاورد.
نامش على اكبر بود و سیره اش علی اکبری...
آری خوشا به حال شهدا که در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند.
#فرازی_از_وصیت_نامه
تابع امر ولایت باشید. همیشه توکل به خدا کنید از غیبت و دروغ دوری کنید. عبادت هایتان را خوب انجام دهید
هیچ نگران رزق و روزی نباشید. برای خدا و کسب معنویت کار کنید؛ روزی حلال را خدا با تلاش و ایمان و تقوا به شما می رساند
شهدا را فراموش نکنید و دنباله رو آنها باشید. به اسلام و انقلاب خدمت کنید.
#روحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
http://sahba.ir/download/tarhekoli/04%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87%20%D9%88%20%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C.mp3
🔰جلسه چهارم
ایمان زاینده همراه با تعهدات عملی
31 شهریور 1353
5 رمضان 1394
🔷طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
استاد :
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🔆اِلهی لَا تُوءَدبنی بِعُقُوبَتِکَ
🔸خدایا آمده ام که آشتی کنم، مرا آنگونه ادب مکن؛ که فراتر از طاقتم باشد . . .
#فرازی_ازدعای_ابوحمزه_ثمالی
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : ۱۲۶
حسین خوشش آمد و با احساسی آمیخته با غرور گفت: «سالار اگه
بترسه که دیگه سالار نیست
نزدیک یک ماه در سوریه بودیم با
حسین آمدیم و با حسین برگشتیم
سفری که خستگی چند سال دوری
حسین را با دعا و زیارت از تنمان
ریخت
حسین کارش را در سوریه به فرمانده دیگری تحویل داد و به ایران آمد. برایم قابل پیش بینی بود که از تجربه او درجهت استمرار حرکت مقاومت استفاده کنند فرمانده کل سپاه مسئولیت راه اندازی قرارگاه تازه ای رابه او واگذار کرد تا جبهه مقاومت بیش از گذشته تقویت شود در کنار این کار پرتحرک خادم حرم امام رضا (ع) هم شد انگار خدمت پنهان او در یک گوشه از حرم امام رضا، مایه آرام دل دور شده او از حرم حضرت زینب بود بی سروصدا دو هفته یکبار به مشهد میرفت و میآمد. چند باری
هم به سوریه رفت.
یک روز وقتی از مشهد برگشت :گفت: «پروانه نوکری حرم آقا امام ،رضا یه لذت معنوی داره که دنیا رو از
تن آدم میتکونه
گفتم: «شما که دنیا سه طلاقه رو کردی
خندید «حداقل شما میدونی هنوز دلم یه جاهایی گیره
زیر و بم روح و جانم را بهتر از خودم می.شناخت چیزی گفت که حرف دلش بود و مجبور به سکوتم کرد حتی سؤالی که فکرم را مشغول کرده بود را از ذهنم بیرون کشید میخوای بپرسی که بعد از تشکیل دفاع وطنی سوریه چه نیازی به
سازماندهی نیرو تو ایرانه؟
و خودش جواب داد: دشمنان بیرون مرزها بیکار ننشسته ان همه جوره اومدن پشت سر مسلحین و تکفیریها با سلاح ،پول امکانات و حتی نیروی انسانی دیروز در سوریه امروز تو عراق و
👇👇👇
شاید فردا بخوان نزدیک مرزهای ما شیطنت کنن
آمادگی مردمی یعنی تضمین امنیت
پیش از وقوع بحران و جنگ
پرسیدم کاری هس که منم بتونم
کمک کنم؟»
گفت: «آره، سرکشی به خونواده های
شهید مدافع حرم
.انگار این پیشنهاد را از قبل آماده کرده بود یکی دو بار از مظلومیت شهدای مدافع حرم که تعریف کرد لابه لای صحبتهاش حرفهایی زد
که سوختم .
میگفت به خاطر «یه سری محدودیتها تعدادی از شهدای افغانی و پاکستانی توی ایران دفن میشن شاید اونا یکی دو تا فامیل توی ایران داشته باشن باید شما با اونا ارتباط داشته باشین اما
میتونین کارتون رو از سرکشی به خونواده شهدای ایرانی شروع کنین این یه کار اداری نیس دولتی نیس
یه کار زینبیه
به حرمت نام مبارک حضرت زینب کار سرکشی را شروع کردم . وقتی پای درد دل بازماندگان شهدا می نشستم ، به ژرف اندیشی حسین میرسیدم و به رسالت زینبی که او بر
دوشم گذاشته بود.
بیشتر خانواده شهدا نام حسین
همدانی را از زبان شهیدشان شنیده
بودند یکیشان قبل از شهادت
تعریف کرده بود که «کارم دیده بانی و هدایت آتش بود. دیدگاه جایی قرار داشت که اگر سرم را دو بار از یک نقطه بالا میآوردم تک تیراندازهای تکفیری با قناصه میزدند توی سرم.
سردار همدانی وقتی به خط سرکشی
میکرد کنارمان می نشست با آمدنش بچه ها روحیه میگرفتند ترس را نمی شناخت، شجاع بود و خاکی. با ما غذا میخورد توی همان خط مقدم که بیشتر ساختمانهای
مسکونی بود یک روز دیدم که
نهارش را تا نصف خورد و بقیه
غذایش را که برنج ساده بود توی
پلاستیک ریخت و با من خداحافظی
کرد. کنجکاو شدم و با دوربین دیده
بانی از بالای ساختمان تا جایی که رفت، نگاهش کردم باید از جایی عبور میکرد که زیر دید و تیر قناصه زنها بود. از آنجا هم رد شد و به جایی رسید که مرغی پا شکسته نشسته بود .برنج را ریخت جلوی مرغ و از همان مسیر برگشت.این خاطره را وقتی همسر شهید از زبان شوهرش تعریف کرد تازه فهمیدم که یک سینه حرف ناگفته از حسین در تک تک رزمندگان جبههٔ مقاومت وجود دارد.
محرم سال ۹۴ حسین طبق سنّت
دیرینه اش به هیئت ثارالله سپاه
همدان رفت. من و بچه ها در تهران
ماندیم یکی از کسانی که درهیئت بود چند قطعه عکس و فیلمی از حسین به ما نشان داد که لباس سیاه هیئت پوشیده و ظهرعاشورا برای مردم که بیشتر جوانان بودند سخنرانی و مداحی میکند و مثل یک طفل یتیم و بی پناه با صدا بلند گریه میکند و به پهنای صورتش
اشک می ریزد.
وقتی به تهران آمد خودش از حال
خوشی که در محرم امسال داشت
تعریف کرد و از اینکه برای اولین بار
مداحی کرده بود گفت . و من نگفتم
که فیلم و عکس این مداحی را دیده ام پرسیدم توی هیئت چی
خوندی؟»
گفت: «روضه» که بلد نبودم فقط پشت سرهم مثل میاندارها تکرار میکردم «حسین آرام جانم حسین
روح و روانم حسین دوای دردم حسین دورت بگردم .»
⬅️ ادامه دارد ....
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی« س» فعلا مصوبه و برنامه ای در خصوص افطاری میلاد امام حسن مجتبی «ع» نداشته است ، هر گونه اطلاع رسانی در این خصوص توسط مدیر هیئت اعلام میگردد.
یا علی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨روز دوشنبه روز زیارتی
#امام_حسن(علیه السلام)
#امام_حسین(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.🌷
🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷
🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
شهدا بعد از شهادت
عِندَ ربّهم یُرزَقون میشوند
و دست هدایتگری پیدا میکنند
و بر دلها حکومت خواهند کرد ..
و نگاهشان فردا به دستان ما ....
باشد که شرمنده نگاهشان نشویم ...
سلام ✋
#روزتان_شه🌹دایی
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#شهدای_شهرمون_را_بهتر_بشناسیم.
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_طهماسبی
روز چهاردهم آبان سال ۱۳۶۲ در شهر مسجد سلیمان از توابع استان خوزستان ، پدر متوجه می شود که مادر و نوزاد تو راهی ، حالشان خوب نیست . پدر که مرد جنگ و جبهه بود کاری جز دعا از دستش بر نمی آمد . وضویی می گیرد و به سمت نماز خانه بیمارستان می رود . تنها چیزی که در آن زمان به ذهنش می رسد نماز استغاثه به در گاه امام عصر (عج) است . دو رکعت نماز حاجت میخواند و به امام عصر (عج) متوسل می شود تا نوزاد و مادرش هردو صحیح و سالم باشند . پدر دل تو دلش نبود .از خدا خواسته بود فرزند اولش پسر باشد تا اگر در میدان جنگ شهادت نصیبش شد، جای او را بگیرد و مراقب خانه و خانواده اش باشد .
دعای پدر در آن شب سخت برآورده می شود و صدای گریه نوزاد پسری ساعت یک و نیم نصف شب چهاردهم آبان سال ۱۳۶۲ فضای بیمارستان را پرمی کند و حاج عبدالکریم سجده شکر به جا می آورد . بنا به عهدی که با امام زمان (عج) بسته بود نام پسرش را مهدی می گذارد. پسر می شود نذر امام زمان ارواحنا له فداه .
دوران کودکی شهید در کنار خانواده ی مهربان و ولایت مدارش سپری می شد . بازیگوشی های دوران بچگی مهدی، مادر را به خنده وا می داشت . پراز شور و نشاط و انرژی بود و به قول امروزی ها آتیش می سوزوند و بیشتر اوقات سربه سر خواهرش می گذاشت . مهدی هیچوقت برای خودش لباس نمی خرید بلکه سلیقه مادر را قبول داشت .
دوران کودکی و جوانی مهدی مثل برق و باد سپری می شد و او پله های ترقی را هم در ورزش و هم در میدان کسب علم یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت . اکنون دانشجوی دانشکده افسری سپاه اصفهان شده بودو پس از پایان تحصیلات در سال ۱۳۸۵ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزندپسر به نام آقا امیرمحمد و آقا حسین است.
این دلیرمرد خوزستانی تصمیم میگیرد که به همراه خانواده در شهر مقدس قم شهر کریمه اهل بیت علیها السلام ساکن شود . تخصص اصلی مهدی تخریب بود واز سه ، چهار سال قبل مشتاق به دفاع از حرم حضرت زینب علیها سلام بود . با رها از نجف تا کربلا را پیاده رفت و از آقا امام حسین علیه السلام خواسته بود که او را بعنوان سرباز مدافع حرم قبول کند . معتقد بود که ایشان هر کسی را ، در خیمه شان راه نمی دهند و باید بخواهند تا بتوانیم به سوریه برویم .از همان دوران اسم نویسی کرده بود
در سال ۱۳۸۴ اولین نوبت فرا رسید به عنوان نیروی رزمی به سوریه اعزام شد. در عملیات الزهرا(س) (آزادسازی خانطومان ) حضور داشت . در چند عملیات هم شرکت کرد اما چون کار اصلیاش رزمی بود. وقتی متوجه شدند که او مربی رزمیکار است، از سایر نیروها جدایش کردند و از او خواستند تا در امر آموزش رزمی نیروها تلاش کند . بار دوم (۱۳خرداد سال ۱۳۹۵) به سوریه اعزام شد، البته خیلی پافشاری میکرد اما فرماندهانش قبول نمیکردند. برای رفتنش خیلی سختی کشید!!
دائماً نماز شب میخواند و دعا میکرد. کتاب «اسماءالله» نوشته ملاشریفالله کاشانی و دعاها و اذکاری از ایشان را میخواند که دعایش مستجاب شود. در سه تا از پیامکهایش به فرماندهاش، او را به حضرت زهرا(س) و به حضرت زینب (س) قسم داده بود که بگذار به سوریه بروم. در آنجا بچهها به من نیاز دارند. عاشق رفتن بود.
سه روزی از آمدنش به القراصی سوریه می گذشت، خیلی کم حرف شده بود.
یک جا می نشست و به دور دست ها خیره می شد. چه نشانی در آن دور دست ها می دید، نمی دانم اما دائما به دوستان می گفت: من شهید می شوم.
روز ۱۶ خرداد سال ۱۳۹۵ جهت بازدید و سرکشی از یک موقعیت به خط فرستاده می شود . چیزی نگذشته بود که بی سیم زدند و گفتند یک ماشین مهمات مورد اصابت موشک تاو قرار گرفته است و دو نفر از رزمندگان نجبا و یک ایرانی هم به شهادت رسیده است. همرزمانش با شنیدن این خبر و با توجه به موقعیت مکانی مهدی مطمئن بودند که مهدی شهید نشده ! چون موقعیتی که مهدی را فرستاده بودند با موقعیتی که گزارش کرده بودند، یکی نبود. گفتند از شهید ایرانی فقط یک پلاک مانده است. از نیروهای ایرانی که با مهدی اعزام شده بودند شماره پلاک را جویا می شوند تا مطمئن بشن ردیف پلاک یکی هست یا نه! اولین و دومین پلاک یکی نبود. نفس راحتی می کشند. پلاک سوم ردیفش با پلاک مهدی نزدیک بود. الله اکبر، یکدفعه جا می خورند . اما باز هم استعلام می گیرند . بله! متعلق به مهدی بود و این چنین شد که مهدی بر اثر شدت سوختگی در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۱۶ به آرزویش رسید و کربلایی شد.
✅ خصوصیات اخلاقی شهید ؛
اهل نماز اول وقت بود .
از حسن ظن برخورداربود. بسیار خوش اخلاق و مهربان و خانواده دوست بود .
قول و فعلش یکی و راه تربیت فرزندان را در کردارش می دید .
خیر خواه و اهل مدارا بودند .
توجه ویژه ای به مناسبت های خانوادگی ( تولد و سالگرد ازدواج و ... ) داشت .
زحمات همسر را با بوسیدن دست ایشان و تشکر و قدردانی جبران میکرد و سعی میکرد فرزندان را هم به بوسیدن دستان مادر تشویق کند .
به پدر و مادر احترام می گذاشت و در هر دیدار دست و پای پدر و مادر را می بوسید .
در کمک کردن به دیگران سعی میکرد عزت نفس فرد را حفظ کند .
✳️ توصیه شهید به جوانان؛
شهید همه را به سه نکته سفارش میکرد.
۱. اهمیت دادن به نماز اول وقت
۲. احترام گذاشتن به پدر و مادر و جلب رضایت آنان .
۳. پهلوان بودن .
از او می پرسند؛ منظورتان از پهلوان بودن یعنی ورزش کنیم ! که ایشان می گوید : 《 زمینه گناه کردن برایتان فراهم باشد ولی گناه نکنید.》
✍ خاطرات شهید به روایت همسر؛
چند روز قبل از سفر دوم برای اعزام به سوریه جهت مدد گرفتن و خدا حافظی از حضرت معصومه علیها سلام راهی حرم شدیم . در پارکینگ شرقی متوجه حضور خانم محجبه و با حیایی شدیم که از عابرین درخواست می کرد تا جوراب هایش را بخرند ولی همه بی تفاوت رد می شدند . آقا مهدی با دیدن این صحنه به سمت دستگاه شتاب رفت و مقداری پول برداشت کرد و به آن خانم داد و جوراب ها را گرفت ازش خواست تا پیگیر درمان فرزند بیمارش شود . آن خانم در حق مهدی خیلی دعا کرد. مهدی رو به من کرد و گفت درسته که ما هم وضع مالیمان خوب نیست اما معلومه که این خانم گرفتار فرزند بیمارش هست لذا خواست تا جوراب ها را به آن خانم برگردانم ولی هرچه نگاه کردم آن خانم را پیدا نکردم . دعا های آن خانم چنان از ته دل بود که برای لحظه ای قلبم گواهی داد که قفل شهادت آقا مهدی باز شده و او حتما به شهادت میرسد اما به روی خودم نیاوردم .
✍خاطره دوم به روایت همسر شهید ؛
یک هفته ای مانده بود به تولدم . حرکات و حالات عجیبی در مهدی دیده می شد . میدانستم که دستش خالی هست . اما هربار که به من می رسید می گفت که برای تولدت یک سورپرایز ویژه دارم
و هر روز این حرف را تکرار میکرد . حرکات مهدی برایم سوال برانگیز شده بود که این چه کادوی هست که او میخواهد به من بدهد.
چون واقعا دستش تنگ بود .
مهدی اهل سرودن شعر بود و از چند هفته پیش که دیده بود نمیتونه کادویی بخره شروع به سرودن یک شعربالا بلند و خیلی خیلی زیبا کرده بود و روز تولدم آن را به من هدیه کرد و گفت چون دستم خالی بود با این شعر تولدت را تبریک می گویم .
⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات ⚘
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠