eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 😎 •] . . ♦️مقایسه مرگ و میر کرونا با دیگر ویروس ها ♦️براساس مستندات منتشر شده، احتمال مرگ در مبتلایان به کرونا تنها ۳ درصد است. این در حالی است که این احتمال در بیماری های آنفولانزا(۱۳ درصد)، سارس(۳۶ درصد)، تب کریمه کنگو(۴۰ درصد) و ابولا(۹۰ درصد) می باشد. ♦️بر همین اساس تاکنون تعداد زیادی از مبتلایان به کرونا به صورت سرِپایی درمان شده اند. ویروس کرونا تاکنون در حدود ۳۶ کشور مشاهده شده است. چین، آمریکا، کره جنوبی، ایتالیا، ژاپن، استرالیا، آلمان، امارات، فرانسه، کانادا، ترکیه و...از جمله این کشورها می باشد. ♦️ رسانه در مواقع این چنینی وظیفه دارد که همزمان با افزایش سطح آگاهی جامعه درباره روش های پیشگیری از ابتلا به بیماری، از ملتهب کردن افکار عمومی و ایجاد هراس در مردم پرهیز کند. علاوه بر این، افکار عمومی نباید وضعیت را بحرانی و اسف بار و غیرقابل کنترل فرض کند. . . ⛔️ 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] 💠 امام سجاد عليه السلام فرمودند: 🔔 سه حالت و خصلت در هر يک از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شدايد صحرای محشر در امان است👇 1⃣ آن كه در كارگشائی و كمک به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد. 2⃣ آن كه قبل از هر نوع حركتی بينديشد كه كاری را كه می خواهد انجام دهد يا هر سخنی را كه می خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودی خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او می باشد. 3⃣ قبل از عيب جوئی و بازگوئی عيب ديگران، سعی كند عيب های خود را برطرف نمايد. 📙بحارالأنوار، ج 75، ص 141، ‌ پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_‌زبان_غاده #قسمت_بیست_و_هفتم😌🌸🍃 او خندید وگفت : تو به عشق بزرگتر از م
[• 📚•] 😌🌸🍃 و آخر رضایتم را گرفت . من خودم نمی دانستم چرا راضی شدم . نامه ای داد که وصیت اش بود و گفت: تا فردا باز نکنید. بعد دو سفارش به من کرد ، گفت: اول اینکه ایران بمانید . گفتم: ایران بمانم چکار؟ این جا کسی را ندارم . مصطفی گفت: نه ! تقرب بعد از هجرت نمی شود .   ما این جا دولت اسلامی داریم و شما تابعیت ایران دارید . نمی توانید برگردید به کشوری که حکومتش اسلامی نیست حتی اگر آن کشور، کشور خودتان باشد . گفتم: پس این همه ایرانیان که در خارج هستند چکار می‌کنند؟ گفت: آن ها اشتباه می کنند . شما نباید به آن آداب و رسوم برگردید . هیچ وقت ! دوم این بود که بعد از او ازدواج کنم . گفتم: نه مصطفی ، زن های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان... که خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم . گفت: این را نگویید . این ، بدعت است . من رسول نیستم . گفتم: می دانم . می خواهم بگویم مثل رسول کسی نبود و من هم دیگر مثل شما پیدا نمی کنم . غاده همیشه دوست داشت به مصطفی اقتدا کندو مصطفی خیلی دوست داشت تنها نماز بخواند. به غاده می گفت: نمازتان خراب می شود. و او نمی فهمید شوخی می کند یا جدی می گوید ، ولی باز بعضی نمازهای واجبش را به او اقتدا می کرد و می دید مصطفی بعد از هر نماز به سجده می رود ، صورتش را به خاک می مالد ، گریه می کند ، چقدر طول می کشید این سجده ها ! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می شد ، غاده تحمل نمی آورد می گفت: بس است دیگر استراحت کن ، خسته شدی . و مصطفی جواب می داد: تاجر اگر از سرمایه اش را خرج کند بالاخره ورشکست می شود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می شویم. ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_‌غاده #قسمت_بیست_و_هشتم😌🌸🍃 و آخر رضایتم را گرفت . من خودم نمی دا
[• 📚•] 😌🌸🍃 اما او که خیلی شبها از گریه های مصطفی بیدار می شد ، کوتاه نمی آمد می گفت: اگر این ها که این قدر از شما می ترسند بفهمند این طور گریه می کنید، مگر شما چه مصیبتی دارید ؟ چه گناهی کردید ؟ خدا همه چیز به شما داده ، همین که شب بلند شدید یک توفیق است . آن وقت گریه مصطفی هق هق می شد ، می گفت: آیا به خاطر این توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم ؟ چرا داشت با فعل گذشته به مصطفی فکر می کرد ؟ مصطفی که کنار او است . نگاهش کرد . گفت: یعنی فردا که بروی دیگر تورا نمی بینیم ؟ مصطفی گفت: نه ! غاده در صورت او دقیق شد و بعد چشمهایش را بست . گفت: باید یاد بگیرم ، تمرین کنم ، چطور صورتت را با چشم بسته ببینم . شب آخر با مصطفی واقعاً عجیب بود . نمی دانم آن شب واقعا چی بود . صبح که مصطفی خواست برود من مثل همیشه لباس و اسلحه اش را آماده کردم و آب سرد دادم دستش برای تو راه . مصطفی این ها را گرفت وبه من گفت: تو خیلی دختر خوبی هستی . و بعد یکدفعه یک عده آمدند توی اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا . صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کلید برق را که زدم چراغ اتاق روشن و یکدفعه خاموش شد انگار سوخت من فکر کردم : یعنی امروز دیگر مصطفی خاموش می شود، این شمع دیگر روشن نمی شود . نور نمی دهد ، تازه داشتم متوجه می شدم چرا اینقدر اصرار داشت و تاکید می کرد امروز ظهر شهید می شود. ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_‌غاده #قسمت_بیست_و_هشتم😌🌸🍃 و آخر رضایتم را گرفت . من خودم نمی دا
•• مـ⇜ـا اگر قرار باشد نمازشب نخوانیمـ،ورشڪست مےشویـمـ👌 +حرِفـ‌دل💔 +جاش‌پاےسجاهـ‌ستـ🍃 |°• @heiyat_majazi •°|
[• ☎️ •] . . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🍃 قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ 🍃 رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِی 🍃 فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ 🍃 آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ 🍃 سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ 🍃 مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (حضرت هود،با دیدن سرسختی قوم عاد)گفت:پلیدی و خشم و عقوبت از سوی پروردگارتان بر شما حتمی شد.آیا با من درباره ی نام هایی جدل می کنید که شما و نیاکانتان بر آن(بت ها) نهاده اید؟خداوند نسبت به حقّانیّت معبودهای شما برهانی نازل نکرده است.پس منتظر (قهر الهی)باشید،من هم با شما از منتظرانم. سوره 👈 اعراف آیه 👈 71 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] یه روز پر میشمــ از تو 😍 و میگمــ دوسِتـــ دارمــ... یه روزمــ گم میشمو😥 اصلا نمیدونم تورو دارم... خدایا من خسته ام از من ...😔 . . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🍂•° 🎥 | تنها راه نجات جامعه از بلاها چیست؟! ◾️خدا در قرآن؛ و علیه السلام در زیارت جامعه پاسخ می دهند... 🎙حجت الاسلام حاج احمد پناهیان ۱۳۹۸/۱۲/۰۲ °•🍂•°@heiyat_majazi
[• 👜•] . . من دنبال ✌️ هستم... 😎..... حقوق زن👱🏻‍♀ و مرد👨🏻. . . گفتم: فرمودین مفاهیم حول موضوعات جنسے باید دقیق تعریف بشن و در ڪشور ما خلأ قانونے هست😐. درست میگم⁉️ گفت: بله.مثلا در بحث تجاوز به محارم، با زنا فرق دارد. زنا یعنے دو طرف راضے بودند و با تمایل انجام گرفته ولے تجاوز یعنے خانوم نمیخواسته و به اجبار مورد سوءقصد قرار گرفته. ولی متأسفانه در قانون، زنا به محارم را داریم ولے "تجاوز به محارم" را نداریم‼️ گفتم:🤭 اصلا همچین مواردے در پیش میاد؟ گفت: بله متأسفانه، موردش بوده. مثلا خانومے که رفته و شڪایت کرده که برادرش بهش تجاوز کرده ولی اگر نتونه اثبات کنه یا برادرش اقرار نکنه، برادرش رو آزاد میڪنن و خود خانوم رو بخاطر اعترافش تحت عنوان زنا با محارم، میگیرند و حد هم براشون جارے میشه. گفتم: 😓😑 (فڪر میڪردم زیادے دارن جو میدن و واقعا نمیدونستم توے ایران هم خلأ قانونے وجود داره‼️) گفت: بنابراین اگر گفته میشه به امر جنسے فڪر ڪنین، اصلا تعریفی ازش نداریم یا مثلا رابطه جنسے در چه حد و چگونه باید تعریف بشه؟! هنجار جنسے چیست و...هر ڪدوم تعریف دقیقی ندارن خصوصا وقتے وارد بحث میشن. ✅ . . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•👒•] @heiyat_majazi
[• 📿 •] . . 😇|• امام على عليه‌السلام: ✋|• انصاف، مايه آسايش است. 📚|• تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۳۹۴، ح۹۱۱۳ . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
Yad.Avini.Chamran.Sa.wav
469K
📱🍃 •[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]• 💞🍃 یاد آوینـے و چمـران بخیر . . . یاد آن عزم و شڪوه و صبر و ایمان بخیر همــراه اول ⬅️ ارسال کد 48561 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 44127421, 44127481 بہ شماره۷۵۷۵ 📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز ارسال تعـداد به آے دی☺️👇 •📮• @F_Delaram_313 تعداد صفحات • ۳۰۱ • هر روز میزبان فرشته ها😇👇 [💌🍃••] @heyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت مجازی 🚩
💚🍃 🍃 #خـادم_مجـازے سلام و صد سلام بر کاربران عزیز و بزرگوآر هیئت مجازے🌸 اینجانب ☺️خآدم #مهدیار به
[• 👳🏻•] . . ☺️👇: درسته که آقا اين همه ظلم رو در کشور مي بينه و بي تفاوت هيچ عکس العملي نشان نمي دن؟! ✅: با سلام. ما باید دقت کنیم و ابتدا با خودمان صادقانه بررسی کنیم که وقتی می‌گوییم: «دخالت رهبری»، یعنی چه؟! 👈آیا به جای مجلس قانون تصویب کند 👈 به جای دولت کار قوه مجریه نماید 👈به جای دستگاه‌های اطلاعاتی، تحقیق کند 👈به جای قوه قضاییه و دستگاه دادگستری، خودش متهمین را دستگیر کند و سپس محاکمه و محکوم و مجازات نماید 👈به جای بازرسی کل کشور، همه جا بازرسی کند و پرونده تخلفات را تشکیل دهد 👈 به جای رییس صدا و سیما، کارگردان و هنرپیشه بیاورد و فیلم و سریال بسازد 👈 به جای موسیقی‌دان‌ها آهنگ و ترانه درست و هنرمندانه و جهت‌دار بسازد 👈 به جای مدیریت نظام بانکی و بانک مرکزی وارد عملیات اقتصادی و جلوگیری از وام‌های کلان یا جابجایی دلارها بشود، به جای شهرداری‌ها وارد صحنه شود جلوی ارتشاء، قطع درختان، برج‌سازی‌های غیر اصولی و … را بگیرد 👈به جای دستگاه‌های اقتصادی و بازرگانی و گمرکات، واردات و صادرات و … را کنترل کند و کنار هر پزشک جراح یک بازرس بگذارد که زیر میزی نگیرد؟" هیئت علمی دانشگاه‌های دولتی و آزاد را در هر رشته‌ای انتخاب کند که شاهد این وضعیت نابسامان نگردیم و … . ✨ آیا اصلاً این کارها ممکن است؟! ✨آیا نخواهند گفت که پس قانون اساسی، تعریف جایگاه‌ها و شرح وظایف و تشکیلات حکومتی یعنی چه؟! ✨پس کی در این مملکت چه کاره است؟! آیا شالوده نظام از هم نمی‌پاشد و عرصه برای حمله گرگان خارجی و کفتارهای داخلی مساعد نمی‌گردد؟ ✨ آیا رهبری می‌تواند از آسمان یک تعداد نیروی صالح، متقی، متخصص و کارآمد بیاورد؟ ✨ آیا می‌تواند (یا عاقلانه است که) به جای مردم رییس جمهور و نمایندگان مجلس را که بازوهای مردمی رهبری هستند انتخاب کند؟ ✨ بعد از کجا انتخاب کند، از فرشتگان عرش، یا از همین مردم؟! ✨پس رهبری، رییس جمهور، رییس مجلس، رییس دادگستری، رییس بانک مرکزی، وزیر اطلاعات، رییس ستاد مبارزه با قاچاق و رییس گمرکات کشور نیست. بلکه ایشان رهبریِ نظام را بر عهده دارد، با تعاریف مشخصی که در قانون اساسی و قوانین فقهی روشن است. … . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_بیست_و_نهم😌🌸🍃 اما او که خیلی شبها از گریه های مصطفی ب
[• 📚•] 😌🌸🍃 تازه داشتم متوجه می شدم چرا اینقدر اصرار داشت و تاکید می کرد امروز ظهر شهید می شود . مصطفی هرگز شوخی نمی کرد . یقین پیدا کردم که مصطفی امروز اگر برود ، دیگر برنمی گردد. دویدم و کلت کوچکم را برداشتم ، آمدم پایین . نیتم این بود که مصطفی را بزنم ، بزنم به پایش تا نرود . مصطفی در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفی سوار ماشین شد . من هرچه فریاد می کردم: می‌خواهم بروم دنبال مصطفی ، نمی گذاشتند .   فکر می کردند دیوانه شده ام ، کلت دستم بود ! به هرحال ، مصطفی رفته بود و من نمی دانستم چکار کنم. در ستاد قدم می زدم، می رفتم بالا،می رفتم پایین و فکر می کردم چرا مصطفی این حرفها را به من می زد . آیا می توانم تحمل کنم که او شهید شود و برنگردد. خیلی گریه می کردم ، گریه سخت . تنها زن ستاد من بودم . خانمی در اهواز بود به نام "خراسانی" که دوستم بود . باهم کار می کردیم . یکدفعه خدا آرامشی به من داد . فکر کردم ، خُب ، ظهر قرار است جسد مصطفی بیاید ، باید خودم را آماده کنم برای این صحنه . مانتو وشلوار قهوه ای سیری داشتم . آن هارا پوشیدم و رفتم پیش خانم خراسانی . حالم خیلی منقلب بود. برایش تعریف کردم که دیشب چه شده و از این که مصطفی امروز دیگر شهید می شود.   او عصبانی شد گفت: چرا این حرفها را می زنی ؟ مصطفی هر روز در جبهه است . چرا اینطور می گویی ؟ چرا مدام می گویی مصطفی بود ، بود ؟ مصطفی هست ! می گفتم: اما امروز ظهر دیگر تمام می شود. ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_‌غاده #قسمت_سی‌ام😌🌸🍃 تازه داشتم متوجه می شدم چرا اینقدر اصرار داش
[• 📚•] 😌🌸🍃 می گفتم: اما امروز ظهر دیگر تمام می شود . هنوز خانه اش بودم که تلفن زنگ زد ، گفتم: برو بردار که می خواهند بگویند مصطفی تمام شد . او گفت: حالا می بینی اینطور نیست ، تو داری تخیل می کنی . گوشی را برداشت و من نزدیکش بودم ، با همه وجودم گوش می دادم که چه می گوید و او فقط می گفت: نه ! نه ! بعد بچه ها آمدند که ما ببرند بیمارستان . گفتند: دکتر زخمی شده . من بیمارستان را می شناختم ، آن جا کار می کردم . وارد حیاط که شدیم من دور زدم طرف سردخانه . خودم می دانستم که مصطفی شهید شده و در سردخانه است ، زخمی نیست . به من آگاه شده بود که مصطفی دیگر تمام شد . رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم، گفتم: اللهم تقبل منا هذا القربان . آن لحظه دیگر همه چیز برای من تمام شد ، آن نگرانی که نکند مصطفی شهید ، نکند مصطفی زخمی ، نکند ، نکند. اورا بغل کردم و خدا را قسم دادم به همین خون مصطفی ، به همین جسد مصطفی، که آنجا تنها نبود ، خیلی جسد ها بود، که به رفتن مصطفی رحمتش را از این ملت نگیرد . احساس می کردم خدا خطرات زیادی رفع کرد به خاطر مرد صالحی که یک روز قدم زد دراین سرزمین به خلوص . وقتی دیدم مصطفی در سردخانه خوابیده و آرامش کامل داشت احساس کردم که او دیگر استراحت کرد . مصطفی ظاهر زندگی‌اش همه سختی بود. واقعاً توی درد بود مصطفی . خیلی اذیت شد . آن روزهای آخر ، مسئله بنی صدر بود و خیلی فشار آمده بود روی او . شبها گریه می کرد ، راه می رفت ، بیدار می ماند. احساس می کردم مصطفی دیگر نمی تواند تحمل کند دوری خدارا . آن قدر عشق در وجودش بود که مثل یک روح لطیف می خواست در پرواز باشد . تحمل شهادت بهترین جوانها برایش سخت بود . آن لحظه در سردخانه وقتی دیدم مصطفی با آن سکینه خوابیده ، آرامش گرفتم . بعد دیگران آمدند ونگذاشتند پیش او بمانم . نمی دانم چرا این جا جسد را به سردخانه می برند. در لبنان اگر کسی از دنیا می‌رفت می‌آوردند خانه اش ، همه دورش قرآن می خوانند ، عطر می زنند .    برای من عجیب بود که این یک عزیزی است که این طور شده ، چرا باید بیندازیش دور ؟ چرا در سردخانه . خیلی فریاد می‌زدم؛ این خود عزیز ماست . این خود مصطفی ماست ، مصطفی چی شد ؟ مگر چه چیز عوض شده ؟ چرا باید سردخانه باشد ؟ اما کسی گوش نمی کرد . ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
•°• حاج حسین یڪتا: امشب گریۀ اِنقطاع بکن؛ [بگو:] خدایا بسه دیگه؛ نگاه کن سَرِ زانوهام زخم شده! از بس که شیطون منو زده زمین... .. .. .. •°|` @tasmim_ashqane •°
بسم الله (75) موضوع:تولدی دوباره...💔
سلام،شبتون بخیر و مهدی‌پسند ان‌شاالله حالِ دلتون خوبه؟! میزونه یا نامیزون؟!
هر جا هستی دلتو بزار کار داریم امشب باهاش.. بزار بگن تو فکری،و مصداق من اینجام و دلم جای دیگریست!
مقدمه نمی‌چینم برات... دلا آماده‌س...پیداس که آماده‌ای...
شروع میکنم رفقا... دل بده به حرفام تا به دلت بشینن!
فقط قبلش میخوام یه تشکر کنم... تشکر کنم از آقا که باز دوباره افتخار خادمی پیدا کردم... آقاجونم ممنون که باز این افتخار رو نصیبم کردی💔
بقول حافظ: چون یار ناز کند شما نیاز کنید...