{ #دل_آرا🌻' }
.
.
°|• بقولحاجمھدۍرسـولی:
اینعصر،عصرحیرتنیست..
عصرحرڪته'!
حیروننشیا..
مانسلموندننیستیم
نسلرسوندنیم📻🌿"
#پرانرژیپیشبهجلوبسیجۍ(:
#در_مبارزه🌱
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهر 💚' ›
نور خدا خاموش نمىشود
راستى عجيب است، در اعصار و قرون، بىخبران از حق و حقيقت، با تهمت و
افترا و تكذيب و تصديق ناحق، و با
حبس و تبعيد و ايجاد زجر و مشقّت،
و با يورش و حمله با كوه كوه اسلحه
براى خاموش كردن چراغ نبوّت و امامت
بپا خاستند و در اين راه از هيچ برنامهاى
دريغ ننمودند، ولى خذلان آن خاذلان نه
اين كه كارى از پيش نبرد بلكه به عنايت
و لطف حق و يارى و نصرت حضرت
ربّ العزّه نور انبيا و ائمّه و اوليا پرفروغتر
شد تا جايى كه به فرموده قرآن مجيد،
عاقبت تمام اهل زمين را درسايه نفوذ و سيطره خود قرار خواهد داد و بساط
ظلم و بيدادگرى را بر خواهد چيد.😌✌️
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_پنجم
#فراز۱۲
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #بی_بهونه •🧩|•
هروقت خواسته ای
از خدا داری اول شکرش کن
بعد خواسته ات راه بگو .
و هر وقت خدا و بنده خدا
کاری برایت انجام دادند تشکر کن🌚🤲
قالَ الإمام الجواد (علیه السلام):
نِعْمَةٌ لاتُشْكَرُ كَسِیَّئَة لاتُغْفَرُ
خدمت و نعمتی كه مورد شكر و سپاس قرار نگیرد همانند خطائی است كه غیرقابل بخشش باشد ◕‿◕
.
.
.
بدونِ بهانهها،
بیشتر به دل مینشینند😌..
🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🕯𓆪•
.
.
•• #خادمانه ••
دلخسته و بی شکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است
هر مرد غریب مأمنش خانه اوست
در خانه خود غریب بودن سخت است
#تسلیت
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•𓆩🕯𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #استوری •]
▫️ممنونم از عطایِ
جگرگوشه ی رضا علیه السلام
▫️ای جان من فدایِ
جگرگوشه ی رضا علیه السلام
🔺شهادت غریبانه جوانترین
شمع هدایت و نهمین بحر کرامت،
امام جواد (ع) بر شما تسلیت باد.
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت_امام_جواد
آدرس تمامی کانالهای ما(ایتا،تلگرام)
•••👇👇👇•••
🆔 T.me/Asheghaneh_Halal
🆔 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🆔 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🆔 Eitaa.com/Rasad_Nama
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت بیستوپنجم! › اون شب ... بالشت
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارت بیستوششم! ›
عید نوروز ... قرار بود بریم مشهد ... حس خوش زیارت ... و خونه مادربزرگم ... که چند
سالی می شد رفته بود مشهد...
دل توی دلم نبود ... جونم بود و جونش ... تنها کسی بود که واقعا در کنارش احساس
آرامش می کردم ...
سرم رو می گذاشتم روی پاش ... چنان آرامشی وجودم رو می گرفت که حد نداشت ...
عاشق صدای دونه های تسبیحش بودم ...
بقیه مسخره ام می کردن ...
- از اون هیکلت خجالت بکش ... 13 ،14 سالت شده ... هنوز عین بچه ها می مونی...
ولی حقیقتی بود که اونها نمی دیدن ... هر چقدر زندگی به من بیشتر سخت می گرفت
... من کمر همتم رو محکم تر می بستم ... اما روحم به جای سخت و زمخت شدن ...
نرم تر می شد ...
دلم با کوچک تکان و تلنگری می شکست ... و با دیدن ناراحتی دیگران شدید می گرفت
... اما هیچ چیز آرامشم رو بر هم نمی زد ... درد و آرامش و شادی ... در وجودم غوطه
می خورد ... به حدی که گاهی بی اختیار شعر می گفتم ...
رشته مادرم ادبیات بود ... و همه ... این حس و حالم رو به پای اون می گذاشتن ... هر
چند عشق شعر بودن مادرم ... و اینکه گاهی با شعر و ضرب المثل جواب ما رو می داد
... بی تاثیر نبود ... اما حس من ... و کلماتم ... رنگ دیگه ای داشت ...
درد، هدیه دنیا و مردمش به من بود ... و آرامش و شادی ... هدیه خدا ...
خدایی که روز به روز ... حضورش رو توی زندگیم ... بیشتر احساس می کردم ...
چیزهایی در چشم من زیبا شده بود... که دیگران نمی دیدند ... و لذت هایی رو درک
می کردم... که وقتی به زبان می آوردم ... فقط نگاه های گنگ ... یا خنده های
تمسخرآمیز نصیبم می شد ...
اما به حدی در این آرامش و لذت غرق شده بودم ... که توصیفی برای بهشت من نبود
...
از 26 اسفند ... مدرسه ها تق و لق شد ... و قرار شد همون فرداش بزنیم به جاده ...
پدرم، شبرو بود ... ایام سفر ... سر شب می خوابید و خیلی دیر ساعت 3 صبح ... می
زدیم به دل جاده ...
این جزء معدود صفات مشترک من و پدرم بود ... عاشق شب های جاده بودم ... سکوتش
... و دیدن طلوع خورشید ... توی اون جاده بیابانی ...
وضو گرفتم ... کلید ماشین رو برداشتم ... و تا قبل از بیدار شدن پدرم ... تمام وسایل
رو گذاشتم توی ماشین ... و قبل از اذان صبح ... راه افتادیم ...
قسمت سی و دوم: نماز قضا
توی راه ... توی ماشین ... چشم هام رو بستم تا کسی باهام صحبت نکنه ... و نماز شبم
رو همون طوری نشسته خوندم ...
نماز صبح ... هر چی اصرار کردیم نمی ایستاد ... می گفت تا به فالن جا نرسیم نمی
ایستم ... و از توی آینه ... عقب... به من نگاه می کرد ...
دیگه دل توی دلم نبود ... یه حسی بهم می گفت ... محاله بایسته ... و همون طوری
نماز صبحم رو اقامه کردم ...
توی همون دو رکعت ... مدام سرعت رو کم و زیاد کرد ... تا آخرین لحظه رهام نمی
کرد ... اصال نفهمیدم چی خوندم ...
هوا که روشن شد ایستاد ... مادرم رفت وضو گرفت ... و من دوباره نماز صبحم رو قضا
کردم ... توی اون همه تکان اصال نفهمیده بودم چی خوندم ... همین طور نشسته ...
توی حال و هوای خودم ... به مهر نگاه می کردم ...
- ناراحتی؟ ...
سرم رو آوردم باال و بهش لبخند زدم ...
- آدم، خواهر گلی مثل تو داشته باشه ... که می ایسته کنار داداشش به نماز ... ناراحتم
که باشه ناراحتی هاش یادش میره ...
خندید ... اما ته دل من غوغایی بود ... حس درد و شرمندگی عمیقی وجودم رو می
گرفت ...
- واقعا که ... تو که دیگه بچه نیستی ... باید بیشتر روی تمرکزت کار کنی ... نباید توی
ماشین تمرکزت رو از دست می دادی ... حضرت علی ... سر نماز تیر از پاش کشیدن
متوجه نشد ... ولی چند تا تکان نمازت رو بهم ریخت ...
و همون جا کنار مهر ... ولو شدم روی زمین ... بقیه رفتن صبحانه بخورن ... ولی من
اصال اشتهام رو از دست داده بودم ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻•
رسول خدا 'ص:
دو رکعت نماز در دل شب پیش من از دنیا و آنچه در آن است محبوبتر است !
بحارالانوار – ج87 - ص148
.
.
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
حجت الإسلام مؤمنی، شهادت امام جواد علیه السلام.mp3
2.62M
•𓆩🕯𓆪•
.
.
•• #دلصدا ••
عده ای بی سر و پا دور و برش
خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش
خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و
آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش
خندیدند
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•𓆩🕯𓆪•
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض تسلیت شهادت آقا امام جواد میوه دل ثامن الحجج ان شاءالله امشب حوالی ساعت ۱۰ هیئت برگزار میشود
ــ #وقت_بندگی 🌻•
ذکر مومن نماز شب است.
آیتالله بروجردی
👈پ.ن:عکس باز شود😊
.
.
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
#هیئت_اخلاقی
شب آخر ماه ذی القعده ۱۴۴۴
←عرض ارادتی خدمت حضرت بقیه الله برای آرامش دلشون در شب شهادت عزیز دل آقا جانمون امام مهربونی ها
💚🕋📿
enc_16854236166566626773089.mp3
3.78M
بسم الله الرحمن الرحیم
همراه هیئت گوش بدید🖤
امشب فرمون ذهنمون رو بدیم به دلمون؟
اصلا با ایرانی ها اسم آقا جواد الائمه بیاد سریع یاد باب الجواد میکنیم😭
یاد سلام و وداع هایی که از باب الجواد رو به روی گنبد آقا امام رضا داشتیم😭
یاد خاطره هامون
یاد خوندن دعای اذن دخول
یاد آب سقاخونه
آخ یاد پنجره فولاد و ایوان طلا😭
خوشا به حال کسایی که امشب توی آغوشتن
آقا دلمون تنگه برات بطلب دورت بگردم😭
همه میرن مشهد
میگن امام رضا برات کربلا میده😭
چه سفر کربلایی بشه وقتی آقا اجازه زیارت پسرشون رو هم بدند بهمون
بوی کاظمین میاد
بوی باب المراد
اونایی که رفتند میدونند بوی غربت میاد😭
بوی تشنگی جوان امام رضا😭
آخ فدای غربتت😭
حواستون هست ۴۰ روز داریم تا عاشورا؟
آقا همه دلشوره محرم دارند😭
دلشوره کربلای اربعین دارند
آقای امام رضا
امشب جان جوادت برات کربلای نوکرای حضرت ارباب بده
امسال میشه خوب و بد بخری؟
میشه ما رو سوا کنی؟😭
امشب خیلیا مدینه اند...
خیلی پشت در های بقیع دارند روضه حضرت مادر میشنوند و گریه میکنند