هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #فتحخون #قسمتبیستوهشتم اکنون هنگام آن است که در قافله امام ، صف اصحاب عاشور
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#فتحخون
#قسمتبیستونهم
نخلستانی به چشمم رسیده است .«... اما آنچه او دیده بود ، نخلستان نبود؛ »حر بن یزید ریاحی « بود همراه
به هزار سوار که می آمد تا راه بر کاروان ببندد. چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد . نیزه هایشان
گویی شاخ زنبورهای سرخ ، و پرچم هایشان گویی بال سیاه غُراب بود.
راوی
از این سوی، آنك ، سپاه فاجعه نزدیك می شود... اما از دیگر سوی ، این سیاره سرگردان حُر است که در
مدار کهكشانی اش با شمس وجود حسین اقتران می یابد و الجرم ، جاذبه عشق او را به مدار یار می کشاند .
امام کاروان خویش را ب ذوحُسُم »ه جانب کوه « کشاند تا از راه آنان کناره گیرد و چون به دامنه کوه ذوحُسُم
رسیدند و خیمه ها را برافراشتند ،حربن یزید نیز با هزار سوار از راه رسید ، سراپا پوشیده در سالح ، تا آنجا
که جز چشمانش دیده نمی شد . امام پرسید : کیستی ؟» « و حر پاسخ گفت بن یزید حُر:» « امام دیگر باره
پرسید: » با مایی یا بر ما ؟« و حر پاسخ گفت بل علیكم :» « آنگاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید ،
بنی هاشم را فرمود که سیرابشان کنند ؛ خود و اسبانشان را . » علی بن طعان محاربی « گوید:» من آخرین
نفر از لشكر حُر بودم که از راه رسید م ، هنگامی که راویه ها بسته بودند و امام بر در خیمه نشسته بود . مرا
گفت : راویه را بخوابان . چون من مراد او را در نیافتم بار دیگر فرمود: شتررا بخوابان . شتر را خوابانیدم ، اما
از شدت عطش نتوانستم که آب بیاشامم .امام فرمود : دَرِ مشك را برگردان . و چون من باز کالم او را
درنیافتم ، خود برخاست و لب مشك را برگرداند و مرا سیراب کرد ...«
راوی
این حسین است ، سرسلسله تشنگان ، که دشمن راسیراب می کند... اما هنوز ، گاه آن نرسیده است که
غزل تشنه کامی کربالییان را بسراییم... حربن یزید نشان داده است که دروغگو نیست . او در جواب امام که
خورجین آکنده از نامه های مردم کوفه را در برابر او ریخته بود ، می گوید : » ما از زمره آنان نیستیم که این
نامه ها را نوشته اند !« حُر را در همه روایات مربوط به واقعه کربال باصفاتی چون صداقت، شجاعت ، ادب
•• بھقلمِدݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے ••
#سفربـهمبدأتاریخ،ڪربلا🙃🤚
✅⇜ #ڪپےباذڪرصلوات
#شرعاحـلاݪاست:)
{•🍃🥀•} @heiyat_majazi