هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #فتحخون #قسمتپنجاهونهم عقل نهیب می زند که ای آرزومند ، بیدار شو! دنیا صراط
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#فتحخون
#قسمتشصتم
خویش است و اغواشدگان شیطان ، فراموشیانِ دیار وهمند که اعمالشان با صورت هایی خیالی بر آنان جلوه
می کند؛ سرابی با کاخ های خضرا ، دژهایی هوش ربا، جناتی معلق بر آبگینه ها و پریانی غمُّ که از... خوابی
جز با دمیدن در ناقور مرگ شكسته نمی شود.
فریاد انذار امام در همه عرصات تاریخ می پیچد و همه اهل صدق را گرد می آورد ، اما عمرسعد دیگر خود را
رها کرده است. عمرسعد سر در گریبان غفلت فروبرده بود و از هشیاران نیز می گریخت ، مبادا که او را به
خود بیاورند . الجرم امام از دور او را مخاطب گرفت و فریاد زد :» یا عمر ، آیا کمر به قتل من بسته ای به
زعم آنكه ابن زیاد والیت ری و گرگان را به تو بسپارد ؟ واهلل که گوارای تو نخواهد شد؛ هرگز! این عهدی
است معهود در کتاب قضای الهی که با تو باز می گویم .هرچه می خواهی بكن که بعد از من نه به دنیا و نه
به آخرت رنگ خرسندی نخواهی دید. گویا می بینم سرِ تو را که چگونه بر نیزه رفته است و بچه ها آن را در
میان خویش هدف گرفته اند و بدان سنگ می پرانند.« اما عمرسعد مرده ای است که با دم مسیحا نیز زنده
نمی شود. غضبناك ، روی از امام بازگرداند و به یارانش ندا درداد که:» پس معطل چه هستید؟ همه با هم به
او حمله برید که یك لقمه بیش نیست.«
راوی
این وای ازلقمه های گلوگیر دهر! دهر هرگز بر مراد سفلگان نمی چرخد . این مكر لیل و نهار است که ما را
می فریبد تا در دهر طمع بندیم... امر در دست آن جلیل است که ه ی ت مطلقجز مشیُّ او، اراده ای در
جهان نیست.
پنج سال بعد ، مرگ خواب سنگین عمرسعد را شكست آنگاه که در بستر چشم باز کرد و مُّتکیسان » ار« )
رئیس شرطه های مختار ثقفی ( را باالی سر خویش دید، با خنجری آخته... هذا رأس قاتل الحسین ـ
•• بھقلمِدݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے ••
#سفربـهمبدأتاریخ،ڪربلا🙃🤚
✅⇜ #ڪپےباذڪرصلوات
#شرعاحـلاݪاست:)
{•🍃🥀•} @heiyat_majazi