هیئت مجازی 🇮🇷
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #فتحخون #قسمتشصتونهم تن در دنیاست و جان درآخرت ؛ یاران یكایك جان بر سر پیم
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#فتحخون
#قسمتهفتادم
آسمان انداخت و دانست که وقت فریضه زوال رسیده است ... شاید ترنم ملكوتی اذان مؤذن کربال، حجاج »
بن مسروق« را شنیده بود، از حظیره القدس ، حجاج بن مسروق همه راه را همپای قافله عشق اذان گفته
بود، اما اکنون در ملكوت اذن حضور دائم داشت و صوت اذانش جاودانه در روح عالم پیچیده بود... لكن در
عالم تن... این پیكر بی سراوست، زیب بیابان طف. اینجا بالل و حجاج وقت نماز اذان می گفتند ، اما آنجا ،
تا بالل و حجاج اذان نگویند وقت نماز نمی رسد... تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حكم بر
حیرت می رود.
ابو ثمامه صائدی وقت زوال را یادآوری کرد.امام در آسمان تأملی کرد و گفت:» ذکر نماز کردی؛ خداوند تو را
از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد. آری ، اول وقت نماز است. بخواهید از این قوم که دست از ما بدارند تا نماز
بگزاریم.« لشكر اعدا آن همه نزدیك آمده بودند که صدای آنان را می شنیدند. حصین بن تمیم عربده
کشید:» این نماز مقبول درگاه خدا نیست.« و این گفته بر حبیب بن مظاهر بسیار گران نشست: نماز از »
فرزند پیامبر قبول نباشد و از شما شرابخواران ابله قبول باشد؟!«
راوی
نماز ، روح معراج نبی اکرم است ،و او بی اهل کسا به معراج نرفت. نماز از او قبول نباشد که با هر تكبیری
حجابی را می درد آن سان که با تكبیر هفتم دیگر بین او و خالق عالم هیچ نماند و از شما قبول باشد که
نمازتان وارونه نماز است؟ عجبا! حباب را ببین که چگونه بر اقیانوس فخر می فروشد!
حصین بن تمیم به حبیب بن مظاهر حمله ور شد و آن صحابی کرامت مند پیر عشق نیز شیر شد و با
شمشیر بر او تاخت و ضربه ای زد که بر صورت اسب او فرود آمد و حصین بن تمیم بر خاك افتاد و یارانش
او را از میانه در ربودند. حبیب سخت می جنگید و آنان را به خاك و خون می افكند که دوره اش کردندو
مردی از بنی تمیم ضربه ای با شمشیر بر سر او زد و دیگری نیزه ای که از کارش انداخت. »بدیل بن صُریم
«از مرکب فرود آمد و سرش را از تن جدا کرد. حُصین بن تمیم او را گفت:» من در قتل او شریكم. سرش را
•• بھقلمِدݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے ••
#سفربـهمبدأتاریخ،ڪربلا🙃🤚
✅⇜ #ڪپےباذڪرصلوات
#شرعاحـلاݪاست:)
{•🍃🥀•} @heiyat_majazi