[• #خانمےڪه_شماباشے👜•]
👩🏻🍳👱🏻♀
.
.
راتــای مــــرغ🐣🐥
مــــواد لازم :
1⃣ نان تـســ🍞ـت
2⃣ سینه مرغ پخته شده
3⃣ خیــ🥒ــار شور
4⃣ جعـــ☘ـفـری خرد شده
5⃣ ذرتـــــ🌽ــــ
6⃣ سیـب زمینـ🍟ـــے آبپز شده
7⃣ سس مایونز
8⃣ نمک، فلفل سیاه و آویشن
سینه مرغ پختہ شده رو به صورت ریز خرد مےکنیم
سیب زمینے رو رنده مےکنیم و
خیار شور و جعفری و
ذرت و نمک، فلفل، آویشن و سس رو بهش اضافه ڪرده
و همه رو مخلوط مےکنیم و یک ساعت داخل یخچال قرار مےدیم
نون های تست رو با ڪاتـــرهای دلخواه یا قالب هاے مختلف برش ميدیم و
ڪاتــر رو روی نون برش داده شده گذاشته و از مواد مرغی برداشته و روی نون تست میریزیم و با پشت قاشق کاملا صاف و منسجم مےکنیم.
برای خارج کردن هم کمے ڪاتـر رو بلند کنید و با کمک قاشق از کناره ها به سمت پایین فشار بدین تا خیلی راحت خارج بشه و بعد تزیین کنین😍.
این فینـــگر فـود خیلی راحت و بی دردسر
و مناسب برای مهمونی ها و تولد هاست
میتونین موادش رو هم بنا به ذائقتوݩ
تغییر بدین مثلا به جای جعفری از
پیازچه استفاده کنید یا از تن ماهے و انواع سبزیجات دلخواه(قارچ، فلفل دلمہ اے و ...)
#پیشنــهــاد_ســـرآشپـــز :✋😇💞🍃
میتونید خیار شور رو حذف کنین و
به مواد گردو و یا پستہ اضافه ڪنین
ڪہ در اون صورت
راتای مرغ و گردو
یا راتای مرغ و پستہ
خواهید داشت.😋
.
.
👩🏻🍳👱🏻♀
یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇
[•👒•] @heiyat_majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
🍃روزےدزدے در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسهی سکهےمردے💰 غافل را می دزدد هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالاے سکه ها کاغذیست📃 که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه هاے مرا حفاظت بفرما
🍃اندکی اندیشه کرد🤔 سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزدکیسه در پاسخ گفت:🗣
🍃صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است☝️. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد. ان گاه من دزد باورهای او هم بودم. واین دور از انصاف است...!😐
#واینروزهاعدهاےهمدزدخزانهمردمند
#وهمدزدباورهایشان !!!
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
21.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧🍃
🍃
[• #نوحه_خونے🎤•]
.
.
نوجوان آرپیچے زن👌
#حاجحسینیڪتا🎤
#والفجر۸🕊
.
.
بفرماییــد انرژے😌👇
@Heiyat_Majazi
🍃
🎧🍃
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
.
.
{ إِنَّرَبّيلَسَميعُالدُّعا }
+نظرےڪنبهدلمحالِدلمخوبشود...💔
#شنواےهردردے
#درمانگرهردردے
.
.
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
🔺اهل موعظه شنیدن باشید
🕯|• حجت الاسلام عالی:
🍃|• تقاضا میکنم هفتهای
یک دفعه موعظهای بشنوید ،
موعظه قساوت دل را از بین
می برد و دل را زنده میکند.
[🌹]•امیرالمومنین فرمودند:
در شنیدن اثری هست که در
دانستن نیست . اگر میدونی
هم باز بشین گوش بده..
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• #نھج_علے(ع)☀️ •]
✨بہ نام خــــــداے علے✨
🤔 بحث الان سر چیه؟؟؟
🙂 من میگم پاداش شهید خیلی
زیاده . دعا کن شهید بشیم
☺️ اما من میگم از پاداش شهید
بالا تر هم داریم .
🤔 اون وقت پاداش کدوم کار از
پاداش شهید بیشتره؟؟
☺️ پاداش عفیفِ پاکدامن.
🤔 یعنی کی؟؟
☺️ کسی که توانایی گناه کردن
رو داره ولی گناه نمی کنه .
☺️ یه حدیث هست که میگه :
عفیفِ پاکدامن فرشته ای از
فرشتههاست.
📚|• #نهج_البلاغه. حکمت ۴۷۴
مطابق با ترجمه #محمد_دشتی.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇
[•✍•] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #مستند_سیاسی_امنیتی_عاکف قسمت #پنجم گفتم: +سلام عاصف. خوبی؟ _سلاااا
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
[• #قصه_دلبرے📚•]
#مستند_سیاسی_امنیتی_عاکف
#قسمت_ششم
زنگ زدم به خانومم، چندتا بوق خورد جواب داد.. گفتم:
+سلام فاطمه زهرا خانوم. احوال شما؟
_ به به سلام آقامحسن. چطوری آقای معاون. تو خوبی؟
خندیدم گفتم:
+ ممنونم رییس! نفسی میاد و میره.. چه خبر؟ خوبی خانومَم.
_شکر. بد نیستم. چخبر؟ کجایی؟
+طبق معمول سرکارم.
_طبیعتا الان دیگه باید بیای خونه، مگه نه؟
+بله. درسته.
_ولی یه چیزی شده که زنگ زدی.. اینم درسته؟
+شاید.
_چیزی شده؟
+هوات و کردم.. من حیرون تو این روزا.. هوات و کردم.. دلم میخوادعِعِعِعِتتت..
خندید گفت:
_اوه اوه.. چه خوش صدا هم شده آقامون.. حالا نمیخواد ادای خواننده ها رو در بیاری.
+ما که چاکرخواتیم.
_ممنونم.. فقط انقدر لاتی صحبت نکن خوشم نمیاد. اصلا بهت نمیاد!
+ای به چشم قربان.
خندید گفت:
_چیشده تماس گرفتی؟ میخوای بازم نیای خونه؟
+جرات دارم؟
_نوچ!
+گفتم یه زنگ بزنم بهت ببینم اگر حالش و داری، آماده بشی بیام دنبالت تا بریم بیرون ، که هم خرید کنیم جیب مارو خالی کنی، وَ هم اینکه یک شامی بزنیم بر این بدن تا تقویت عضله کنیم.
_چه عجب. چه افتخاری بالاتر از اینکه جیبت و خالی کنم.. یعنی اون لحظه واقعا احساس خوشبختی میکنم.
+آفرین. اونوقت منم کارتم و نیاوردم، از کارت مبارک خودت خرج کردی، متوجه میشی، جیب زدن کار خوبی... چی عزیزم؟؟ کار خوبی...؟؟
_کار خوبی است.
خندیدم و گفتم:
+امان از دست تو با این حاضر جوابیت. آماده شو تا نیم ساعت دیگه جلو درب خونه ام. تک انداختم خودت بیا پایین.
_نمیای بالا لباست و عوض کنی، یه دوش بگیری؟
+ نه. فعالیت خاصی نداشتم امروز. بیا پایین که زودتر بریم.
_چشم. من میرم آماده بشم.. راستی محسن یه چیزی.
+چیشده؟
_امروز خواهرت از لبنان زنگ زد سراغ تو رو میگرفت. اگر تونستی یه ارتباط بگیر باهاش.
+ الآن موقعیت تلفنی با اون جا رو ندارم.. اصلا نمیتونم. باشه برا بعد. تو برو زودتر آماده شو میام دنبالت. فعلا خداحافظ.
خداحافظی کردیم. فورا میزم و مرتب کردم که آماده بشم برای رفتن. مانیتورم و خاموش کردم و کیفم رو برداشتم از دفترم اومدم بیرون.
ساعت حدود 7 شب بود. از اتاقم اومدم بیرون درب اتاق بهزاد و زدم، اومد درو باز کرد... گفتم:
+من میرم خونه. بعید می دونم شب دوباره بیام اداره. چون فعلا کاری نداریم.. تو تا کی می مونی؟
_تا نیم ساعت دیگه. چون کارای منم دیگه آخراشه.
+باشه. پس کارات و رسیدی بزن برو خونه استراحت کن. منم دارم میرم چون خانومم منتظره.. خداقوت.. فعلا یاعلی.
اومدم پارکینگ اداره ماشینم و گرفتم از اداره زدم بیرون، رفتم دنبال خانومم. بین راه یه سبد گل رز خریدم که تقدیمش کنم... شماهم از این کارا زیاد انجام بدید. چون خانوما خیلی گل دوست دارند.
وقتی رسیدم جلوی درب آپارتمان، به موبایل همسرم زنگ زدم که بیاد پایین. چنددقیقه بعد اومد پایین سوار ماشین شد. بعد از سلام و دست دادن و احوالپرسی، گل و دادم بهش. اونم کلی ذوق کرده بود. حرکت کردیم رفتیم یه مقدار خیابونارو گشتیم، بعد ماشین و یه جایی پارک کردم تا بریم برای خرید.
وسط خرید کردن بودیم که دیدم گوشیم یه صدایی کرد بعد یه ویبره هم خورد. باخودم گفتم حتما پیام اومده. اما بنده اونشب وَ اون لحظه بارکِش همسرم بودم. یعنی وسیله ها رو اگر میزاشتم پایین، وَ گوشی رو میگرفتم دستم، خانومم بدجور به هم میریخت. منم که زن ذلیل... دیگه نگم براتون.
داشتیم داخل بازار قدم میزدیم که گفت:
_محسن لطفا سمت گوشیت نرو !! نه توی فضای مجازی سرک میکشی، نه خیمه گاه ولایت سر میزنی.. باز نگو نگفتی و نگو چرا دلخوری !! حالا بزار بعد از قرنی که دوتایی اومدیم بیرون بهمون خوش بگذره و آرامش داشته باشیم.
لبخندی زدم و مجبور بودم بگم: «چشم».
دیگه راهی نداشتم، چون من یا خونه نیستم، یا اگر هستم، باید درخدمتش باشم. اونشب هم که شده بودم عین گاری. خانومم میخرید و منم نگه میداشتم.
بعد از خرید، وسیله ها رو بردیم گذاشتیم صندوق ماشین، مجددا برگشتیم داخل بازار تا یه جایی همون دورو برا، شام بخوریم.. همینطور که نشسته بودیم، یک لحظه گوشی کاریم و چک کردم.. دیدم اون صدا و لرزش برای دریافت پیام نبوده. به نوشته روی گوشی دقت کردم، دیدم نوشته « باطری ضعیف است ».
بہ قلــم🖊: #عاکف_سلیمانی
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست...
🌐 @kheymegahevelayat_ir1
[•🌹•] @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
💌🍃 🍃 سوال مسابقه #قربان_تا_غدیر(3) گفت و گوے فوق از ڪدام بخش ڪتاب نورانی نهج ابلاغه می باشد؟! ۱)
💌🍃
🍃
سلاااام علیڪم😍✋
شبتـــون حسینے پسنــد
خب میـــریم سراغ پاسخ سوال
ازونجایے ڪه هدف ما خوندن نهج البلاغس ...لطفا بعد دیدن جواب
حتما خطبه رو بخونیــد☺️✋
گزینه ۴_خطبه ۱۴۳
از خطبههای آن حضرت علیه السلام است در خواستن باران
بدانید زمینی که شما را بر پشت خود میبرد، و آسمانی که بر شما سایه میگسترد، پروردگار شما را فرمانبردارند. و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزی است، و نه بهه خاطر جستن نزدیکی، و نه به امید خیری است که از شما دارند، بلکه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و برای مصلحت شما بر پاشان داشتند، و ایستادند. خدا، بندگان خود را به کیفر کارهای زشت آنان، مبتلا سازد به کاهش میوه درختان، و به ناباریدن باران، و بستن گنجینههای خیر به روی ایشان، تا توبه خواه توبه کند، و معصیت کار دل از معصیت بکند، و پند گیرنده پند بپذیرد، و بازدارنده، راه نافرمانی را بر بندگان بگیرد. و خدا آمرزش خواستن را وسیلت پیوسته داشتن روزی بر روزی خواران قرار داده است، و موجب رحمت برآفریدگان، و فرموده است: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ. غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ، مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ». پس خدا بیامرزد کسی را که پیشباز توبه رود، و از گناهانش بخشش طلبد، پیش از آنکه مرگش برسد. بار خدایا ما به سوی تو آمدیم، از خانهها که در آن بودیم و از چادرها که در آن میغنودیم، حالی که جانوران در بانگ و خروش بودند و کودکان در فریاد و جوش. خواستاران آمرزش توایم و امیدواران نعمت و بخشش توایم. از عذابت ترسانیم، و از کیفرت، هراسان. خدایا ما را از باران – رحمتت – سیراب کن و از جمله نومیدانمان مگردان و به قحط سالیمان ممیران و بر ما مگیر بدانچه کردند بیخردانمان، ای بخشندهتر از همه بخشندگان. ما به سوی تو بیرون شدهایم، و از آنچه بر تو پوشیده نیست، به تو شکایت آوردهایم، و این هنگامی است که سختیهای طاقت فرسا ما را بیچاره کرده، و تنگسالی و بیبارانی به ستوهمان آورده. پیشآمدهای سخت به ناتوانیمان کشانده، و فتنههای دشوار کارد را به استخوان رسانده. خدایا از تو میخواهیم ما را نومید بازمگردانی، و نادلخواه از درگاهت نرانی، و ما را به گناهانمان مگیری، و به کردارمان کیفر مدهی. خدایا باران رحمت خود را بر ما بباران. و برکت خویش بر ما بگستران، و روزی و رحمتت را به ما رسان، و ما را آب ده از بارانی سود رسان، سیراب کننده و رویاننده گیاهان، که آنچه خشک شده برویاند، و آنچه مرده است زنده گرداند. فراخی نعمت آن بسیار، میوهاش افزون و بیشمار، که زمینهای پست را سیراب کند و به درّهها سیل افکند. درختان را برگ آرد، و نرخها را ارزان دارد. همانا، تو بر هر چیز که خواهی توانایی.
🍃
💌🍃
هیئت مجازی 🚩
💌🍃 🍃 مسابقه #قربان_تا_غدیر (۳) ✨بہ نام خـــــدای علے✨ 😒 هیشکی نیست که بی منت واسه آدم کار کنه.
💌🍃
🍃
مسابقه #قربان_تا_غدیر (۴)
👩 عهعه عه!!!! دخترم؟؟؟
باز تو بددهنی کردی؟؟
نگفتم حرف زشت زدن ممنوع.
👧 چیکار کنم وایستم هر چی
دلش خواست بهم بگه ؟؟
👩 نه اگه از کارهاش و رفتاراش
بگی بهتره. مگه نمی دونی که
امام ما دوست نداره این حرفها رو .
🍃 @heiyat_majazi
💌🍃
هیئت مجازی 🚩
💌🍃 🍃 مسابقه #قربان_تا_غدیر (۴) 👩 عهعه عه!!!! دخترم؟؟؟ باز تو بددهنی کردی؟؟ نگفتم حرف زشت زدن م
💌🍃
🍃
سوال مسابقه #قربان_تا_غدیر(۴)
گفت و گوے فوق از ڪدام بخش ڪتاب نورانی نهج ابلاغه می باشد؟!
۱) حکمت ۳۴
۲) خطبه ۶۵
۳) نامه۷۰
۴) خطبه ۲۰۶
فقط ۲۴ساعت وقت دارید☺️👇
🍃 @DokhtarAbani
💌🍃