【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
•• اعتمادمان بھ مسیریابها،
بیشتر از #خداست ❕
همین است کھ لَنگ میزنیم؛
در انتخابِ مسیرِ درست :)🌱
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
•🍃•☝️• @heiyat_majazi
🕊🍃
[• #شـبهاے_بلھبرون🌙 •]
.
.
•\• چقدر قشنگه
انتخاب کسی باشی
که خدا انتخابش کرده...!
#واگویهایاز_همسرشهیـد :)
📿| #شادۍروحشهداصلوات
🕊| #شهید_باشیم
.
.
🌷سربازِ آقا
نمےمـــونھ تــــــــا
ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ
@heiyat_majazi
🌿⃟🕊
AUD-20200326-WA0023.mp3
2.64M
∫ #نوحه_خونے🎤 ∫
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد💔
از شما دور شدن زار شدن هم دارد🥀
#بسیار_دلنشین👌👌
#جمعه_های_دلتنگی
- گاھیدراینھیاهویدنیا . . ؛
یڪصوتحرفھاییبرایگفتندارد👇
∫🍃🎙∫ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. #فتوا_جاتے👳🏻 .•░
.
.
سوال:
تتو و هاشور ابرو چہ حڪمے داره ؟🤔
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
.
.
🧐.•░ درمیانِشڪوشبہبارهاگمگشتھام
یڪنشانےازخودت؛درجیبِایمانمـگذار👇
📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
•| #تَمنآےظهـور✨ |•
.
.
اشتراکِمانࢪا↻✨
دَࢪگریہهامٰان💧
دوسٺٖداࢪم^🌱>
ٺوبࢪاےِ #گناهِ مَن|🍂|
مَنبࢪاےِنـَداشتنِټـٖو..''🥀
>صاحبِزمآنـ♥️ــمٓ<
ألـلَّـهُـمَعَـجِّـلْلِـوَلـیِـکْألْـفَـرَج🌿🌻
_ _ _ _ _ _ _
#یاصاحبالزمانادرکنے♡
.
.
۞|• ـتٌورانَدیدنومٌردنبهاینمعناست؛
بھبادرفتھتمامےعٌمرِڪوتاهمـ👇
۞|• Eitaa.com/Heiyat_majazi
#منبر_مجازے |≡📜≡|
.
.
🍂امام صادق{ع}:
بزرگسالاڹ خود را
احترام ڪنيد و صله ارحام به جاے آوريد...
📚(الكافی، ج 2، ص 165)
#صله_رحم_با_بزرگترا...
.
.
- خدایانَـزارازدَستِـتبِـدَمـ👇
|≡💖≡| Eitaa.com/Heiyat_majazi
《 #وقت_بندگے🌙 》
#نماز_شب
💠حجةالاسلام محمد مهدی میرباقری:
💢 انسان بايد در "روز" چشم و زبانش را کنترل کند و برای اين که "سحر" بيدار شود، باید مقدمهچينی کند.
💢 انسان اگر فرصتها را از دست داد، "روز"، مراقبه نکرد و شب هم وقتش را تلف کرد، پيداست که "سحر" بلند نخواهد شد.
💢کسی که مواظب خوراک، کلام و چشم خود نيست کِی میخواهد از نجوای سحر متنعم باشد؟!
💢فرصتها را از دست ندهيد. فرصتها می آيند و منتظر نمیمانند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و
نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇
《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
﴿• #ازخالق_بہمخلوق📿 •﴾
.
.
مےگويند خيليها نماز نمیخوانند
ما هم جزء آنها😒...
اگر يك كشتے🚢صد نفره نقص فنی
پيداكـرد و در دريا غرق شد🌊
نود و هشت نفر شنا بلد نبودند وغرق
شدند، اين دوبگويند: داداش ببين.
ما صد نفر سواركشتےبوديم.🤔
نود و هشت نفر غرق شدند...
😐بيا ما دو نفرهم غرق شويم!
اين چقدر حرف غلطي است.
حالا كه همه دروغ مےگويند.
بيا ما دو تا هم دروغ بگوييم.💔
حرف غلط است.‼️
#استادقرائتی
.
.
.❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇
.📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 21 .... مثلا فرمودند که انسان مومن روزی حداقل 51 آیه
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯.
.
.
#افزایش_ظرفیت_روحی 22
🔶 یاداوری و تذکر مبارزه با راحت طلبی یکی از مهم ترین کارهای ما باید باشه.
⭕️ اینکه میبینید برخی افراد اول انقلاب آدم های خوبی بودند ولی کم کم تغییر موضع دادند و خراب شدند، علتش قبل از اشرافیگری، اینه که دچار "راحت طلبی" شدند.
💢 خیلی وقت ها طرف قبل از اینکه وزیر و وکیل و مسئول بشه ظاهرا آدم خوب و پر تلاشی هست ولی همین که به یه پست و مقامی میرسه بعد یه مدت رفتاراش عوض میشه.
⭕️ کم کم اشرافی زندگی میکنه و خیلی وقتا خودش هم اصلا نمیفهمه چرا انقدر عوض شده.
دقت کنید:
👈🏼 اون چیزی که آدم رو خراب میکنه ثروت و قدرت نیست در ابتدا
بلکه راحت طلبی هست.
❇️ یعنی اگه یه یه نفر صبح تا شب مراقب راحت طلبی خودش باشه اگه غرق در ثروت و قدرت هم باشه هیچ وقت خراب و فاسد نخواهد شد.
🔶 بله تک تک ماها هم ممکنه وقتی از دور به بزرگانی که فاسد شدند نگاه کنیم اون ها رو سرزنش کنیم
ولی باید قبول کنیم که اگه ماها هم با راحت طلبی خودمون مبارزه نکنیم و به جایگاه های اونها برسیم بعید نیست فاسد بشیم...
.
.
↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇
.↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ #منبر_مجازے ⇩🔑•
.
.
🍃🌸
ابتلائات برای این است؛
ڪه یقین پیدا ڪنیم...!
#آیت_الله_بهجت(ره)
🍃🌸
.
.
↫ و عشـق؛
مَرڪبِحرکتاستنہمقصـدِحَرکتـ👇
•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
『 #ترکش_خنده シ 』
.
.
یہ پسربچہ رو گرفتیم ڪه ازش حرف بکشیم.
خیلے کم سنوسال بود.🧑🏻✋🏻
بهش گفتم: مگہ سن سربازے توے ایران هجده سال تمام نیست؟🤔
سرش را تکان داد.
گفتم: تو ڪه هنوز هجده سالت نشده!😒
بعد هم مسخرهاش ڪردم و گفتم: شاید بہ خاطر جنگ؛ امام خمینے ڪارش بہ جایے رسیده ڪه دست بہ دامن شما بچہ ها شده و سن سربازے رو کم کرده؟😂😏
جوابش خیلے من رو اذیت کرد!
با لحن فیلسوفانہای گفت:
سن سربازی پایین نیومده! سن عاشقی پایین اومده! :)♥️
منبع:
وبلاگدردودلباخدا🔊
.
.
اےكشتگانعشقبرایمدعاکنید
يعنےنميشودڪهمراهمصداكنيد؟👇
『😇:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #قطب_نما 🔈 •]
حضور بدل رهبری تایید شد
🔺ما بیشتر از ۳۰ ساله که میدونیم با یک بدل طرفیم!
#اللهم_احفظ_قائدنا_الام_خامنه_ای🤲
نور/صــــدا/تصـــویر/حــــرڪت😌💪👇
📽 Eitaa.com/Rasad_Nama
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
⁉️ ما چڪار ڪنیم؟!
‼️ از ڪجا شرو؏ ڪنیم؟!
••| آقــا از #نماز شـرو؏ ڪنید... |••
شمــا هــر چقدر به نمــازت بـهـا بدهـۍ
تواناییت براۍ مقابله با گناه بیشتر
مۍشود... 🌱
🎙 #آیتاللهجاودان
.
.
+⚠️
↫ #التماستفڪر✋🏻
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
@heiyat_majazi
•🍃•☝️•
🕊🍃
[• #شـبهاے_بلھبرون🌙 •]
.
.
√• رفیقاونۍنیستڪه
زمینِلوآسونبهنآمتڪنه؛
رفیقاونیهڪهوقتیشهیــدشد
شفآعتتڪنه!
#آرهآقاۍطبری :)
ڪلامے در وصف شهید"
.
.
🌷سربازِ آقا
نمےمـــونھ تــــــــا
ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ
@heiyat_majazi
🍃🕊
مداحی آنلاین - علی محو تماشاشه - محمد فصولی.mp3
7.39M
∫ #نوحه_خونے🎤 ∫
علی محو تماشاشه🌺
خون حیدر تو رگ هاشه✌️
#محمد_فصولی
#بسیار_زیبا👌👌👌
#میلاد_حضرت_زینب(س)👏👏👏
.
- گاھیدراینھیاهویدنیا . . ؛
یڪصوتحرفھاییبرایگفتندارد👇
∫🍃🎙∫ Eitaa.com/Heiyat_majazi
[ ♡ⁿ ]
#خادم_مجازی
سلام و عرض ؏شق😌😁
امیدوارم که حال دلآتون خوب باشه😍
بیمقدمه و فلسفه بافی
یچیزو بگم و برم؟!🧐
.
.
.
نچ نچ همینطوری که نمیشه☹️🤪
خرج داره🙄😎
خرجشم فرستادن این متن برای
یه دوستِ که اگه بفرستی تا شب
توی این کانال یه رمان خوب برات
ارسال میشه😌
سپــاسات با پروتکلات خدمتتان😃😷🙏🏻
(اگه هنوز خبرو نگرفتی متن بالا رو بخون باز😬)
انتظارمان را بکشید تا شب😎🌙
گود نایـت😜😂🖐
@heiyat_majazi
[ ♡ⁿ ]
•| #تَمنآےظهـور✨ |•
.
.
مگر جُز تُ
پناه دیگرے هم داࢪم
که سوێش بگریزم؛
ځۻرت صاحݕ دݪم...؟!ツ
#یاصاحبالزمانادرکنے♡
.
.
۞|• ـتٌورانَدیدنومٌردنبهاینمعناست؛
بھبادرفتھتمامےعٌمرِڪوتاهمـ👇
۞|• Eitaa.com/Heiyat_majazi
#منبر_مجازے |≡📜≡|
.
.
🍂امام باقر{؏}:
|°حريص به دنيا
همانند ڪرم ابريشـ🐛ـم است
ڪہ هرچه
بيشتر دور🌀خود مےتند
خارج شدڹ از پيلھ⇦🚶♂
بر او سختتر مےشود
تا آݩ ڪہ از غصـ💔ـــہ مےميرد..!
📚منبع : كافى، ج ۲، ص ۳۱۶
#عجب_مثالی_زدند_حضرت...❗️
.
.
- خدایانَـزارازدَستِـتبِـدَمـ👇
|≡💖≡| Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
[ ♡ⁿ ] #خادم_مجازی سلام و عرض ؏شق😌😁 امیدوارم که حال دلآتون خوب باشه😍 بیمقدمه و فلسفه بافی یچیز
°/• #قصه_دلبرے💞 •/°
#رهایی_از_شب
#قسمت_اول
گاهی روزگار به بازیهای عجیبی دعوتت میکند وتو را درمسیری قرار میده که اصلا تصورش هم نمیکردی!!
پانزده سال پیش هیچ گاه تصور نمیکردم مغلوب چنین سرنوشتی بشم!
ااااااااااههههه..!!!!!!این روزها خیلی درگیر کودوکیهامم.
چندسالی میشه که خواب آقام رو ندیدم.
میدونم باهام قهره.
شاید بخاطر همینه که بی اختیار هفته هاست راهم رو کج میکنم به سمت محله ی قدیمی و مسجد قدیمی!
با اینکه سالها از کودکیهام گذشته هنوز گنبد و مناره ها مثل سابق زیبا و باشکوهند.
من اما به جای اینکه نزدیک مسجد بشم ساعتها روی نیمکتی که درست درمقابل گنبد سبز رنگ مسجد وسط یک میدون بزرگ قرار داره مینشینم و با حسرت به آدمهایی که باصدای اذان داخل صحن وحیاطش میشن نگاه میکنم.
وقتی هنوز ساکن این محل بودم شنیدم که چندسالیه پیش نماز پیر ومهربون کودکیهام دیگه امامت این مسجد رو به عهده نداره و از این محل نقل مکان کردن به جای دیگری.
پیش نماز جدید رواولین بار دم در مسجد دیدمش.
یک تسبیح سبز رنگ به دست داشت و با جوونایی که دوره اش کرده بودند صحبت وخوش وبش میکرد.
معمولا زیاد این صحنه رو میدیدم.درست مثل امروز!!!
او کنار مسجد ایستاده بود با همون شکل وسیاق همیشگی ومن از دور تماشاش میکردم بدون اینکه واقعا نیتی داشته باشم این چند روز کارم نشستن رو این نیمکت و تماشای او و مریدانش شده بود.!
شاید بخاطر مرد مهربون کودکیهام، شاید هم دیدن اونها حواس منو از لجنزاری که توش دست وپا میزدم پرت میکرد.
آره اگر بخوام صادق باشم دیدن اون منظره حس خوبی بهم میداد.
ساعتها روی نیمکت میدون که به لطف مسئولین شهرداری یک حوض بزرگ با فواره های رنگین چشم انداز خوبی بهش داده بود مینشستم و از بین آدمهای رنگارنگی که از کنارم میگذشتند تصویر اون جماعت کنار در مسجد حال خوبی بهم میداد.
راستش حتی بدم هم نمیومد برم داخل مسجد و اونجا بشینم.اما من کجا و مسجد کجا؟!!!
ادامه دارد...
✍بھ قلمِ:ف.مقیمے
°\•💝•\° اوستگرفتہشهردل
منبھڪجاسفربرم...👇
°\•📕•\° Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_اول گاهی روزگار به بازیهای عجیبی دعوتت میکند وتو را درمسیر
°/• #قصه_دلبرے💞 •/°
#رهایی_از_شب
#قسمت_دوم
یادش بخیر !! بچگی هام چقدر مسجد میرفتم.
اون هم تو قسمت مردونه.!.
عشقم این بود که آقام بیاد خونه و دستمو بگیره ببرتم مسجد کنار خودش بنشونه.
آقام برای خودش آقایی بود.
یک محل بود و یک آقا سید مجتبی!
همیشه صف اول مسجد مینشست.
یادمه یکبار پیش نماز سابق مسجد با یک لبخند خیلی مهربون و لهجه ی زیبای مشهدی بهم گفت:سیده خانوم دیگه شما بزرگ شدی.
اینجا صف آقایونه.باید بری پیش حاج خانوما نماز بخونی.
آقام با شرم و افتخار میخندید و در حالیکه دست منو که با خجالت به کتش حلقه شده بود نوازش میکرد رو به حاج آقا گفت:حاج اقا تا چند وقت دیگه به تکلیف میرسه قول میده بره سمت خانمها..
پیش نماز هم به صورت اخم کرده و دمغ من لبخندی زدو گفت:
-ان شالله...ان شالله.پس سیده خانوم ما بزودی مکلف هم میشن؟!
بعد دست کرد تو جیبش و یک مشت نخودچی کشمش دراورد و حلقه ی دست منو بازکرد ریخت تو مشتم گفت:
-این هم جایزه ی سیده خانوم.خدا حفظت کنه بابا! ان شالله عاقبت بخیرشی و هم مسیر مادرت زهرا حرکت کنی...
از یاد آوری این خاطره مو براندامم راست شد ودلم برای یک لحظه لرزید.
زیر لب زمزمه کردم:سیده خانوووووم.....هم مسیر مادرت زهرا بشی !!!!!!!
غافل از اینکه من دیگه نه سیده خانومم نه هم مسیر مادرم زهرا..
کاش همیشه بچه میموندم.دست در دست آقام.، صف اول نماز جماعت!
کاش بازهم اون مرد پیر مهربون تو کف دستم نخودچی کشمش مینداخت و اجازه میداد همیشه کنار آقام صف اول مسجد نماز بخونم.
اینطوری شاید مسیرم عوض نمیشد!
شاید برای همیشه سیده خانوم میموندم..
ادامه دارد...
✍بھ قلمِ:ف.مقیمے
°\•💝•\° اوستگرفتہشهردل
منبھڪجاسفربرم...👇
°\•📕•\° Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_دوم یادش بخیر !! بچگی هام چقدر مسجد میرفتم. اون هم تو قسم
°/• #قصه_دلبرے💞 •/°
#رهایی_از_شب
#قسمت_سوم
بعد از رسیدن به سن تکلیف فکرکنم فقط سه یا چهاربارتو مسجد در صف نمازگزاران خانوم ایستادم
ولی آنجا بودنم هیچ لطفی نداشت.
چون کسی منو سیده خانوم صدا نمیکرد!
چون هیبت آقام کنارم نبود.
از طرفی چندبار این حاج خانومهایی که کنارم نشسته بودن از نمازم ایراد میگرفتن .یکیشون که آخرین سری برگشت با لحن بد بهم گفت :
-دختر تو که بلد نیستی درست نماز بخونی چرا میای صفهای اول،نماز ما هم بهم میریزی؟.
پاشو برو عقب.!!!
بعد با سرعت جانمازمو جمع کرد بازومم گرفت بلندم کرد و باصدای نسبتا بلندی روبه عقب صدا زد:
-خانوم حسینی جان بیا اینجا برات جا گرفتم.
وبدون اینکه به بغض گره خورده تو سینه ی من فکر کنه و اشک چشمهامو ببینه شروع کرد برای خانوم حسینی از اشکالات نمازی من صحبت کردن..
و اینقدر بلند تعریف میکرد که صفهای عقب و جلو هم توجهشون به سمت من جلب شد و شروع کردن به اظهار فضل کردن..
و من در حالیکه داشتم از شدت خجالت آب میشدم به سمت آخرین صف نمازگزاران پناه بردم و در طول نماز فقط اشک میریختم .
اون شب آخرین حضور من در مسجد رقم خورد ودیگه هیچ وقت نرفتم و هرچقدر آقام بازبون خوش وناخوش میگفت گوشم بدهکار نبود که نبود.
میگفتم یا میام پیش خودت نماز میخونم یا اصلن حرفشو نزن.!!!
البته اگر دروغ نگم یکبار دیگه هم رفتم مسجد.
پانزده سال پیش واسه فوت آقام.
ادامه دارد...
✍بھ قلمِ:ف.مقیمے
°\•💝•\° اوستگرفتہشهردل
منبھڪجاسفربرم...👇
°\•📕•\° Eitaa.com/Heiyat_majaz