eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
یه مادری بود همیشه دم خونش برای رزمنده ها اسفند دود میکرد.. چهارتا پسر داشت هر سری خبر شهادت یکیشون به مادر میرسید و مادر مثل همیشه برا رزمنده ها اسفند دود میکرد و همشون به این کارِ مادر عادت کرده بودن
آخرین پسرش که شهید شد دیدن دیگه خبری از خودش و اسفنداش نیست که برا رزمنده ها دود کنه
رفتن پیشش دیدن تو ایوون خونش نشسته گفتن مادر رزمنده ها دارن میرن نمیخوای اسفند دود کنی؟ مادر گفت نه گفتن رزمنده ها عادت کردن نمیشه که.. مادر سرشو انداخت پایین و گفت
اخه دیگه با چه رویی بین رزمنده ها اسفند دود کنم؟ اون زمانی که اسفند دود میکردم خودم چندتا جوون داشتم که برای امام بدمشون.. الان ندارم دیگه کسیو ندارم بین رزمنده ها دیگه پسری ندارم که با رزمنده ها بره
این مادر میخواد پسرش فدایی ارباب نشه؟!
رفقا سربازِ مهدی فاطمه که بشیم مادرِ سادات برامون اسفند دود میکنه گرفتی چی‌میگم؟
رفقا توسل به حضرت ام البنین بدجوری جواب میده.. مزه ی شیرینِ این توسل هنوز زیر زبونمه.. چنین چشیدن هایی نمیزاره تو طعمِ گناهُ بچشی.. :)
به رسم عادت اخر هییتمون به دعا ختم بشه که همین دعاها به والله گره گشای کار میشن اگه پروازی هم باشه این دعاست که پر پروازو وا میکنه..
ان شاالله نگاهِ این مادرِ فدایی به دل شکسته ی تک تکمون و دعای صاحب امشب بدرقه ی راه و زندگی هامون.. الهی قریب توسلات رو بحقِ حضرتِ ام البنین از ما بپذیر.. السلام علیکم ورحمه الله برکاتہ
°💌| |💌° خداروشاڪریم ڪه حضرت ام البنین نظرلطفے ڪردن ڪه بتونیم هییت جمع وجورے برگزار ڪنیم...☺️💚 خداروشکر ڪه هییت به دلتون نشست 🎯: @DokhtarAbani (پُڵِ ٱِرټڀٱطے٘) •°•°•°•°•° اینجا پاتوق بچه هیئتیا👇 داش مشتیاے مجازے☺️ (هَیئَـ✌ـتِ مَجــاَزے) 🍃▪️: @Heiyat_Majazi
4_5992400528145909056.mp3
14.81M
کدوم زن در تاریخ نامش رو برداشت؟
اینم این وقتِ شب رزق نمازشب خونای مولا:) یهویی فرستادم اهل دلا گوش کنن..
[• ☺️ •] الهی !🤲 دلتنگـــــ [💔 ]خواهمــ مـُـــرد اگر بہ من نگاه نڪنے. 💖💖 خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . ❤️|• خداوند متعال فرموده است : ✋|• ای فرزند آدم ، اگر چشمت بخواهد تو را به سمت حرام ببرد، من دو پلک را در اختیار تو قرار داده ام ، آنها را فروبند. 📚|• کافی ج8 ص219 . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
📚|ختم قران امروز ارسال تعـداد به آے دی☺️👇 •📮• @F_Delaram_313 تعداد صفحات • ۱۴۵ • هر روز میزبان فرشته ها😇👇 [💌🍃••] @heyat_majazi
sardare.eshgh1.wav
471.3K
📱🍃 •[ ☎️ ]• 💞🍃 از جبهــہ شهیـــدے دگر آمد... اے مالڪ اشتر، اے سپهدار اے شیر میدان و اے علمـــــدار همــراه اول ⬅️ ارسال کد 97268 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 44132152, 44132142 بہ شماره۷۵۷۵ 📱🍃 @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🍃 جای زهرا بعد زهرا مثل زهرا مادری🖤 هرچه مادر هست قربان چنین نامادری :: @heiyat_majazi :: 🖤🍃
از مادرِ عَباس(ع) بخوایم ، پیش مادرِ حُسین (ع) وساطتمون کنه... #♥️
1_187890316.mp3
7.3M
🖤دلش گرفته پر درده 🍃چهار تا قبر درست کرده (س) °|• @heiyat_majazi •|°
[• 📿 •] 💠 امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: ♦️با هوا و هوست مبارزه کن ، ♦️ بر خشمت مسلط شو ♦️ و با عادتهای بدت مخالفت کن ⬅️ تا روحت پاک ⬅️ و عقلت کامل گردد ⬅️ و پاداش پروردگارت را به تمامی دریافت نمایی. 📙 غررالحکم ح ۴۷۶۰ پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
🍃📿 🔸 فَتِلْكَ وَاللَّـهِ النَّازِلَةُ الْكُبْری وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمی، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لابائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّـهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیتِكُمْ، وَ فی مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، یهْتِفُ فی اَفْنِیتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّـهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّـهَ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللَّـهُ شَیئاً وَ سَیجْزِی اللَّـهُ الشَّاكِرینَ». (۶) اَیها بَنی قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأی مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدی وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیكُمُ الدَّعْوَةُ فَلاتُجیبُونَ، وَ تَأْتیكُمُ الصَّرْخَةُ فَلاتُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیتِ. 🔹 بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتی نبوده و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه آن نمی‌رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایی که در خانه‌های تان، و در مجالس شبانه و روزانه‌تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگی آن را میخوانید، این بلائی است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمی است حتمی، و قضائی است قطعی، خداوند می‌فرماید: محمد پیامبری است که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمی‌گردید، و آنکس که به عقب برگردد بخدا زیانی نمی‌رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد». ای پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا می‌بینید و سخن مرا می‌شنوید، و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید، و دارای نفرات و ذخیره‌اید، و دارای ابزار و قوه‌اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما می‌رسد ولی جواب نمیدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولی به فریادم نمیرسید، در حالی که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف می‌باشید، و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده، و منتخباتی که برای ما اهلبیت برگزیده شدید! 🍃📿 @heiyat_majazi
[• 📚•] 😌🌸🍃 قانع نمی شدم که مثل میلیون ها مردم ازدواج کنم زندگی کنم و ... دنبال مردی مثل مصطفی می‌گشتم ، یک روح بزرگ ، آزاد از دنیا و متعلقاتش . اما این چیزها به چشم فامیلم و پدر ومادرم نمی آمد. آنها در عالم دیگری بودند و حق داشتند بگویند نه ، ظاهر مصطفی را می دیدند و مصطفی از مال دنیا هیچ چیز نداشت . مردی که پول ندارد ، خانه ندارد ، زندگی ... هیچ ! آنها این را می دیدند اصلاً جامعه لبنان اینطور بود و هنوز هم هست بدبختانه . ارزش آدم ها به ظاهرشان و پول شان هست به کسی احترام می گذراند که لباس شیک بپوشد و اگر دکتر است باید حتما ماشین مدل بالا زیر پایش باشد . روح انسان و این چیزها توجه کسی را جلب نمی کند. با همه اینها مصطفی از طریق سید غروی مرا از خانواده ام خواستگاری کرد . گفتند : نه .   آقای صدر دخالت کرد و گفت: من ضامن ایشانم . اگر دخترم بزرگ بود دخترم را تقدیمش می کردم . این حرف البته آنهارا تحت تاثیر قرارداد، اما اختلاف به قوت خودش باقی بود . آنها همچنان حرف خودشان را می زدندو من هم حرف خودم را . تصمیم گرفته بودم به هر قیمتی که شده با مصطفی ازدواج کنم . فکر کردم در نهایت با اجازه آقای صدر که حاکم شرع است عقد می کنیم ، اما مصطفی مخالف بود ، اصرار داشت با همه فشارها عقد با اجازه پدر و مادرم جاری شود .می گفت: سعی کنید با محبت و مهربانی آنها را راضی کنید . من دوست ندارم با شما ازدواج کنم و قلب پدر و مادرتان ناراحت باشد . با آن همه احساس و شخصیتی که داشت خیلی جلوی پدر و مادرم کوتاه می آمد .وسواس داشت که آنها هیچ جور در این قضیه آزار نبینند . اولین و شاید آخرین باری که مصطفی سرمن داد کشید به خاطر آنها بود. ادامه دارد...❣😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• 📚•] 😌🌸🍃 روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران می کردند . همه آنجا را ترک کرده بودند. من هم بیروت بودم اما مصطفی جنوب مانده بود با بچه ها و من که به همه شان علاقمند شده بودم نتوانستم صبر کنم و رفتم مجلس شیعیان پیش امام موسی ، سراغ مصطفی و بچه هارا گرفتم ، آقای صدر نامه ای به من داد و گفت: باید هرچه سریعتر این را به دکتر برسانید . با استاد یوسف حسینی زیر توپ و خمپاره راه افتادیم رفتیم موسسه . آنجا گفتند دکتر نیست ، نمی دانند کجاست . خیلی گشتیم و دکتر را در "الخرایب" پیدا کردیم . تعجب کرد ، انتظار دیدن مرا نداشت . بچه ها در سختی بودند ، بمب و خمپاره، وضعیت خیلی خطرناک بود .   مصطفی نامه را از من گرفت و پاسخی نوشت که من برسانم به آقای صدر . گفتم: نمی‌روم ، اینجا می مانم و به بیروت بر نمی گردم. مصطفی اصرار داشت که نه، شما باید هر چه زودتر برگردی بیروت. اما من نمی خواستم برگردم و آن وقت مصطفی که آن همه لطافت و محبت داشت، برای اولین بار خیلی خشن شد و فریاد زد ، گفت: برو توی ماشین ! اینجا جنگ است ، باکسی هم شوخی ندارند ! من خیلی ترسیدم و هم ناراحت شدم . خوب نبود ، نه این که خوب نباشد ، اما دستور نظامی داد به من و من انتظار نداشتم جلوی بچه ها سرم داد بزند و بگوید: برو دیگر ! وقتی من خواستم برگردم ، مصطفی جلو آمد و به یوسف حسینی گفت: شما بروید من ایشان را با ماشین خودم می رسانم . من تمام راه از الخرایب تا صیدان گریه می کردم . به مصطفی گفتم: فکر می کردم شما خیلی با لطافتید ، تصورش را نمی کردم اینطور با من برخورد کنید . او چیزی نگفت تا رسیدیم صیدان ، جایی که من باید منتقل می شدم به ماشین یوسف حسینی که به بیروت برگردم. آنجا مصطفی از من معذرت خواست ، مثل همان مصطفی که می شناختم گفت: من قصدی نداشتم ، ولی نمیخواهم شما بی اجازه فامیلتان بیایید و جنوب بمانید و شما باید برگردی و با آنها باشید. ادامه دارد...❣😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
【• •】 . . ‌‌ ⠀⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀    ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀        ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀    ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ   ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀              ⠀⠀   ⠀⠀⠀ོ  حاج‌حسین‌میگفت‌:) واسہ‌حآجتآۍ‌دنیآییتون‌ فقط‌ازشهدا‌بخواین! خدا‌ائمہ‌رو‌گذاشتہ‌واسہ‌آخرت‌🍀 البتہ‌ایشون‌میگفتن‌ واسہ‌اینڪہ‌مطمئن‌شین‌حاجت‌بدن میتونید‌شهدا‌روبہ‌ائمہ‌قسم‌بدین=]🌿 ⠀⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀    ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀        ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀    ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ   ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀              ⠀⠀   ⠀⠀⠀ོ  ⠀ ⠀ ✋ . . | |💚 [•🗣•] @heiyat_majazi