eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 ☺️ بریم اینجا بشینیم . 🤔 مگه اونجا چه فرقی با اینجا داره ☺️ خب من یه کم آینده نگرم. دوست دارم کنار دوست خدا بشینم تا اون دنیا خدا منو با اون همنشین کنه. 📕|• . ص: ۳۵۱ . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
••🍃🎙•• تعداد صفحات تلاوت شده👇👇 •• ۵ •• اعلام تعداد صفحات تلاوت شده😃👇 •| @f_delaram_313 @heiyat_majazi ••🍃🎙••
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• دعا بڪن؛ ولے اگر اجابت نشد، با خدا دعوا نڪن؛ میانہ ات با خدا بہ هم نخورد؛ چون تو جاهلے و او عالم و خبیر.. •)• . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
【• 🗣 •】 و تَعْلَمُ ما فے نَفْسے؛ ✨[ بین همه سختے ها و آشوب های زندگے دلم خوش است ڪه از حالم با خبرے ...]✨ 🌸 از اینجآ صاف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
[• 💚 •] . . |•⛔️•| هرگز به همسرتان دروغ نگویید |•😥•| دروغ تمام ساخته های ذهنی همسرتان را تخریب میکند |•😕•| و باعث از بین رفتن 4 ایتم مهم می شود : 1⃣ اعتماد|•😌•| 2⃣ قولـ|•🤝•| 3⃣ رابطھـ|•👫•| 4⃣ قلبـ|•💗•| . . نڪات تربیتے خانوادگے😌👇 [•🌙•] @heiyat_majazi
【• ☺️ •) 💚•• امام علی علیه السلام: 📛 چشــــمــ ها دامهایــ شیطاننــ🔥 یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_دوم زمان اعلام نتایج رسید. مجری به سه زبان مالزی
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا محسن سرش را کشید سمت مصطفی که جلوتر نشسته بود. گفت : _مصطفی! گفتم بذار کار خودمو بکنم! تو سیستم منو عوض کردی! دیدی رتبه ای نیاوردیم؟! اشک توی چشم های مصطفی جمع شد. گفت : آره! ای کاش می ذاشتم تلاوت خودمون رو می کردی. حداقل جزو دو سه نفر اولی که می شدی! محسن هم گریه اش گرفت. مجری داشت نفر اول را به زبان مالزیایی معرفی می کرد. برای محسن، زبان گنگ و نامفهومی بود. مصطفی به نظرش آمد که مجری اسم محسن را گفت. گوش هایش را تیز کرد. نفر اول به انگلیسی هم خوانده شد. آن هم دست کمی از مالزیایی نداشت. این بار هم واژه ای که شبیه محسن بود تکرار کرد. گفت : _گمونم اسم تو رو خوند! محسن اشک هایش را پاک کرد و گفت : _ نه بابا! من نبودم. این بار وقتی مجری با زبان عربی شروع به صحبت کرد، اسم محسن حاجی حسنی به وضوح شنیده شد. دوباره بغض گلوی محسن را گرفت. اما وقتی فهمید دوربین ها زاویه شان را به سمت او تغییر دادند خودش را کنترل کرد. شانه های مصطفی به شدت تکان می خورد. محسن خودش را به او رساند و محکم بغلش کرد. گفت : _ داداش چقدر چینشت خوب بود! مصطفی خندید : _ آخرش نفهمیدم چینشم خوب بود یا بد؟! مسئول همراهی برندگان که می خواست محسن را برای گرفتن جایزه اش ببرد، نمی توانست این دو را از هم جدا کند. محسن رفت سمت جایگاه و مصطفی شماره بابا را گرفت. با گریه خبر موفقیت محسن را گفت. بابا و مامان حرم بودند. اضطراب تلویزیون را ول کرده بودند و آمده بودند حرم برای محسن دعا کنند .... دعا مستجاب شده بود ... ✍ ادامه دارد ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_سوم محسن سرش را کشید سمت مصطفی که جلوتر نشسته بود.
【• 📚 •】 بسم رب الشهدا خبر مثل توپ صدا کرد. وهابیت همه تلاشش را کرده بود تا جو مسابقات را علیه شیعیان کند. حالا یک جوان شیعه آمده بود رکود جدیدی در تاریخ 57 ساله مسابقات بین المللی قرآن ثبت کرده بود. رکورد قبلی برای عبدالباسط تومارو قاری فیلیپینی بود با رتبه 88. رکورد محسن 95 و بالاترین امتیاز ی بود که طی 57 سال مسابقات کسب شده بود. این نه تنها برای ایران و شیعه، بلکه برای کل جهان اسلام افتخار بود. محسن کیفیت تلاوت قرآن را در کل جهان ارتقاء داده بود. هنوز هم کسی نتوانسته این رکورد را بشکند. بعد از اعلام رتبه، خبرنگار ها دوره اش کردند. زنی جلو آمد و گفت که یکی از خبرگزار های آمریکاست. از محسن پرسید : _ از اینکه مقام اول رو کسب کردی چه حسی داری؟! گفت : _ از این خوشحالم که تونستم پرچم شیعه رو ببرم بالا ... مصطفی پشتش لرزید از لحن محکم محسن. با خودش گفت : _ امشب زنده نمی رسیم هتل! محسن در مصاحبه هایش حرف های دیگری هم زد. گفت : موفقیت قاری های ایرانی مرهون حمایت های رهبرماست. من تلاوتی کردم که مرضی خدا باشه، پدر و مادرم شاد بشن و هدیه ای از من به محضر علی بن موسی الرضا علیه السلام باشه. تلاوتی کردم که در شان یک ایرانی، یک مسلمون و یک بچه شیعه باشه ... . ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 🗣 •】 •|🌹|•چیزی رو بهتون معرفے ڪنمــ ڪہ از نماز و روزه ی مستحبی و صدقه بهتره؟ -بفرمایید یا رسول الله... _آشتی دادن بین مردم....☺️☺️ از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 👒•】 . . |👌| ایده جالب تزیین |☕️| چاے ڪیسه‌اے با گل |😋| برای سرو چاے مهمونے.‌ ‌. . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•🌻🍃•] @heiyat_majazi
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 ☺️ این عدد ۱۰ خیلی جالبه ها نوشته[ ......خدا برایش۱۰ حسنه می‌نویسد و اورا ۱۰درجه بالا می‌برد ثواب آزادسازی ۱۰ برده را به او می‌دهد و ۱۰ بلا را از او دور می‌کند و ۱۰ شفاعت برای او در قیامت آماده می کند. 🙂 این ده تایی ها خیلی خوبه ولی جواب چه کاریه؟؟ ☺️ جواب یاری کردن به مسلمان 📕|• . ص: ۲۹۱ . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• جوري زندگي‌ کن‌ ڪساني ‌ڪه‌ تو را‌ مي‌شناسند اما خــُدا را ‌نمي‌‌شناسند! . به‌ واسطه‌ي ‌آشنایي‌ با تـو‌ با‌ آشنا ‌شوند...! •(• اللهُ أَكبر؛ لٰا إلهَ إلّا الله... . انگاري خُدا درِ گوشِت ميگه: [ همه ی آنِ من از آنِ ؛ وقتی که دلت میگیرد... ] . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【• 🎤 •】 . . |♡| اگر در اغلب ارتباطات با دیگران، بھ مشڪل برخورد مےڪنے، اگر دوستے‌هات،زیاد دوام ندارن، اگر از هیچ نعمتے لذّت نمےبـرے ؛ |❌|مشڪل خودتے؛ نھ دیگران! . . بفرماییــد انرژے🙃👇 [•🍃🎧•] @Heiyat_Majazi
【• 👳🏻 •】 . . ⁉️: در نماز جماعت فاصله نمازگزاران در موارد زیر تا چه مقدار به صحت جماعت ضرر نمی زند؟ الف) فاصله محل سجده مأموم با محل ایستادن امام. ب) فاصله محل سجده مأموم در هر صف با محل ایستادن مأموم در صف جلوتر که بواسطه او به امام متصل است. ج) فاصله محل ایستادن مأموم با مأموم دیگری که به واسطه او از سمت راست یا چپ به جماعت متصل می شود. ✨ جواب: در همه موارد یاد شده فاصله تا حدود یک متر، اشکال ندارد. . پاورقی: ( مقام معظم رهبری✅) 🌱 . . چند قدم مانده تا خدا👇☺️ [•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشهدا #قسمت_پنجاه_و_چهارم خبر مثل توپ صدا کرد. وهابیت همه تلاشش را
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا روزی که از مالزی برگشت خیلی خوشحال نبود. مامان حرصش گرفت. دوست داشت حالا محسن از ته دل بخندد و سرش را پیش غریبه و آشنا بالا بگیرد. مامان جدی شد تا بلکه محسن را مجبور کند دست از این رفتار بردارد. بهش گفت : قاری اول دنیا شدی محسن! ولی قبل مالزی ات با بعدش فرقی نکرده! خیلی خوشحالت نکرد؟! محسن شانه ای بالا انداخت : مقام که خوشحالی نداره مامان! نرفتم که مقام بگیرم. رفتم برای اسمش. همین. جلوه دیگه ای نداره برام. نه داشتن مقام اول خوشحالی داشت و نه نداشتنش ناراحتی. آدم های تنگ نظر همیشه هستند. همان ها که به محسن به خاطر شرکت نکردن در مسابقات طعنه می زدند، بعد از موفقیت در مسابقات بین المللی بهش گفتند که مقام تو شانسی بوده. رگ گردن مصطفی از این حرف بالا آمد. می خواست جواب دندان شکنی به آن جماعت بدهد. محسن مانع شد و گفت : _اصلا مهم نیست! مهم اینه که خدا تلاش ما رو دید. همین کفایت می کنه. نیازی نیست چیزی رو به کسی ثابت کنیم. ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_پنجم روزی که از مالزی برگشت خیلی خوشحال نبود. ما
【• 📚 •】 بسم رب الشھـدا سرباز بود. تازه از مرحله استانی مسابقات به مرحله کشوری صعود کرده بود. قبل از مسابقات باید می رفت در سرما نگهبانی می داد. به مسولان آن جا گفته بود : _ من مسابقات در پیش دارم. حنجره ام آسیب می بینه توی سرما. گفته بودند : _سربازی شما مهم تره! وقتی از مالزی برگشت گفتند : سریعا پاسپورتت رو بیار پادگان. شما سرباز هستی و حق خروج از ایران رو نداری. تحویل داد و مشغول سربازی اش شد. برای حج آخر که دعوت شد، پادگان پاسپورتش را نمی داد. محسن خودش را به هزار در زد تا بالاخره گرفت. به چندین نفر نامه نوشت و تماس گرفت. آخر، نامه رهبر گره گشا شد. آقا به پادگان محل خدمتش نوشته بود که محسن را آزاد کنند. چهارشنبه بود. روز قبل از پرواز حجش. با هادی رفته بود پادگان برای انجام کار های خروج از کشور. به چندین اتاق سرزدند و چندتا امضا گرفتند. وقتی امضای آخر پای مدارکش زده شد، سر از پا نمی شناخت. بدو بدو داشتند از پله ها پایین می رفتند که محسن یکدفعه از خوشحالی با همان کیف سامسونت و هیبتِ کت و شلواری، از پله چهارم پرید پایین! هادی گفت : تو الان اینقدر خوشحالی، عروسیت بشه خوشحالیت دیدن داره! فورا زنگ زد به مامان : خوش خبری! الان گذرنامه ام رو گرفتم و دارم میرم فرودگاه! می خوام برسونم دفتر آقا که برام ویزا بگیرن! من دو روز دیگه ان شاالله عازم عربستانم! مامان ساک منو ببندید! .... ✍ ادامه دارد .. ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 📞 •】 . . سوره 👈 ڪهف آیه 👈 81 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب🤩👇 [•♥🍃•] @heiyat_majazi
【• 🗣 •】 😍🍃 ☺️ همه‌تون راه رفتن رو لبه جدولای کنارخیابون با دستای باز رو تجربه کردین. نگید نه که میزنم تو برجکتون😉 راستش می خواستم بگم هرچه قدرم تمرین کنیم رو اون جدولا باز پل صراط نمیشه....... 😔 من که از راه رفتن روش واهمه دارم ..... از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• ☺️ •】 . . 😇|• امام صادق علیه‌السلام: 🙂|• هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می‌ماند. 📚|• کافی(ط-الاسلامیه)، ج۲، ص۶۸ . . یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 😌 از مزایای شستن این است که........ باعث می شود در ازای پاداشش تو را بشورند و چون نوزاد تازه به دنیا آمده پاک کنند. 😏 لابد بعدش رو بند رخت حیاط هم آویزان کنند؟؟ 🤪 نخیر . آدم را راهی خانه آخرت می‌کنند 📕|• . ص: ۳۷۰ . . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
5E5EE331-F94D-42BA-9AC4-6A3685949E5E.wav
426.8K
【• #ڪد_عاشقے☎️ •】 . . 💞🍃 قواره رژیم صهیونیستی . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 28753 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4416862 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on4001323 بہ شماره ۲۰۳۰ . . پـیشوازِ صـداتـو خوشگل ڪن😃👇 [•📱🍃•] @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• وقتی به خدا بگویے: ✨خدایا! ؛ 🌱 خدا غیور است و خواسته‌ات را اجابت می‌کند...!☺️✋ . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشھـدا #قسمت_پنجاه_و_ششم سرباز بود. تازه از مرحله استانی مسابقات به م
【• 📚 •】 بسم رب الشهدا سفر حج نزدیک بود. شب بود که محسن از در وارد شد. دستش هم یک کیسه نایلونی بود. مامان پرسید : اینا چیه؟! =لباس احرامه! لباس احرامای قبلی ات که هنوز هست! محسن کیسه را کناری گذاشت : میخوام امسال لباسام نو باشه! و بعد رفت کنار میز تلفن نشست. یک چیزی ته دل مامان داشت می گفت که این سفر محسن با سفرهای دیگرش فرق دارد. محسن گوشی اش را از جیب پیراهنش درآورد. شروع کرد یکی یکی شماره های فامیل و آشنا را گرفت و از تک تکشان حلالیت خواست. مامان رو به روی محسن نشست به تماشایش. هر طلب حلالیتی که می کرد انگار تیری بود که به قلب مامان فرو می رفت. زیر لب گفت : تو چه کردی که حلالیت می خوای محسن؟! همه که ازت راضین مادر! چون زیاد مسافرت می کرد، وصیت هایش را به مامان کرده بود. سپرده بود روزه هایی را که نگرفته بود برایش بگیرند. مقداری خمس هم بدهکار بود که اوضاع مالی نگذاشته بود بپردازد. ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 بسم رب الشهدا #قسمت_پنجاه_و_هفتم سفر حج نزدیک بود. شب بود که محسن از در وارد
【• 📚 •】 بسم رب الشهدا تمام دغدغه اش شده بود حج. هروقت جواد می دیدش، محسن از رفتن می گفت. جواد نگران بود. گفت : _ داداش! اگه صلاح می بینی امسال نرو. عربستان کشوریه که وارد جنگ شده. امنیت نداره. محسن قبول نکرد. انگار یک نفر داشت از مکه صدایش می کرد. هوش و حواسش رفته بود آن طرف. بنا بود محسن و جواد بروند محضر. جواد می خواست چک بگذارد و ضمانتش کند تا کار های سفرش رو به راه شود. محسن هنوز نیامده بود! حرصش گرفت. می دانست این ضمانت چقدر برای محسن مهم هست! خواست سر به سرش بگذارد. بهش زنگ زد : _ معلوم هست کجایی؟! دیر اومدی، من رفتم! محسن به التماس افتاد : _ تو رو خدا جواد! چرا رفتی؟! من کارم عقب می مونه! جواد با بدجنسی خندید : _ باید یه قولی بدی تا برگردم! = چه قولی؟! _ قول بدی امروز، صبحونه یه کله پاچه توپ به ما بدی! ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محسن حاجی حسنی 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 🗣 •】 😍🍃 .ایهاالناس 📣 بخواهید ڪه آقا برسد✋🏻👣 بگذارید دگـر درد بـه پـایان برسد💔 همگـے در پس  هر سـجده به خالـق گویید ڪه به ما رحم ڪند........ ...........یوسـفــــ زهـرا برسد🌹 .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi