eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• ⛔️ به این جملات ساعت ها فڪر ڪنیم: « بچه های ما آر پی جی هم نداشتند! اما با ایمان! با صلابت! همین جوانان با دست خالی! اما با دل پر از امید! ایمان به خدا! » 💪 با اینها آزاد شد! با این جوانها! با این ایمانها! با این امیدها! 🔰«جوانهاے عزیز! بچه‌هاے عزیز من! فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛ شما هستید ڪه باید این تاریخ را با عزّتش محفوظ نگه دارید؛ شما هستید ڪه این بارِ مسئولیّت را بردوش دارید؛ 🔶خرّمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، [بلکه‌] در یڪ میدانے ڪه از جنگ نظامے سخت‌تر است.» ⚠️الان اگه فشار اقتصادے هست، اگه سختے تربیت هست، اگه مشکلاتے سر راه هست .... اما یادمون نره ، خرّمشهرها در پیش است! . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majaz
{ ⛱' } . +هـر‌وقـت‌تونستـیم‌خـوبِ‌آدمـایی‌رو‌بگیـم؛ که‌بدمـون‌رو‌میگفتـن. اونوقـت‌تازه‌میـشه‌کـم‌کـم‌رومـون‌حسـاب‌کـرد...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ - اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشت‌زدهـ '🌱 ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⚘️ ⟯ امروز اومدم فقط یک جمله بگم: بنده‌ی شیطان نَشیم.. . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت یازدهم! › ــــ از اون روز به بعد
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت دوازدهم! › ــــ توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ... - بهت گفتم برو بشین جای من ... برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گالدیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ... - برپا ... و همه به خودشون اومدن ... بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ... معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ... رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاس روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ...بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ... - آقا ... اونها تمرین های امروزه ... بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ... - می دونم ... سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ... - میرزایی ... - بله آقا ... - پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ... بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ... - تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت . امتحانات ثلث دوم از راه رسید ... توی دفتر شهدام ... از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ... - پسرم اعتقاد داشت ... بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ... باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه ... خودش همیشه همین طور بود... توی درس و دانشگاه ... توی اخلاق ... توی کار و نماز ...این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود ... علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن... رسما بین ما 3 نفر ... یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود ... رقابتی که همه حسش می کردن ... حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس ... رقابتی که کم کم باعث شد ... فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود ... یک و نیم نمره داشت ... همه سوال ها رو نوشته بودم ... ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد ... تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن ... در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود ... با ناامیدی از جا بلند شدم ... - خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی ... و الا اول و دوم که هیچ ... شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی ... غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که ... چشمم افتاد روی برگه جلویی ... و جواب رو دیدم ... مراقب اصلا حواسش نبود ... هرگز تقلب نکرده بودم ... اما حس رقابت و اول بودن ... حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم ... حس برتری ... حس ... نشستم ... و بدون هیچ فکری ... سریع جواب رو نوشتم ... با غرور از جا بلند شدم ... برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط ... یهو به خودم اومدم ... ولی دیگه کار از کار گذشته بود ... یاد جمله امام افتادم ... اگر تقلب باعث ... روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم... - خاک بر سرت مهران ... چی کار کردی؟ ... کار حرام انجام دادی ... هنوز آروم نشده بودم که ... صبحت امام جماعت محل مون... نفت رو ریخت رو آتیش... - فردا روز ... اگر با همین شرایط ... یه قدم بیای جلو ... بری مقاطع بالاتر ... و به جایی برسی ... بری سر کار ... اون لقمه ای هم که در میاری حرامه ... خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید ...فردا این بچه میره سر کار حالا ... و با تلاش و زحمت پول در میاره ... اما پولش حلال نیست ... لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش ... تک تک اون لقمه ها حرامه ... گاهی یه غلط کوچیک می کنی ... حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری ... اما سر از ناکجا آباد در میاری ... می دونی چرا؟ ... چون توی اون پیچ ... از مسیر زدی بیرون ... حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری ... نتیجه؟ ... باید پیچ رو برگردی ... حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو ... چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره ... کلمات و جملاتش ... پشت سر هم به یادم می اومد ... و هر لحظه حالم خراب تر می شد ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻• . رسول‌خدا 'صلى‌الله‌عليه‌وآله: بر شما باد به نماز شب اگرچه يك ركعت باشد، زيرا نماز شب انسان را از گناه باز مى‌دارد و خشم پروردگار را (نسبت به انسان) خاموش مى‌كند و سوزش آتش را در قيامت از انسان دفع مى‌کند. 📚 منبع: كنز العمال، 7/21431 . . ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
♡┋ « و لَقَد خَلَقْنا الاِنسانَ فی کـَبـَد » همانا ما انسان را در رنج آفریدیم! [ سـوره مبارکهٔ بـَلـَد،آیـه ۴ ] --------------------------------- < 💙🏔> می بینی! خدای باعظمت اینگونه به ما بنده ها تذکر داده که دنیای فانی پر از مشکل و سختی است... - پس غمگین نباش و به خود او پناه ببر که یقینا جز او پناهی نمی یابی! - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟' ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🌻' } عادت‌ڪردن‌ڪلاچیزِ‌بدیہ.. مثلاهمین‌ڪہ‌به‌نبودن‌امام‌زمان‹عج›‌ عادت‌ڪنۍ‌،🙂💔 این‌یہ‌فاجعس.. شیعہ‌بایددغدغہ‌مندِظھورباشہ... بایدتموم‌زندگیش‌رو، وقفِ‌امام‌زمانش‌ڪنہ..(:♥️🖐🏿'! ‌ ‹ ؟ › حر‌ف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 6- به سلامت بيرون آمدن از آزمایش های سخت فتنه به معنای وسیله آزمودن و آزمایش است، که در اصل به گداختن طلا و زر در آتش برای امتحان ناخالصی آن گویند.🌺 این واژه هنگامی که در آیات و روایات استفاده می‌شود، مقصود، گمراهی کفر و عذاب و خلاف و رسوایی است.💚 طبق استناد از آیات و روايات بلا به کلیه ی امو مربوط به انسان تعمیم داده می‌شود چه آنهایی که به اعضای وجود انسان مربوط می‌شود مانند گوش و چشم و زندگی و... چه آنهایی که از حیطه وجودی او خارج است مانند فرزند و همسر و ایل‌وتبار و مال و... .🌸 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| •🧩|• امروز رو نیت کن هر کاری که میکنی برای برطرف کردن موانع ظهور باشه این طوری خواه ناخواه کارهات رو با خط‌کش رضایت امام زمان(عج) می‌سنجی. هر کاری که بخوای بکنی به این فکر میکنی این کارم ظهور رو نزدیک میکنه یا عقب میندازه حضرت بقیه‌الله(عج) در نامه ای به شیخ‌مفید می نویسند: اگر شیعیان ما یک پارچه و یک دل به پیمان خود با ما وفا می کردند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تاخیر نمی افتاد و همانا بی درنگ دیداری با معرفت به سراغشان می آمد. تنها اعمال بدشان است که آنان را از ما محروم کرده است.🌺 . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°• | 🎷🥁 |°• روایت چهارم خرداد روز مقاومت و پایداری دزفول دزفول تنها شهر اشغال نشده‌ای است که مورد شدیدترین حملات موشکی و بمباران هوایی و زمینی قرار گرفت اما هرگز تسلیم نشد؛ رژیم بعث عراق در مدت هشت سال جنگ، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ هفت و اسکاد» به شهر دزفول شلیک کرد. تا آنجا که آن را با نام شهرِ موشک‌ها یاد کرده‌اند. @bank_aks . ‌. ‌. راوے جبههٔ حـق باش🧐💪 🥁🎷 °•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
[ 📝 ] سلام سلام😃 اقا یه سری هیئت برای عیدغدیر برگزار کردیم‌ مسئول خواهران بودم حاج آقا دیر کرده بود یکی از آقایون داشت مولودی میخوند بعد مسئول هماهنگی یه آقایی بود من و بیرون جلسه دید پرسید که حاج آقا اومدن؟ منم از ابهت شون هول شدم گفتن نه هنوز نیومدن آقای فلانی دارن مداحی شاد میخونن 😐😳 من😐 مسئول هماهنگی🤨 مداحی ک شاد میخوند😒 شما😂🤣🤣 • • این‌بار شما برامون از خاطرات‌تون بگین: ☺️👇 • @Daricheh_Khadem • • صد شڪر کھ از بچگے، زندگےهامون با هیئت امام‌حسین'ع گرھ خورده🥰💚 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‌' ⃟'🏴؛ امشب از خدا، امام‌حسینو بخوایید؛ بخوایید که هیچ‌وقت بدون امام‌حسین نمونید💔 مگه آدم می‌تونه بدونِ نفس زنده بمونه؟ - ای همه‌ی نفسم؛ حسین . . '•♢Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻• . حضرت على' عليه‌السلام: سلام را روشن ادا كنيد و طعام بدهيد و هنگامى كه مردم خوابند نماز شب بخوانيد تا با ايمنى وارد بهشت شويد. 📚 منبع: بحارالأنوار، ج ۸۷، ص ۱۵۹ . . ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{ 🌻' طـاغوت👑✨ خیلے از مشڪلاتمون زیر سرِ؟ لغت‌نامه اشتباهیه ڪه رو سیستـ💻ـمِ جانمون♡ نصب ڪردیم. لغت رو توۍ لغت نامت یه نگاهے بنداز...! حر‌ف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
📚🌱'' ⟩ داستان کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد با مرگ عمه خورشید آغاز می‌شه که دختر یکی اربابان مازندرانیه.👑 عمه خورشید قبل از مرگ، دفتر خاطراتش را به دست نوکر خانواده می‌سپاره تا اونو به برادرزاده‌اش سهراب بده. سهراب باید تا بیست‌سالگی صبر کنه تا دفترچه خاطرات عمه‌اش را بخونه و از رازهای خانوادگی‌شون آگاه بشه.🏃‍♂ . . فڪر خوب همراه با معرفےِ ڪتاب‌هاے خوب😁👇 ●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🌼 •. دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانت😢 دوباره حسرت دیدار برقِ چشمانت😍 بلندمرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیک✋ سلام برتو و بر مـ🌙ـاه روے تابانت😌 💚😇 . . همهـ‌جا مےبینم رخ زیباے تـو را .. .•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁... چـــــقدر نام تـ♡ــو زیـباسـت.. - السلام‌علیڪ‌یا اباعبدلله💔 ‌💚 . . ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
26.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°• | 🎷🥁 |°• پاسخ به یک شبهه پرتکرار؛ چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد؟ آیا بهتر نبود بعد از آزادسازی خرمشهر، با صدام صلح میکردیم و جنگ تمام میشد تا هزاران شهید ندهیم و زیرساختهای کشور کمتر آسیب ببیند؟ چرا ایران بعد آزادی خرمشهر صلح نکرد؟ آیا این کار خودش جنگ طلبی و تجاوز به عراق نبود؟ 🔅 اگه واقعا دنبال جواب هستی، این ویدیو تقدیم به نگاه شما ☺️💗 🇮🇷 . ‌. ‌. راوے جبههٔ حـق باش🧐💪 🥁🎷 °•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⚘️ ⟯ شـهـیـد جـان را فروخت و در مقابلِ آن، بهشت و رضاے الهے را گرفت که بالاترین دستاوردها است🌱✨ . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت دوازدهم! › ــــ توی همون حالت ..
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت سیزدهم! › ــــ بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ... از یه طرف راه می رفتم و گریه می هپکردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ... - حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ... بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ... عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم... - خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد،نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه . و در زدم ... رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ... - تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ... - آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... سرش رو انداخت پایین ... - کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ... بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ... - برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ... اما بعدش ترسیدم ... - اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ ... - آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه .. معلوم بود خسته و بی حوصله است ... - یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ... چند لحظه مکث کردم ... - مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست... امتحان خدا؟ ... یا امتحان علوم؟ ... - آقا ما تقلب کردیم ... یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ... - برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ... چرخیدم سمت مدیر ... - سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدم برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ... آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت ... - همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی ... برو بچه جون... همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست ... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم .. - آقا اجازه ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید ... حق الناس گردن هر دوی ماست ... - عجب پر رویی هم هست ها ... قد دهنت حرف بزن بچه... سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ... - اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻•. دلش گرفته بود، باهاش صحبت کردم، بین حرفاش گفت: "توی نمازشب امشب می‌رم می‌گم ممنون که منو توی سرزمین شیعه به دنیا آوردی .. به والله که نعمته." - از حرفای پای سجاده - . . ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
♡┋ "ما شب و روز را دو نشانه ی (قدرت و حکمتِ خود) قرار دادیم؛ پس شب را بی نور نمودیم و روز را روشن ساختیم، تا در آن روزی و رزقی را از پروردگارتان بطلبید... " •{سوره مبارکه اَسرا ، بخشی از آیه۱۲}• ____________🌔✨____________ - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟' ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › 7- نجات از جهنم و قرار گرفتن در بهشت عنبر بو پرسشی در این جا مطرح است که چرا خداوند در مورد وعده جایگاه دوزخیان و بهشتیان کلمه "خلد" را به کار برده است.🌱 با اینکه اهل گناه اگر هدایت می‌شدند بهشتی و یا گروهی در آزمایش های دشواری قرار می‌گرفتند اهل طاعت نمی‌شدند و امور دنیا همه محدود است پس این جاودانگی بر عدالت نیست؟🧐 پاسخ این سوال با مطالعه آیات و روایات به دست می‌آید: خداوند به مؤمنان پرهیزگار وعده بهشت ابدی با قید تقوا داده است و هرگز بنده‌ای حق یا استحقاقی نسبت به بهشت رفتن ندارد و حتی بسیاری با تخفیف در محاسبات و شفاعت اولیاءالله به بهشت می‌روند.🌺 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
📚🌱'' ⟩ کتـاب آرزوی دیـدار🤲🏻 حضرت مهـدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف کتـاب کـودک🌱 . . فڪر خوب همراه با معرفےِ ڪتاب‌هاے خوب😁👇 ●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi