eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
807 ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان آموزنده شاگردی از استادش درباره ی جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید. استاد گفت: به گورستان برو و به مرده ها توهین کن! شاگرد دستور استاد را اجرا کرد، و نزد او برگشت. استاد گفت: جواب دادند؟ شاگرد گفت : نه استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو و آن ها را ستایش کن! شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر نزد استاد برگشت. استاد بار دیگر از او پرسید، که آیا مرده ها جواب دادند؟ و شاگرد گفت : نه. استاد گفت: برای جلب رضایت خدا، همین طور رفتار کن نه به ستایش های مردم توجه کن، و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان بدین صورت است که می توانی راه خودت را در پیش گیری... با خودت تکرار کن ..
داستان کوتاه 💢دو آتش نشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند. آخر کـار وقتی از جنگل بیرون می‌آیند و میروند کنار رودخانه، صورت یکیشان کثیف و آلوده به خاکستر شده و صورت آن یکی تمیز 💢سوال: کدامشان صورتش را می‌شوید؟ آن که صورتش کثیف شده به آن یکی نگاه می کند و فکر می کند صورت خودش هم همانند او تمیز است. اما آنکه صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش می گوید حتما من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم. 💢حالا فکر کنید چند بار اتفاق افتاده کــــه دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگــران بـــه شستشو و پالایش روح خودمــان پرداخته باشیم . 💢"وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی است کمی باید به خودمان شک کنیم." کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویر نگران کننده از یک بحران در مورد مانتو! ♻️ جمع کردن اینها کار سختی نیست! 🔻جمع کردن و جلوگیری از خرید و فروش این لباس های هنجارشکنانه و خلاف عفت که به صورت علنی در حال فروش است، کار پیچیده ای نیست. 🔻وقتی جلوی تولید و عرضه این لباس ها از همان اول گرفته نشود، آنگاه باید در کف خیابان با دختران و زنانی که اینها را می پوشند برخورد صورت گیرد. 🔻 وقتی مقابله جدی با تولید کننده ها و لباس فروشی هایی که این لباس ها را عرضه می کنند، صورت نگیرد، در آنصورت به مرور زمان این لباس ها تبدیل به مد می شود. آنگاه دو اتفاق رخ می دهد: ۱. برخی افراد صرفاً به این دلیل که مد است، این لباس ها را می پوشند‌. ۲. برخی از بانوان به این دلیل که دسترسی به لباس عفیفانه سخت می شود، ناخواسته تن به این لباس ها می دهند‌. 🔻دستگاه های گوناگون نسبت به این موضوع مسئولیت دارند. از جمله وزارت صمت، اصناف و پلیس اماکن. در این زمینه ها از ظرفیت بسیج، سپاه و نیروهای مردمی هم فراوان می توان استفاده کرد. 📌هم در فضای حقیقی و هم در فضای مجازی باید جلوی عرضه این لباس ها گرفته شود.
عجیب و زیبا ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد، گفت: این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند مادر در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است، آموزش او را خود بر عهده بگیرید. سالها گذشت، مادرش درگذشت. روزی ادیسون "که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود" در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد! آن را درآورده و خواند، نوشته بود: کودک شما کودن است؛ از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم ادیسون ساعت ها گریست ، و در خاطراتش نوشت: توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان، نابغه شد. قدر والدینمان را بدانیم...❤ کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
۱۱ اردیبهشت، روز کارگر بر همه کارگران مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥روش برخورد زیبای مرحوم علامه جعفری با شخص سوال کننده 💥هفته معلم گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین «ع»: ‌ پیشگو، مانند جادوگر اسـت و جادوگر مانند کافر اسـت، و کافر در آتش اسـت. ‌ ، خطبه ۷۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز محافظ انسان، انسان محافظ نماز..! حجت الاسلام والمسلمین رفیعی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تعجیل درفرج منجی عالم ،، صلوات ...🌷 🌷🌷
🍀یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه! 🌼گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند. اکثرا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس نمی فهمد. 🍃مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سرایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی. آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد. 🌺حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. 🌸با ابراهیم صحبت کردم. حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم. اما فایده ای نداشت. وقتش را جای دیگر پر کرده بود. 💐ابراهیم در دبیرستان ابوریحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند. 📚سلام بر ابراهیم۱ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد خشن سه پلیس آمریکایی با یک دختر دانشجوی حامی غزه زن زندگی آزادی😏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای سعدی در نوجوانی... نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش سعدی ، گلستان ، باب دوم ، حکایت ۷ . کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ماشاالله به بروبچه‌های بسیج دانشجویی آمریکا!😍 🔹ببینید با چه شوری راهپیمایی می‌کنن و به متحصنین، آب و غذا می‌رسونن!😎 @sedayemardm
روزمعلم گرامی باد♥️
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹این داستان زیبا رو ببینید😊👌 🔸شما هم هروقت دیدین که اوضاع بی‌ریخت شده، فرار کنید تو بغل خدا... هرجا که ترسیدین، بدونید که راه فرار به سمت خداست! ‌
🍀یک روز مدیر مدرسه راهنمائی پیش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادر آقای هادی هستید با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه! 🌼گفتم: مگه چی شده؟ کمی مکث کرد و گفت: حقیقتش، آقا ابراهیم از جیب خودش پول می داد به یکی از شاگردها تا هر روز زنگ اول برای کلاس نان و پنیر بگیرد! آقای هادی نظرش این بود که این ها بچه های منطقه محروم هستند. اکثرا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس نمی فهمد. 🍃مدیر ادامه داد: من با آقای هادی برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ریختی، در صورتی که هیچ مشکلی برای نظم مدرسه پیش نیامده بود. بعد هم سرایشان داد زدم و گفتم: دیگه حق نداری اینجا از این کارها بکنی. آقای هادی از پیش ما رفت. بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگری پر کرد. 🌺حالا هم بچه ها و اولیاء از من خواستند که ایشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف می کنند. ایشان در همین مدت کم، برای بسیاری از دانش آموزان بی بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. 🌸با ابراهیم صحبت کردم. حرف های مدیر مدرسه به او را گفتم. اما فایده ای نداشت. وقتش را جای دیگر پر کرده بود. 💐ابراهیم در دبیرستان ابوریحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلوانی ها و قهرمانی ها معلم خودشان شنیده بودند شیفته او بودند. 📚سلام بر ابراهیم۱ ❤️
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .و من بی خیال پی‌اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می‌شود ولی نشد ... بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !آقایی که توی خشکشویی کار می‌کرد گفت :"این لباس چِرک مرده شده!" گفت :"بعضی لکه‌ها دیر که شود ، می‌میرند ؛ باید تا زنده‌اند پاک شوند !"چرک مُرده شد ...و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت ! اشتباه نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !حواست که نباشد لکه می‌شود وقتی لکه شد اگر پی‌اش را نگیری ، می‌شود چرک ... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد" کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔴رادان: برای رسیدن به عفت اسلامی درنگ نخواهیم کرد 🔹فرمانده فراجا:برهنگی و عریانی یکی از دسیسه‌های دشمن برای نابود کردن خانواده‌هاست. 🔹ما به حکم قانون و به خواست مردم، مسئولین به ویژه رئیس جمهور، رئیس دستگاه قضا، وزیر کشور و با حمایت نمایندگان و رئیس مجلس وارد این صحنه شدیم. برای رسیدن به عفت اسلامی درنگ نخواهیم کرد.
بخونید قشنگه خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته. پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند. خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد. نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت. نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم. فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟ پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره‌ به شما پس می‌دهم. او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد. از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود. زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد. آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست... او " لی کا- شینگ " رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است! مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم...! کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•