eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
#دفع_بلا، #بیماری و #حوادث با حرز امام جواد علیه السلام ❗️امام جواد فرمودند : خود را به این دعا ،حر
🔸در بین ادعیه رسیده از معصومین ، مشهورترین حرز برای ، و ؛ حرز امام جواد علیه السلام است👇 http://eitaa.com/joinchat/3991470085Cfd96b9c079 ❗️توصیه میشود که عزیزان خود را به جای رفتن سراغ و خرافاتی به استفاده ی این حرز آسمانی تشویق کنید👆 ✅ثبت شده در
💕💕 💢 چگونه فرزندم را شجاع تربیت کنم؟ درصورتی که میخواهید شجاعت در فرزندتان شکل بگیرد، بهترین و مؤثرترین روش این است که خود شما هم شجاع باشید. یکی از مهم ترین مواردی که در تربیت کودکان باید مد نظر قرار داد، شخصیت آنها است. آنچه کودک در آينده به آن تکیه خواهد کرد، شخصیت اوست. شخصیتی که از زمان کودکی شکل می گیرد. و آنچه ستون اصلی شخصیت محسوب می شود ، شجاعت است. شجاعت در حکم ستون فقرات شخصیت افراد است و بدون آن افراد کارائی خویش را در نقش های اجتماعی از دست می دهند. افراد شجاع، اعتماد به نفس بالایی دارند و از این که حقیقت را به زبان بیاورند هراسی ندارند به همین دلیل این گونه اشخاص دروغ نمی گویند. 🔻ادامه مطلب در لینک زیر: 👉 shamiim.ir/a/27668 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
🍂 بالاخره جمعه رسید، همراه یک دنیا دلشوره که داشت مرا از پا در می آورد. هر چه به خانه مرتضی نزدیک می شدیم، رعشه ای غریب از اضطراب و دلهره تنم را می لرزاند. گوش هایم انگار اصلاً حرف های امیر و ثریا و مادر رانمی شنید و چشم هایم سحر را که همیشه با دیدنش بی تاب می شدم، نمی دید. هر لحظه دلم می خواست در ماشین را باز کنم و فرار کنم. از یک طرف دلم می خواست بروم و ببینمش، از طرف دیگر می دیدم قدرت ندارم جلوی جمع با او روبرو شوم. می خواستم هرجوری هست ظاهرم را حفظ کنم و می ترسیدم نتوانم. هشت سال بود سعی کرده بودم کسی نفهمد از درون چقدر شکسته و خرد شده ام. نگذاشته بودم کسی غرور مچاله شده و پرپرزدن دل بدبختم را ببیند و حالا می فهمیدم که بیش ترین موفقیتم برای این بوده که با محمد روبرو نشده بودم. وقتی امیر زنگ در را فشار داد، رعشه تنم چند برابر شد و بدنم یخ زد، خدایا کمکم کن. در باز شد. فرزانه و مرتضی با رویی گشاده پشت در بودند. یک لحظه نفسم بالا آمد، خدا را شکر پس او نیامده. ولی همین که خواستم نفس راحتی بکشم، صدایش توی هیاهو سلام و علیک دیگران توی گوشم پیچید. از بین مرتضی و امیر که بر سر سبد گل بزرگی که دست امیر بود شوخی می کردند، گذشت و گفت: سلام مادر جون. دوباره نفهمیدم چه مرگم شد. مادر اما شوقش را نشان داد و، در کمال تعجب، دست گردن محمد انداخت و به گرمی همدیگر را بوسیدند. مادر درست مثل این که یکی از پسرهایش را بعد از سال ها دیده باشد، ذوق می کرد و محمد هم ذوق زده بود. مادر در حالی که می خندید گفت: چرا نگاه می کنین،پسرمه. بعد از اون، به من محرمه، بوی امیر خودمو می ده. محمد خندان دوباره خم شد و صورت مادر را بوسید و همان موقع بود که از فراز شانه مادر، یک آن نگاهش به من افتاد. نگاهی سرد و سخت که تا عمق وجودم را سوزاند. زود نگاهم را دزدیدم و به خودم نهیب زدم. بدبخت خودتو جمع کن، محکم باش، نگاهش رو ندیدی؟! سرم را بالا گرفتم و سعی کردم دیگر نگاهم به او نیفتد. با فرزانه دست دادم و روبوسی کردم و به تلافی بار قبل هر چه می توانستم مهربان و صمیمی برخورد کردم، حالا دیگر خیالم راحت بود که همسر محمد نیست! سعی می کردم رفتارم طبیعی باشد و خدا می داند که چقدر سخت بود طبیعی رفتار کردن و نادیده گرفتن او که همه وجودم به سمتش پرواز میکرد. اما به خودم تشر زدم. بی چاره نگاهش رو ندیدی؟! در مقابل آنچه من از محمد و نگاه هایش به خاطر داشتم، آن نگاه مثل اعلان جنگ بود. با بدبختی تلاش کردم حواسم را جمع کنم و همان موقع بود که تازه متوجه مرتضی شدم و بی اختیار گرم و صمیمی و غرق حیرت سلام کردم. با تعجب به مرتضی خیره مانده بودم و از دیدن قیافه اش که زمین تا آسمان با گذشته فرق کرده بود و با موهایی که کمی ریخته بود به نظر جا افتاده تراز محمد می آمد، جا خورده گفتم: چقدر عوض شدین! مرتضی خندان جواب داد: اما شما اصلاً فرقی نکردین. ناخودآگاه از این حرف چقدر خوشحال شدم. همراه مرتضی و فرزانه به جایی کنار مادر راهنمایی شدم. در حالی که محمد هم روی مبل کناری مادر،بین امیر و مادر نشسته بود. ثریا هم کنار من نشست و فرزانه و مرتضی روبروی ما.امیر و مرتضی با سر و صدا شوخی می کردند و ثریا و فرزانه احوالپرسی و تعارف. محمدهم با مادر گرم صحبت بود و این میان فقط من بودم که سرم را به سحر گرم کرده بودم تا بتوانم جلوی خودم را بگیرم و بی اعتنا باشم. انگار چیزی مثل آهن ربایی قوی مرا به سمت محمد میکشید و از این که حس می کردم او آرام و بی تفاوت غرق صحبت با مادر است و اصلاً من را نمی بیند و وجودم را حس نمی کند، عذاب می کشیدم. نمی دانم شاید توقع من زیاد بود و به اشتباه در انتظار همان نگاه ها و رفتارهای گذشته بودم و شاید به خاطر عطش و کشش شدیدی که خودم نسبت به او داشتم، رفتار عادی او به نظرم بی اعتنایی می آمد.احمقانه بود ولی حقیقت داشت، او را عاشق و بی قرار می خواستم. حالا می فهمیدم که اشتباه می کردم که شب و روز دعا می کردم خدایا فقط ببینمش، چون حالا می دیدم دیدنش بدون داشتنش برایم چقدر کشنده است. غوغایی که توی وجود من بود با رفتار عادی و آرام اوچقدر مغایر بود و چقدر عذابم می داد. احساس می کردم با بی اعتنایی و بی توجهی میخواهد مرا کوچک کند و بیش تر از این که آن روز جلوی مرتضی این ها حالم به هم خورده و گریه کرده بودم، در رنج بودم و فکر می کردم مشتم پیش همه باز شده. نمی دانم، شاید هم بی اعتنا نبود، رفتارش معمولی بود و من انتظار بیجایی داشتم. به هر حال هر چه بود، لحظه به لحظه اعصابم کوفته تر میشد. همین موقع بود که چشمم به چشم های فرزانه افتاد و به نظرم آمد با کنجکاوی نگاهم می کند که شاید هم باز اشتباه از من بود که مثل گربه دزده فکر می کردم توجه همه به ما و رفتارهای ماست. ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ بدست آوردن دل یک مرد همیشه کارساده ای نیست نگو: اون که منو دوست داره پس چرا باید به سر و وضع خودم برسم و برایش دلربایی کنم؟ عشق نیاز به مراقبت و نگهداری داره •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ اصلا خدا مرا برای همین است ؛ تا عاشق تو باشم و دیوانگی کنم😍🙈... •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ ♨️ یک زندگی میتواند با 💔 اشتباهات کوچک 💔 کنجکاوی های بی مورد 💔 وسوسه های ساده از دست برود. با داشتن عشق به جنگ باهمه آنها بروید. •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طریقه صحیـــــح استفاده از رنده آشپزخانه 😐 بعلاوه یه ترفند متفاوت برای استفاده از رنده های قدیمی و بلااستفاده 👌 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
👩🏻 ❎اگر همسر شما از جواب دادن به تلفن های شما طفره میره، دلیلش میتونه این باشه که هر تماس تلفنی شما همراه با گله گذاری، شکایت و یادآوری وظیفه ی محوله است ✅به نظر میرسه که باید تنها تماس بگیرید و بهش بگید که چقد دوستش دارید و قطع کنید. در حد سی ثانیه... 😉 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
«دوستت دارم» معنای بزرگی دارد: یعنی مسئولیت پذیری یعنی جوانمردی یعنی قدرت محبت یعنی وفاداری یعنی صداقت... •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ توی دعواهاتون حرمت‌های همدیگه رو حفظ کنید و از مرز بعضی از کلمات و جملات خارج نشوید. اگر خط قرمز رو رد کنید، فاتحه رابطتون رو باید بخونید. جبران این بی‌حرمتی‌ها خیلی زمان میبره. مواظب باشید!!! •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا