eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
لطافت زنانه ، عشوه و ادای خیلی خیلی خاصی نیست. همون زنانه و با سیاست و کاملا لطیف و زیبا رفتار کردن و حرف زدن و لبخند زدن و حتی ناراحت شدنه... نه مردونه و زمخت. بعضی ها فک میکنن که برای اینکه خیلی خانومیت!خودشون رو ثابت کنن باید دائما و همیشه در حال عشوه و ادا امدن باشن! نه، اتفاقا.ادا و عشوه همیشگی تکراریتون میکنه. اجازه بدین اداهاتون و عشوه هاتون ماله یه وقت های خاص با همسرتون باشه ولی همیشه همیشه آراستگی و تمیزی و با ظرافت رفتار کردن رو فراموش‌نکنین ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهے در این ❄️شب زیبـا زمستانی 💫زندگے دوستانم را سبز ❄️تنور دلشان را گرم 💫فانوس دلشان را روشن ❄️لحظه هایشان را بدون غم 💫و چرخ روزگار را ❄️به ڪامشان بچرخان 💫شب زیبـاتون خـوش 💫
هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
توجه‼️ توجه‼️ سلام رفیق شهدایی... حالت چطوره؟🙂 می‌خوام یه کانال بهت معرفی کنم 📌کانال شهدای عملیات‍ــــ والفجر۸ این کانال چند وقت یه بار •محفل ترک گناه میذارن📉 📌که تو کانالشون هم سنجاق شده •مطالبی درباره ی شهدای عملیات والفجر🙂 •و مطالب شهدایی🕊 جدیداً برنامه های جالبی دارن که سوپرایزه😉 برو جا نمونی رفیق😊 https://eitaa.com/ghrar_gah_amar
ســـلام😊✋ میگن پنجره دل آدمهای مهربون رو بخـدا باز میشه از اون پنجره یاد ما هم باشید الهی بهتر از اون چیزی که در ذهنتون هسـت خــدا نصیبتون کنـه .... روزتـون سرشـار از محبت خــدا🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح باشکوهترین🌸 لحظه زندگیست یک نفس عمیق بکش وباامیدبه خدا گامهایت رامحکم بردار وبهترین روز☘ زندگیت رابساز دوستان عزیزم صبح امروزتون بخیر🌸🍃
چند نکته بسیار مهم در بیان ، در رابطه با طرز انتقاد صحیح از بكارگیری واژه های”همیشه” و “هیچ وقت” بپرهیزید🉐 انتقاد خود را در قالب پیشنهاد و یا پرسش مطرح سازید.🉐 مقابله شما در خلوت و خصوصی باشد نه در انظار عمومی🉐 تنها در مورد یك موضوع در آن واحد بحث و گفتگو كنید.🉐 از آنكه با فرد مقابله كرده اید پوزش "نخواهید"🉐 تعریف و تمجید را فراموش نكنید🉐 هنگامی كه نظر خود را بیان كردید دیگر آن را مرتبا تكرار نكنید🉐 از طعنه زدن بپرهیزید🉐 ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
ما همانند کودکانی هستیم که تیله ای را در دست چپ خود نگه میدارند و تا وقتی که مطمئن نشوند تیله ای شبیه همان،در دست راستشان هست، رهایش نمی کنند. ما میخواهیم زندگی جدیدی داشته باشیم، بدون اینکه زندگی گذشته ی خود را از دست بدهیم. ما لحظه ای که در حال گذر است را نادیده میگیریم.... ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️ ‼️هرگزها از دکتر انوشه را گوش کنید.. 👌عالی هزار بار ببینید و گوش کنید. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
پارت ۳۸۹ ......... امیر علی کیایی : دقیقا ۵۲ روز از مرگ آرین همسر کیانا می گذشت و من فقط تو این چند وقت حدود چندباری به کیانا و خانواده اش سر زدم ...... احساس میکردم یه جایی دوباره ته ته قلبم عشق داره سوسو میزنه ....... اونم به دختری که حجب و حیا و حجابش برای من می ارزید به زیبایی های ظاهریش . ولی نه ..... باید این احساس لعنتی رو خفه می کردم .....من نباید دست سمت دختری دراز می کردم که حالا برای شکستنش به تار مویی بند بود و با کوچکترین تلنگر واژگون میشد ..... نه ...... من نمی خواستم کیانا رو اذیت کنم . بعد ازدواج کیانا با آرین خیلی سعی کردم قلبم رو آروم نگه دارم و خودم رو کنترل کنم ...... برای همین قضیه خیلی کارها انجام دادم ........ سعی کردم کمتر تو دانشگاه ظاهر بشم و اکثر اوقات بیکاری رو برمی گشتم تهران . تنهایی داشت بدجوری مغز و فکرم رو سوهان می زد ....... من بهش حق انتخاب داده بودم و اون آرین رو انتخاب و کرد زنش شد ....... خدا رو شکر زندگی عاشقانه ای داشت ..... بار اول که ارین رو توی دانشکده دیدم پی بردم که خیلی کیانا رو دوست داره . اولش که نامزد کردن اونقدر خنده ی روی لب کیانا تو دانشگاه از پشت پنجره اتاقم دلنشین بود که فکر می کردم واقعا خوشبخته و هیچ چیزی آزارش نمیده ...... هیچ چیزی نمی تونه خوشبختی رو ازشون بگیره ........ و این برای من ارامش بخش بود .......چون من واقعا براش ارزوی خوشبختی کرده بودم ...... قصدم این بود که فقط در حد استاد و شاگرد باهم برخورد داشته باشیم و گذشته رو فراموش کنم . روز ها از پی هم گذشتند حالا کیانا هم برام شده بود یه دانشجوی عادی ....... دانشجویی که از دیدن خوشبختیش احساس خوشبختی می کردم ....... از خنده های محجوبش در دانشگاه خنده روی لبام نقش می بست ...... ولی پنهانش می کردم تا جدیتم مقابلش حفظ بشه ....... چون اون دیگه صاحب داشت در واقع ارین مالک تمام کیانا بود ..... حتی مالک روحش که این چنین شاداب بود ...... و من فقط یه استاد بودم و بس ...... فقط یه استاد ..... پس باید حد خودم رو رعایت می کردم . ایام دانشگاه هم کم کم سپری شد ....... سال دوم داشت شروع میشد ...... واقعا برام کسل کننده بود ........ حتی حوصله نداشتم دانشجوهام سر کلاس کنفرانس بدن و خودم سریع درس رو میگفتم و از دانشگاه خارج میشدم ........خودم رو با پرونده های مختلف حقوقی غرق کرده بودم از طلاق گرفته تا حضانت و انحصار وراثت ....... اکثر اوقاتم رو با بهترین دوستم فرهاد سپری می کردم . اونقدر خودم رو سرگرم کرده بودم ....... که حتی دیگه شب ها خونه نمی رفتم و تو دفتر وکالتم می خوابیدم ...... فرهاد هم مجبور میشد از سر بیکاری و رفاقت با من ....... پا به پای من بی خوابی بکشه و حسابی درکم می کرد . دیگه تو دانشگاه کیانا به چشمم نمی اومد ....... یا اگر می دیدمش سریع از کنارش رد میشدم ....... دنیا برام نادیدنی شده بود ......... با این کارم آرامش داشتم ..... سرم به کار خودم گرم بود و توی دنیای مشوش خودم غرق بودم ...... حال روز خودم دست خودم نبود ..... همین باعث میشد از همه کناره گیری کنم تا حدودی کیانا دیگه اصلا فراموش بشه . همه چیز از وقتی برام کاملا روشن شد ....... که اون سیلی سنگین رو ارین جلوی درب دانشکده زد توی صورت کیانا ..... برای یه لحظه چشمم رو بستم تا شاهد این قضیه نباشم ..... تازه به خودم اومدم ..... کیانا انگار با همسرش مشکل داشت ..... چه اتفاقی باعث شده بود زندگیشون خراب بشه و ارین حاضر بشه جلو یه غریبه به همسرش سیلی بزنه و ابروش رو ببره . قضیه این سیلی به اینجا ختم نشد ..... یک هفته بعد در کمال تعجب از اموزش دانشکده فهمیدم کیانا درس من رو حذف کرده ..... حتمن مشکل خیلی جدی بود . مدتی حیران جای خالی بهترین شاگردم بودم ..... نبودش اذیتم نمی کرد ولی برام جای سوال داشت که چه اتفاقی افتاده که وضعیت اینطور چرخیده ....... تا اینکه اون روز بعد از ظهر وقتی رفتم دفتر وکالت منشی بهم گفت خانومی توی سالن بغلی اتاقم منتظر شما هستن که زیاد حالشون خوب نیست . وقتی رفتم توی اتاق و با دیدنش اونم با اون سر وضع ........ که مشخص بود قبلا کتک خورده و حالش زیاد میزون نیست ...... کنترل خودم که هیچ کنترل دست و و پام رو هم از دست دادم و نزدیک بود با خاک یکسان بشم ........ ولی خودم رو جوری نشون دادم که مقابل دیگر موکلام نشون می دادم . فکرش رو هم نمیکردم که اینقدر شوهرش اذیتش کرده باشه ...... اومده بود یه دادخواست طلاق بده ......... سر یه مشکل خانوادگی شوهرش بدجور کتکش زده بود ‌....... از نگاه کردن به چهره ی معصومش با اون خجالت و حیای ذاتی که داشت دلم واقعا شکست ........ پرونده اش رو قبول کردم .
پیگیر کار پرونده اش شدم ...... اونقدری به کارم اعتماد داشتم که طی چند روز اینده برای همسرش ابلاغیه دادگاه بره ..... اما کیانا روز دادگاه نیومد دادگاه ....... پیگیر شدم ........خودم رو به اب و آتیش زدم تا یه نشونی ازش پیدا کنم ......زنگ زدم ..... پیام دادم .......... ناچارا رفتم سراغ مریم دوستش ....... که اونم اظهار بی اطلاعی کرد و گفت از کیانا هیچ خبری نداره .از امروز فصل اول فقط ۱۰ هزار تومن😍 لینک قسمت اول https://eitaa.com/1472435/35030 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh ⁉️فصل دوم https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745 عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️ ‼️هرگزها از دکتر انوشه را گوش کنید.. 👌عالی هزار بار ببینید و گوش کنید. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi