#خانومها_بخوانند
👈تو خونه و جمع های خودی بعد از اسم همسر "جان" بزاریم و در جمع های رسمی تر "آقا" مثلا احسان جان، آقا احسان
👈چیزی که بیش از هرچیز ظرافت زن رو خراب میکنه داد زدن و جیغ جیغو بودنه
👈انجام کارهای خونه رو مثل یه کدبانو انجام بدیم نه مثل یک کلفت
👈با لباسی که آشپزی کردیم به استقبال شوهر نریم! هرگز وقتی مسواک نزدین رژ نزنین!
👈 خونه ی کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیرید.
👈 الگو بگیرید ولی کپی نباشید.
👈 در مورد همسر دیگران نظر ندید، چه مثبت چه منفی.
👈 سعی کنید، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیین.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه گاهی...
به یادت غزلی می خوانم
تا نگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست
خوب رویان همه گر با دل من خوب شوند
خوب من ، با همه خوبان ، حساب تو جداست!
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❤️🍃❤️
#هردوبدانیم
" دنبال قِلِق همسرتان باشید!!!"
👈اگر همسرتان كم حرف میزند فضایی برای تنهایی او قرار دهید
و برای سرگرمی خود از كمحرفی او شكایت نكنید.
اگر تنها میمانید شما هم با یك سرگرمی شخصی اوقات خود را پر كنید
تا زمانی كه همسرتان خود درخواست كند حرفهایش را بشنوید
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
چرا پوست بعضیا بدون چین و چروکِ🤔
کمتر خانمی پیدا میشه
به زیبایی ظاهرش اهمیت نده 🙃
❌اما بعضیا پوستشون زود از بین میره
✅ و بعضیا همیشه پوستشون لطیفه
بعد از کلی تلاش بالاخره کشف کردم،
چکار می کنن👌🤩
بزن رو لینک زیر راه حلش رو کامل توضیح دادم 😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3795124712Ca5072f52f2
❤️🍃❤️
#رفتار_درست_با_مردان_بی_مسئولیت
🔵 اگر #همسرتان کار نمی کند شما #نباید دست به کار شوید و کارهایی که او باید انجام دهد را انجام دهید.
بگذارید احساس #احتیاج و نیاز کند و برای #زندگیتان قدم بردارد.
شما با کمک های بی جایتان او را بی روح میکنید
و #انگیزه ی او را خشک میکنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفرست براش🥰
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـــدای دیـــروز و امـــروزت،
خـــدای فـــردایـــت هـــم هســـت.
تا خدا هست هیچ غمی نیست
شـبـتــــــون آروم و خــــدایــــی 🌙⭐️
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️صبحتون به نیکی وعافیت
☕️عـشق و مـهربانی
❄️گوارای وجود پاک تون
☕️گذر ثانیه های عمرتون
❄️توام با عشق و آرامش
☕️دلتون مملو از شادی و
❄️زندگیتون سرشار از خوشبختی
سلااااااااااااام🙋♀
☀️صبح سرد برفیتون بخیر
قلبهاتون لبریز از عشق و آرامش
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَرشدنا الی الطریق.ای بهترین رفیق...
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَ̇ــــܝَܥܼܢ🌤
#امام_زمان🤍
فصل دوم .........
پارت ۶ ........
کامران در حالی که اخم ریزی به ابروهاش داد همون طوری اروم جواب داد : خیالت راحت کیانا. براشون یه برنامه اساسی دارم تا از این حال و هوا در بیان.
بعدشم مگه قرار سفر قند هار بری بالاخره ما می یایم پیشت . تو آخر هفته ها می یای . چیز مهمی نیست نگران نباش . فقط هواست به خودت باشه ابجی گلم.
از اینکه خیالم راحت شده بود صبحانه ام را کامل خوردم و میز صبحانه رو جمع کردم .
به سمت پذیرایی رفتم و تلوزیون رو داشتم روشن می کردم که کتایون با کول باری وسیله اومد داخل .
اینا چیه کتایون ؟
جواب داد : بالاخره که منم پس فردا می رم شیراز یکم باید با خودم سوغاتی ببرم . یکم هم خرده ریز برای خودم خریدم .
بعد ادامه داد : اگر توی اینا چیزی به دردت میخوره برای خودت بخور .
سیبی از داخل میوه خوری برداشتم و فقط بو کردمش . آرین همیشه می گفت این کارم رو خیلی دوس داره و بهش آرامش میدم.
مدت ها بود پای تلوزیون نشسته بودم . تا حدود ساعت ۵ عصر تلوزیون نگاه کردم و از هر دری با مامان و آقاجون صحبت کردیم .
حتی قضیه فروش طلا ها رو هم گفتم . که آقاجون با این کارم زیاد موافق نبود .
از همگی عذرخواهی کردم به اتاقم برگشتم . احساس خوبی از رفتن نداشتم . چون یه بار رفته بودم و سر شکسته برگشته بودم .
کتاب جدیدی که دیشب خریده بودم رو باز کردم و مشغول مطالعه شدم . همیشه عاشق خوندن کتاب های جدید بودم که در زندگی با آرین این فرصت ازم دریغ نشد جز اون چند وقت که باهم قهر بودیم .
تا نزدیکی های ساعت شش در گیر کتاب بودم که شنیدم آیفون خونه به صدا در اومد . بعد از چند لحظه صدای بلند و رسای بابای مریم رو شنیدم که داره با حاج بابام احوال پرسی می کرد .
یکمی از پایین صدا می اومد ولی ترجیح دادم بالا بمونم تا موقع شام به همه مهمونا ملحق بشم . جای تعجب داشت که کیایی هنوز نیومده بود.
مریم هم بی معرفت تا بالا نیومد تا سری بهم بزنه . حتمن دلش میخواست این شب آخر رو کنار مامان و باباش باشه .۳۹
احساس می کردم یه چیزی سر دلم سنگینه . حالتی مثل حالت تهوع از غروب افتاده بود به جونم .
با اینکه بعد مرگ آرین به خاطر شرایط بد جسمی چند روزی عقب افتاده بودم و می دونستم دلیلش چیه اما بازم به همراه کتایون رفتم و آزمایش بارداری دادم که جوابش منفی بود .
چند باری توی دستشویی رفتم ولی انگاری هی می رفت پایین . از سرویس که اومدم بیرون صدای خاموش شدن ماشینی رو سر کوچه احساس کردم .
چون پنجره سمت خونه مریم اینا درست رو به کوچه بود .
همون طوری که دلم رو نگه داشته بودم اهسته و به ارومی خودم رو به پنجره نزدیک کردم با انگشتم لای پرده رو باز کردم .🌹
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر حس و حال این خونه که در گیلانِ، قشنگه 😍🌿
🦋
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
❤️🍃❤️
#همسرداری
❤️گاهی با یک چایی گرم که یک زوج با هم می خورند زندگی شان شیرین می شود.
♥️این لحظات را دریابید. زمان درگذر است.
😍 محبت شیرین ترین چیزی است که زوجین می توانند برای هم خرج کنند.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi