6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌شش درس عالی در زندگی ...
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
پیرو خورشید یا آیینه باش
هر چه عریان دیدهای افشا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها زشت یا زیبا مکن
زر به دست طفل دادن ابلهی است
اشک را نذر غم دنیا مکن
@ZendegieMan
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمیق ترین تعریف دوسداشتن از زبان افشین صالحی❤️
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅
#زنامروزی✍
وقتی کسی از اشتباهش حرف میزنه به جای سرزنش کردنش به حل بحران کمک کنیم.
به جای عبارت ناخوشایند ِ"ديدی گفتم"، خیلی مهربون دعوتش کنیم که "بگوببینم".
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#بانو_جان
مبادا خود را از یاد ببری
روزهایی را هم برای
خودت زندگی کن
برای خودت گل بخر
به دیدن خودت برو
و عطر دلخواهت را بزن ...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
♦️با قهر کردن فاصله ها زیاد میشود!
🔹وقتی ناراحت هستید سنگینتر برخورد کنید، کمتر بخندید ولی قهر و لجبازی ممنوع راه آشتی را برای همسرتان باز بگذارید.
🔹مشکل هم سریعتر حل میشود 👌
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ℒℴνℯ♥️
#کلیپ_اسمی_عاشقانه🫀
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
⊰ • ⃟♥️྅ @gharghate ⊰ • ⃟♥️྅
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
#ایده_دلبرانه
در مورد پیامکهای عاشقانه بهتون یه توصیه میکنم
دوست من نیازی نیست که هر روز پیامک خاص و خیلی رمانتیک و.... بزنی.
این طور پیامها رو گاهی بفرست که همیشه جذاب باشه.
ولی در طی روز حتما به همسرت پیام بده که حضورت رو در کنارش بهش یادآوری کنی.
پیامک شما حتی اگه بهتون جواب هم نده مطمئن باشید که تمام وجود همسرتون رو گرم میکنه و تاثیر بسیار مثبتی خواهد داشت.
این پیام میتونه خیلی ساده باشه.
مثلا؛
(خدا قوت کوه استوارم) یا
(دوستت دارم)
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
.
تولدتون مبارک حضرت مااااه 🌙
میلاد حضرت عشق مهدی صاحب زمان
مبارک همه دوستداران آقاجانمون 🎂♥️♥️
#میلاد_امام_زمان
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
🌷🌷
هدایت شده از 💚تبلیغات خصوصی شهید ابراهیم هادی💚
فراخوان_آموزش_طب_سنتی_رایگان
🌸ذکات علم نشر آن است 🌸
برگزاری دوره کارافرینی(آموزش طب سنتی)😍
✅دوره آموزشی رایگان طب سنتی شامل شناخت انواع مزاج ها ، ویژگی ها و غلبه مزاج ها ، مزاج شناسی و اصلاح مزاج و سبک تغذیه سالم میباشد.
✅آموزشدر جهت اشتغالزایی و کارآفرینی 👇
https://formafzar.com/form/rif0r
https://formafzar.com/form/rif0r
علاقمندان برای ثبت نام در این دوره آموزشی روی لینک بالا بزنید👆
آموزش در ۴ جلسه یک ساعته و بصورت آنلاین در گوگل میت برگزار میشه
https://formafzar.com/form/rif0r
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖بر مهدی دین
✨مُنجی دنیا صلوات
🌸بر چهره آن ماه دل آرا صلوات
💖در دامن نرجس
✨گل زهرا بِشِکفت
🌸براین گل وبر نرگس و زهرا صلوات
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
برخیز و سلامے کن🌸
و لبخند بزن
که این صبــح نشانے🌸
زغم و غصـہ ندارد🌸
لبخنـد خـدا درنفس صبح عیان است🌸
بگـذار خـدا دست به قلبت بگذارد
سلام صبح زیباتون تون بخیر و شادی 🌸🍃
میلاد فرخنده حضرت مهدی موعود عج
مبارکــــــــَ باد 🌸🎊🌸
#میلاد_امام_زمان #امام_زمان و #نیمه_شعبان مبارک
▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۲۷ ........ همگی سوار شدیم و من فکر کردم که قراره بریم خونه که رو به کیایی گفت
فصل دوم ........
پارت ۲۹ .......
مریم چشم غره ای رفت و روش رو برگردوند کاملا سمت دیوار پیاده رو .
نگاهی به ماشین انداختم دیدم کیایی همچنان روش سمت خیابون هست و ته مایه ای از خنده روی صورتش از حرف های فرهاد داره .
یکدفعه فرهاد از ماشین پیاده شد اومد جلوی ما : مریم خانوم حالا یه چیزی گفتم من شما که نباید ناراحت بشی تو دعوا حلوا خیرات نمیشه که ...... میشه ؟ ...... راستی من حلوا خیلی دوست دارم .
مریم هم نه گذاشت نه برداشت تا اومد کفشش رو در بیاره به نشونه اعتراض پرت کنه سمت فرهاد که فرهاد در رفت ولی کفش مریم خورد به پاهاش ...... بعدش هم مریم دست منو گرفت و رفتیم سمت ماشین و در عقب جا گرفتیم .
کیایی داشت به زور خنده اش رو کنترل می کرد ...... فرهاد هم بیرون ماشین کفش مریم رو گرفت دستش اومد نشست تو ماشین ...... کفش رو گرفت سمت مریم : بفرمایید خانوم رادمنش ...... ابزار جنگیتون یادتون رفته بود .
مریم کفش و ازش گرفت ولی همه زدیم زیر خنده .
توی راه برگشت به خونه که توی خیابون مولوی بود فرهاد رو به کیایی که پشت فرمون بود کرد : حالا با این صورت چطوری فردا برم شرکت ؟
مثل اینکه شب میخواست خونه کیایی بمونه که کیایی گفت : رسیدیم خونه یخ بزار روی بینیت خوب میشه .
تا رسیدن به خونه کسی حرفی نزد . مریم با دست هاش ور می رفت و منم توی گوشی سر گرم خوندن کتاب بودم .
رسیدن به خونه پارک ماشین تو حیاط شب بخیری گفتم و خواستم با مریم پیاده بشم که کیایی به عقب برگشت و گفت : فردا بی زحمت ۸ اماده بشید ...... باید بریم دانشکده که کلاس دارید و بعد از ظهر بعد دانشکده می ریم دفتر وکالت .
شب بخیر .
شب بخیری به هر دوشون گفتیم و رفتیم بالا .
مریم حسابی خسته بود بعد مسواک و خوندن نمازش سریع شب بخیر گفت و صورتم رو بوسید : کیانا جون زودتر بیا بخواب عزیزم ........ تو هنوزم احتیاج به استراحت داری .
منم صورتش رو بوسیدم : باشه مریم جون ...... . تو برو من یکم از قرآنم مونده تموم بشه منم خوابم می بره ....... خوب بخوابی عزیزم.
مریم که رفت خوابید دلم گرفت ...... حسابی خونه سوت و کور شده بود ...... حرف هایی که امشب از فرهاد در مورد کیایی شنیده بودم بدجوری داغونم کرده بود ....... من با ازدواجم با آرین حتی به اونم آسیب زده بودم ....... ولی هرچه که بود شد گذشته ها گذشته بود و کیایی یا به قول خودش آقا امیر هم باید به زندگی عادی بر گرده و فکر ازدواج و تشکیل خانواده با یه دختر خوب باشه که همه چیز داشته باشه ...... نه مثل من که وجودم و روحم رو در زندگی با آرین عزیزم جا گذاشتم.
قطره اشکی که از چششمم افتاد رو پاک کردم و از جام بلند شدم تا به اون یکی اتاق برم و دو رکعت نماز بخونم .
این دو رکعت های آخر شب بدجوری دلم رو آروم می کرد.
قامت بستم و شروع کردم به خوندن ...... یاد ارین لحظه ای از ذهنم دور نمیشد .
نمازم که تموم شد صدای فرهاد از پایین تراس که حیاط خلوت طبقه اول بود توجه ام رو جلب کرد ....... از جام بلند شدم به آرومی وارد تراس شدم . درست شنیده بودم . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️