از آدمایی که توقع دارن درکشون کنی ولی خودشون درک ندارن. توقع دارن بهشون اهمیت بدی ولی خودشون اهمیت نمیدن. واسشون بمیری ولی خودشون تب نمیکنن. به شدت فاصله بگیرین✋ این آدما شمارو پیرو افسرده میکنن..! . . . @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

یه مترسک متفاوت! 😄 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟♥️྅ @gharghate ⊰ • ⃟♥️྅

با توام ای زیبای عاشق😍 #تولدت_مبارک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟♥️྅ @gharghate ⊰ • ⃟♥️྅

خودت آدم امنی هستی؟ اول از همه برای خودت و بعد برای دیگران باید امن باشی گاهی ما خودمون روی خودمون برچسب میزنیم خودمون رو سرزنش میکنیم و با قضاوت های نابجا خودمون رو آزار میدیم لطفا آدم امنی برای خودت باش Sep #سپهر_خدابنده @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

🌙 شب شد ✨دلها به فردا امیدوار شد؛ 🌙چشم ها پر از خواب شد، ✨همه میگویند که 🌙زندگی سر بالایی و سرازیری دارد ✨ اما من می گویم: 🌙زندگی هر چه که هست، ✨جریان دارد؛ 🌙می گویم: تا خدا هست و خدایی ✨می کند، امید هست؛ 🌙فردا روشن است؛ شبتان آرام، فردایتان روشن . .🌙‌

🎶🎶 بخارِ روی چای میگوید فرصت اندک است زندگی را تا سرد نشده باید سر کشید یک فنجان آرامش در این صبح زمستانی گوارای وجودتان باد.... سلام صبح بخیر☕️

*تو خونه ی ما همیشه ی خدا شیلنگ به شیر آب وصله،چون مادر مدام در حال آب و جارو کردن،هر صبح که بیدار میشی میبینی بلهههه،حاج خانوم حیاط و شسته و کوچه رو آب و جارو کرده،پله های زیر زمینو جارو زده،درخت انجیر و آب داده،صبحونه رو آماده کرده ،نون تازه گرفته ،پدرمم از پیاده روی شیش صبحش برگشته ،دوتایی خیلی عشقولانه صبحونشونو خوردن ......حالا ما تازه یکی یکیمون داریم بیدار میشیم....... صبحتون بخیر عزیزای دل ✨🌸* #نوستالژی )

#سیاستهای_همسرداری 🔹 گاهی زن در برابر خانواده‌اش باید سپر مرد شود و گاهی مرد باید در برابر خانواده‌اش سپر همسرش شود. 🔸 مثلاً اگر وقت ندارید به مادرتان سر بزنید یا اعتراضی به عملکرد آنها دارید؛ بهتر است این امر با صراحت و احترام متقابل و صمیمیت از طرف فرزند همان والدین به آنها در غیاب همسر بیان شود. از سویی دیگر بهتر است با حفظ حرمت‌ها، زن و شوهر یاری‌گر هم باشند. 🔹 به طور مثال؛ به جای این که مرد از والدینش دعوت کند، عروس این کار را بکند یا داماد روز مادر، هدیه به مادر خانمش بدهد. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

زمان زود میگذرد ⏳ بی بی ها هم یک روز نی نی بودند فقط گذر زمان نقطه هایشان را جا به جا کرده است! پس از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرید😍 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

فصل دوم ........ پارت ۳۵ ...... همین موقع یک دختر که فکر کنم میخواست بره طبقه چهارم اومد سمت ما و گفت : دوستان فکر کنم شما همکلاسی های جدید من باشید اسانسور پشت راه پله هست می تونید از راه پله هم بیاید . رو بهش تشکری کردم : ممنون . اگه میشه اسمت رو بدونیم ؟ بعد همون طوری که به سمت آسانسور می رفتیم جواب داد : من نیلوفر سرمد هستم ....... هر هفته با خود شما هم کلاس هستم در کلاس حقوق استاد کیایی . بعد از اینکه درب آسانسور باز شد اول من رفتم بعد نیلوفر و مریم اومدن و نیلوفر رو به ما گفت : منم جلسه اولم هست که میام کلاس . دانشجو هاش می گفتن این استاد خیلی سخت گیر و عصبانیه . همین که درب اسانسور میخواست بسته بشه یه نفر دیگه دکمه اسانسور رو زد . کیایی بود و تموم حرف های نیلوفر رو شنیده بود . سرم رو بردم سمت مریم : خدا بخیر کنه . کیایی گوشه اسانسور ایستاد و بعد رو به نیلوفر بدون مقدمه گفت : هرچیزی که در موردم گفتن حقیقت داره خانوم شما هم هواست رو جمع کن ....... احساس میکنم از اون دانشجو های تنبل هستی که دنبال نمره راه می افته اخر ترم . مریم نگاهی از سر بهت به کیایی کرد و سرش رو انداخت پایین تا مورد اصابت ترکش های کیایی قرار نگیره . اما نیلوفر با سری تقریبا به زیر افتاده جواب داد : من منظوری نداشتم استاد ...... این حرف ها رو هم از دیگر دانشجو ها شنیدم ....... کیایی پرید وسط حرفش و با چشمایی بسته اما عصبانی گفت : اصلا منظور و نظر شما برام مهم نیست خانوم . تانیلوفر خواست چیزی بگه که اسانسور ایستاد و کیایی ازش خارج شد . به نیلوفر گفتم : ناراحت نشو عزیزم هرکسی یه اخلاقی داره دیگه ....... بیا زودتر بریم سر کلاس چون بعد خودش کسی رو راه نمیده . لبخند کم رنگی بهم زد و سه نفری راهی کلاس الف که ته راهرو بود شدیم . وقتی وارد کلاس شدیم جمعیت زیادی داخل کلاس نشسته بودن البته به صورت در هم . یعنی پسر و دختر همه با هم نشسته بودن . توی ردیف دوم سه تا صندلی خالی بود که رفتیم و اونجا نشستیم . هنوز قشنگ به کلاس نگاه نکرده بودم که کیایی وارد کلاس شد . هنوز جدیت خودش رو داشت . و این کارش منو یاد گذشته می انداخت . کیایی پشت میز استادی نشست و لپ تاپش رو باز کرد و نگاهی به برگه حضور و غیاب کرد . بعد از چند دقیقه شروع کرد به صحبت : به نام‌خدا من کیایی استاد درس حقوق جزا هستم . اکثر دانشجو های ترم قبلم که با من درس داشتن اخلاقم رو خوب می دونن . از بی انضباطی و دیر اومدن و بهم ریختن کلاس و خواهش کردن برای نمره به شدت بیزارم . بعد به ارومی کتش رو در اورد روی پشتی صندلیش گذاشت و درس رو شروع کرد . مثل همیشه روان و بی حاشیه درس داد . این باعث میشد که من همیشه به راحتی با یه بار خوندن جزوه راحت امتحان بدم . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️

🌸🍃 💟 برای مقابله با فریاد زدن طرف مقابل، ابراز مداوم عشق چاره کار است... 💓 🍀 فریاد زدن ممکن است در واقع درخواست کمک باشد. 🗣 🍁 شاید فرد با این رفتار می خواهد بگوید راهی برای برطرف کردن نیازهایم ندارم، تحت فشارم و دارم کنترلم را از دست می دهم...🪴🪴 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi