حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
#برزخ_اما_بهشت103 انگار کسی قلبم را مچاله کرد، چرا جواب سلامم را نداد؟ صدای عمه را شنیدم، در حالی ک
#برزخ_اما_بهشت104
فقط اولین فکری که از مغزم گذشت این بود، نه جواب سلامم را داد، نه خداحافظی کرد: « کاپشنش رو در بیار. » فقط دستور داد، انگار طلبکار بود. چه توقعی داشتم؟ که سعی کند با من حرف بزند؟
– دیدی تو قابل اطمینان نیستی، ماهنوش! تو جزو ؟ آن دسته آدم هایی هستی که خودشان را هم رنگ می کنند.
« نخیر! »
– چرا! خوب هم هستی، پس منتظر چه بودی؟
« هیچی! … حالا به فرض که بودم، دیگر تمام شد. من که تصمیمم را گرفته ام، فردا همه چیز تمام می شود، اصلا شاید همین امشب. الان مامان را صدا می کنم و همه چیز را همین امشب تمام می کنم و می گویم که می خواهم با بهرام ازدواج کنم، دیگر لازم نیست صبر کنم تا بیاید. ولی حالا نه، یک خرده که حالم جا بیاید. »
– بی چاره، حال تو دیگر تا وقتی این جایی جا نمی آید. بلند شو، مامان را صدا کن همین الان!
کیمیا غلت زد و کمکم کرد که از آن حال بیرون بیایم. دوباره خواستم پتو را رویش بکشم که چشمم به کاپشنش افتاد. همان طور که زیپ کاپشن را پایین می آوردم احساس می کردم، به من دستور می دهد. حیف که نمی شود، اگر نه سه روز دیگر هم کاپشن را در نمی آوردم ….
« این چیه؟ یک کاغذ ! »
برش داشتم …. کاغذ شعر رعنا بود، چشم هایم حتی به مغزم هم مجال فکر نمی دادند و نگاهم چنان سریع از روی خط ها می گذشت که معنای کلمات را در نمی یافتم ولی بی اختیار، زیر لب زمزمه کردم:
پای ارادتم بر ریگ، دست عبادتم بر سنگ
قلب نیاز من کوبان، آسیمه اینچین دلتنگ
در زیر نم نم باران، در این طلوع زرین فام
با پای شوق می آیم، بر این حریم زرین بام
چشم امید من پویا، پس قطره قطره دیدن را
لب های تشنه ام پرسان، پس جرعه جرعه گفتن را
در می گشایدم یک زن، رو می گشایدم یک مرد
دستم به کوبه ماسیده، پایم مردد و دلسرد
تا این جا خط رعنا بود، ولی بعد؟ …. ناباورانه با نگاهم واژه ها را دنبال می کردم:
اما شکوفۀ صحبت، بر باغ لحظه می روید
گلواژه های یکرنگی، راه ترانه می پوید
اکنون « من » و « تو » « ما »، هستیم هرگز نبوده دیروزم
بیگانگی چه بیگانه است، با این صفای امروزم
شیرابه های فهمیدن، نوشین شراب یکرنگی
با دست مهر می شویند، گرد و غبار دلتنگی
امشب خیال من در ابر، پای امید من بر موج
مرغان خنده می خوانند، وقت رسیدنم بر اوج
این گفتمان چه شیرین است، این گفتگو چه بی پروا
الفاظ عشق می پیچد، در آسمان الفت ها
کلمات به سرعت از جلوی چشم هایم می گذشت، بی آن که معنای آن ها را دریابم. دستم بی اختیار به روی قلبم فشرده می شد تا بلکه جلوی ضربان بی امان آن را، که نفسم را به شماره انداخته بود، بگیرد، و در همان حال نگاهم کلمات را دنبال می کرد، کلماتی که همراه قطرات اشک در چشمم می رقصیدند و ضربان کوبان قلبم مثل پتکی هر کلمه را در عمق جانم برای همیشه حک می کرد و من دیگر هیچ گاه نمی توانستم حالتی که از معنا شدن آن کلمات بر جانم گذشت، حتی برای خودم بار دیگر توصیف کنم، کلماتی که این گونه مرا خطاب می کرد:
« من گفته بودم که زنی خواهم گرفت که عاشقش باشم.
گفته بودم که عشق آن است که مرا، لااقل مرا، شاعر کند.
گفته بودم زنی خواهم گرفت که قرار را از من گرفته باشد،
که خشمش، لبخندش، اشکش، قهرش و حتی توهینش را دوست داشته باشم.
گفته بودم که او همۀ هستی من خواهد بود، تنها نگفته بودم، حتی اگر من همۀ هستی او نباشم.
✍🏻نازی صفوی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
...: 🍂🍃🍂🍃🍂 #فرشتهیمن #قسمت8 سرتکون دادم و چیزی نگفتم. دوباره به همون حالت سرد و خشکم برگشتم و گ
...:
🦋🦋🦋
#فرشتهیمن
#قسمت9
+آروم باش عزیزم.برات توضیح میدم.خدا ما رو توی رنج و سختی میندازه که پیشرفت کنیم و موفق باشیم.خودتم میدونی که وقتی کسی سختی میکشه و با سختی چیزی رو بدست میاره یا به جایی میرسه،قدراون رو بیشتر میدونه.خدا ما رو دوست داره و با این کارش میخواد ما بهترین باشیم.
فکرکردی اگه استادهای دانشگاه از ما امتحان میگیرن،چون از ما بدشون میاد این کار رو می کنن؟نه عزیزمن،خودت هم میدونی که به خاطر پیشرفت ما این کاررو می کنن.میخوان که ما سختی و زحمت یاد گرفتن اون امتحان رو به خودمون بدیم تا به جاهای خوب برسیم
آهی کشیدم و گفتم:
_نمیدونم والا.حالا این هارو ولش؛نمیتونم بفهممشونانگار هنگ کردم.راستی خواسته های سطحی یعنی چی؟
+بزار یه چیزی بیارم بخوریم بعدش میگم خواسته های سطحی یعنی چی.گلومون خشک شد
رفت و با دوتا بستنی🍦برگشت.همونطور کهدستی بهموهاش میکشید و از رو صورتش کنارشون می برد گفت:
+از شانس خوب تو فقط همین دوتا بستنی تو فریزر مونده بود.
تشکر کردم و بستنی رو ازش گرفتم مشغول خوردن شدم.
+خب بریم سر بحثمون؛گفتی خواسته های سطحی؛خواسته های سطحی یعنی خواسته های کوچیک و زود گذری که مانع رسیدن ما به آرزوها و خواسته های اصلیمون میشن.مثل گناه هایی که میکنیم یا مصرف مواد و سیگار و چیزهای دیگه که هرچقدر هم باهاشون لذت ببریم،هیچ وقت از استفاده از اون ها سیر نمی شیم و همیشه احساس کمبود می کنیم.چون این ها لذت های زود گذر هستند.ارتباط با نامحرم و خوردن شراب و اذیت کردن دیگران و مهمونیهایی که توشون گناه هست،همه لذت های زود گذر هستند که هیچ نتیجه و سعادتی توشون نیست.پس بهتره آدم از این ها بگذره تا به خواسته های اصلیش که آرامش و خوشبختی و امنیته برسه.اگه آدم برای زندگیش هدف داشته باشه و بتونه خودش رو کنترل کنه و از بعضی چیزها بگذره مطمئنا پشیمون نمیشه. ایم رو درک کردم که میگم
#زینب_شهبازیزاده
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb
🦋🦋🦋
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
...: 🦋🦋🦋 #فرشتهیمن #قسمت9 +آروم باش عزیزم.برات توضیح میدم.خدا ما رو توی رنج و سختی میندازه که پی
...:
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺#رمان_فرشتهیمن
#قسمت_10
_یعنی آدم باید تمام خوشی هاش رو کنار بزاره تا به آرامش برسه؟کی همچین چیزی رو تضمین می کنه؟از کجا باید مطمئن باشیمکه تمام کارهامونوبیهوده انجام ندادیم؟
+من خودم تضمین می کنم که اگه کسی یه ذره سختی به خودش بده و در کنار گذشتن از خواسته های سطحی،یه سری کارهای دیگه هم بکنه،حتما به آرامش و سعادت میرسه.البته فکر نکن که میگم سعادت،منظورم بهشته؛نه.بهشت هم شاید قسمتی از اون سعادته ولی هدف اصلیما نیست.والبته اونطوری هم که میگی آدم خوشی هاش رو کنار بزاره نیست.ما خوشی های خیلی زیادی داریم،فقط خوشی های ما بدون گناه و تفریطه و یه حدود خاصی داره.
پوزخندزدم و تو دلم گفتم:(حتما نمازخوندن و همش تو مجلس عزا بودن برای اینا خوشیه.یا شاید هم نشستن تو مجالس سخنرانی آخوندا
بلند شدم و همونطورکه کیفمرو روی شونه ام مرتب میکردم گفتم:
_با اینکه حرفهات برام خیلی مهم نیست و ارزشی برام نداره ولی دوست دارم با طرز تفکرت آشنا بشم؛ولی فکر کنم دیگه الان برم بهتر باشه.امروز خیلی صحبت کردیم؛الان هم دیگه ظهره.خداحافظ
همونطور که داشت چادر رنگیش رو ازروی چوب لباسی برمیداشت گفت:
+خیلی خوش اومدی و خوشحالم کردی.فکر نمی کردم قبول کنی بیای خونمون.هر وقت که خواستی بگو تا همدیگه رو ببینیم و بازم صحبت کنیم.صحبت کردن باعث میشه بیشتر هم فکر کنیم.
در اتاق رو باز کردم و رفتم بیرون.مامانش تا منو در حال رفتن دید اومد جلو و گفت:
+داری میری عزیزم؟چرا اینقدر زود؟بمون ناهار🍛درست کردم.بابای زهرا فعلا نمیاد
_خیلی ممنون.مزاحمتون شدم
خندید و گفت:
+ای بابا،این تعارف ها چیه!تو هم مثل زهرا می مونی برام.حالا زنگ بزن به مامانت اگه مشکلی نداره برای ناهار بمون بعد اگه خواستی برو.
_مامانم که تا شب بیمارستان کار میکنه نمیاد خونه
با خوشحالی اومد جلو و دستم رو گرفت و گفت:
+عه؟خب حالا که اینطوری شد حتما باید ناهار بخوری بعد اگه خواستی برو.درسته دست پخت من به دستپخت مامانت نمیرسه ولی خب شاید خوشت بیاد. زهرا که غذاهایمنو دوست داره.
هه.من اصلا یادم نمیومد دستپخت مامانم چطوری بود.اصلا یادم نمیومد آخرین باریگه مامانم یه غذای خوب درست کرده بود کی بود.سر تکون دادم و آروم گفتم:
_باشه
اینقدر که مامانش خودمونی صحبت می کرد فکر میکردم با یه دختر همسن و سال خودم طرفم.نشستم روی مبل و با کنجکاوی شروع کردم به بررسی کردن وسایل خونشون...
#زینب_شهبازیزاده
#ادامه_دارد...
یه ذره صبر کنید؛به وسطای رمان که برسیم جذاب تر میشه و هیجان میگیره😊
نظری،انتقادی،پیشنهادی باشه خوشحال میشم
@shahid_gomnam_3_1_3
https://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هر صُبح
برای تو بیدار میشوم،
هر صُبح بیدار میشوم،
تا یک روز بیشتر
دوستَت داشته باشم...!
#بهنام_محبی_فر
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
🌸
چرا باید به زنها گفت «دوستت دارم؟!»
خیلی از مردان عادت ندارند احساساتشان را بیان کنند و از بیان جملهی «دوستت دارم» یعنی چیزی که زن مایل است صدها بار بشنود، دریغ میکنند. چه بسا زنی از شوهرش بپرسد: «آیا من را دوست داری؟» و شوهر فقط به گفتنِ «میدانی که دارم!» کفایت بکند. موضوع این نیست که زن نمیداند. بلکه دوست دارد که بارها این جمله را بشنود.
🍃🌸
#فرزند_دلبندم
اگر می خواهید کودک مستقلی داشته باشید برای تلاش او احترام قائل شوید.
وقتی تلاش کودک مورد احترام قرار گیرد، کودک جرأت خود را متمرکز می کند تا کار خودش را به پایان برساند.
❌ چقدر طولش میدی تا بند کفشتو ببندی.
✅ میبینم که داری خوب تلاشتو میکنی تا با دقت بند کفشتو ببندی.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
...: 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺#رمان_فرشتهیمن #قسمت_10 _یعنی آدم باید تمام خوشی هاش رو کنار بزاره تا به آرامش برسه؟ک
...:
✨✨✨
#رمان_فرشتهیمن
#قسمت_11
هیچ چیز مدل بالایی تووسایل خونشون نمی دیدم ولی همشون در عین سادگی شیک بودن و یه تناسب خاصی باهم داشتند.
تازهرا میوه🍏🍊🍋رو گذاشت روی میز صدای اذان از گوشیش پخش شد.دوباره چادر رنگیش رو که رو دسته مبل گذاشته بود رو برداشت و گفت:
+تا تو میوه بخوری منم نمازمو میخونم و میام.فقط تعارف نکنیا هر چی دوست داری بخور
لبخند کوتاهی زدم و سر تکون دادم.رفت توی اتاقش و دررو بست.
...
۰
زهرا داشت وسایل سفره رو می چید که صدای ایفون اومد.بلند شدم و فکرکردم باباشه.کیفم رو برداشتم و منتظر موندم تا اگه باباش بود برم خونه.حوصله مردهای متعصب مذهبی رو نداشتم.زهرا تا من رو آماده رفتن دید خندید و گفت:
+نترس؛بابام نیست.خواهرمه؛ز مدرسه اومده
با تعجب پرسیدم:
_مگه تو خواهر داری؟
همونطور که داشت می رفت دم در تا دررو باز کنه گفت:
+آره فقط یه خواهر دارم.دوم دبیرستانه.اسمش زینبه
با تعجب سرتکون دادم و منتظر موندم تا خواهرشو ببینم.در که باز شد و خواهرشو دیدم آهی کشیدم و تو دلم گفتم:
(ای بابا.این هم چادر میزاره که.چقدر هم روشو میگیره.دقیقا مثل خود زهرا)
به خودم اومدم دیدم سلام کرده و منتظر جواب سلام منه.لبخند زدم و گفتم:
_سلام عزیزم
همونطور داشتم به رفتنش تو اتاق نگاه می کردم که...
#زینب_شهبازیزاده
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb
✨✨✨
🔆 #خانواده_ولایی
❈ شرط رسیدن به تمدن اسلامیِ نوین
↫ در درجهی اول این است که از تقلید غربی پرهیز شود.
❈ ما متأسفانه در طول سالهای متمادی،
↫ یک چیزهائی را عادت کردهایم تقلید کنیم .
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#فرزند_دلبندم
گاهی ناخواسته با گفتن جملاتی سبب تخریب و از بین رفتن اعتماد به نفس و پشتکار کودک میشویم.
حواسمان باشه این جملات را از کلاممان حذف کنیم:
- دیدی نتونستی
- تو نمیتونی
- تو بلد نیستی
- هیچ کس نمیتونه
- هیچ کس از عهده آن کار برنمیاد
- تو کوچولویی
- بچه بازی نیست که
به فرزندانمان انگیزه تلاش بدهیم
و حمایت و هدایتشان کنیم تا با تلاش و پشتکار موفق شود.
وقتی موفق شد به او بگویید
- تو تونستی
- تو موفق شدی
- تو میتونی
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#خانمها_بدانند
🍃 مهمترين لوازم آرايش تو، اعتماد به نفس توست! مهم نیست ظاهر یک زن چه شکلی است و چگونه به نظر مىرسد؛ زمانی که او واقعا اعتماد به نفس کامل دارد، زیباست...
البته یادتون نره که خانمها نه تنها مجازند بلکه باید برای همسرانشون بهترین آرایشها و زینتها رو داشته باشند😉🌹
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
👌چه چیزهایی به شوهرتان بگویید تا به زندگی مشترکتان مشتاقتر شود!
◄ من ارزش کارهای تو را میدانم.
◄ ممنون که در کارهای خانه کمک میکنی.
◄ من همیشه به تو وفادارم.
◄ بیا بیشتر برای هم وقت بگذاریم.
◄ دوستت دارم.
◄ تو یک پدر فوق العادهای.
◄ تو خیلی خوب خانواده را میچرخانی.
◄ من با تو راضی و راحتم.
◄ من به تو افتخار میکنم.
◄ خوشحالم که با تو ازدواج کردم.
◄ تو بهترین دوست من هستی.
◄ با هم حلش میکنیم.
◄ تفاوتها ما را به هم نزدیکتر میکند.
◄ کاری هست که بتوانم برایت انجام دهم؟
◄ میدانم که تو بهترین تصمیم را میگیری.
◄ دوست داری بعدا در موردش حرف بزنیم؟
◄ دوست داری کمی تنها باشی؟
◄ تو همیشه میتوانی کاری کنی که بخندم و شاد باشم.