eitaa logo
ه‍‌ی‍‌ئ‍‌ت‌م‍‌ج‍‌از‌ي|ᴴᵉʸᵃᵗ ᵐᵃʲᵃᶻⁱ
990 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
130 فایل
بسمک یا الله؛ 🌱 مَرا‌بھِ‌گوشھِ‌ۍ‌آغ‌ـوش‌خویٖش‌دَعوت‌کُن🖇 ..؛ ‌مَگر‌بھِ‌جُز‌'‌طُ'‌‌کسۍ‌گوشھِ‌ۍ‌دِلم‌دارم‌حُ‌ـسیـٖن🌱❤️‍🩹 . . !˹ ️ کپی.؟باذکرصلوات برای‌ #ظهور_حجت:) @Azsobhan83❣:ارتباط با مدیر -تولدمونه؛ 🤍🎧 ¹⁴⁰³/¹/⁸ @Heyate_Majazi8 ازجمله‌شرایط‌تب👆⬆
مشاهده در ایتا
دانلود
داشتند‌به‌‌سوی‌‌جهنم‌‌میبردنش! قطع‌‌امید‌کرده‌‌بود‌.. ناگهان‌‌به‌‌دلش‌‌افتاد‌‌که‌‌او‌یک‌بار‌برای‌‌حسین گریه‌‌کرده‌‌بود‌..! ‌ناخودآگاه‌‌به‌‌زبان‌‌آورد‌"یااباعبدالله" دست‌‌هایش‌‌راول‌‌کردند‌مات‌‌ماند‌وگفت! -کسی‌‌جوابم‌‌را‌نداد‌چرا‌رفتید؟؟ +اگر‌بخشیده‌‌نشده‌‌بودی‌‌نمیتوانستی‌‌ بگویی‌اباعبدالله..❤️‍🩹🥺 کانال‌🇮🇷هیئت مجازی🇵🇸 「‌‌‎‌‌ʝσɨŋ↷ @Heyate_Majazii8
ه‍‌ی‍‌ئ‍‌ت‌م‍‌ج‍‌از‌ي|ᴴᵉʸᵃᵗ ᵐᵃʲᵃᶻⁱ
#قسمت_پنجم #سادات_بانو🧕🏻 روز یکشنبه حوالی عصر تصمیم گرفتم به دیدار مادربزرگم بروم چادر مشکی قاج
🧕🏻 شهر در تاریکی فرو رفته بود ، کوچه های تاریک امکان بازگشت مرا به خانه نمی دادند وجود ارازل و آژان خطری مرا خطری بزرگ تهدید می کرد ، از روی ناراحتی گوشه ای نشستم فکر می کردم که مرد روحانی دخترم می خواهی تو را به خانه آن برسانم اگر دوست داری می توانی شب را اینجا بمانی. ! با صدایی لرزان آقا ممکن هست مرا به خانه برسانید پدر و مادرم نگران هستند , مرد در حالی که عبای خود را می پوشید ی باند شو دخترم ممکن هست آژان در کوچه نباشد ؛هر دو از خانه خارج شدیم ، در حالی که با احتیاط زیاد قدم هایم را بر می داشتم ، از این که کوچکترین صدا فردی را متوجه حضور ما کند می ترسیدم . بعد از گذشت زمان طولانی به خانه رسیدم پدر و مادر با چهره ی نگران مرا در آغوش گرفتند . پدر در حالی که گلایه می کرد کجا بودی دختر مگر قرار نبود به خانه مادربزرگ بروی اشک صورتم را پوشاند ، بغض گلویم را می فشرد ، با همان حالت آژان دنبالم کرد در این مدت در خانه این آقا ی روحانی بودم همسرش مرا آرام کرد پدر و مادر از مرد روحانی تشکر کردند ، ( امروز بعد ظهر خیلی سختی بود زمانی که از خانه بیرون آمدم هنوز به میدان نرسیده بودم که آژان مرا با چادر دید با خشونت به سمت من آمد در حالی که دستانم می لرزید پاهایم توان راه رفتن نداشتند به سمت کوچه کناری دویدم ، آژان به دنبال من دوید چاره ای پیدا نکردم، داخل خانه ای که درش نیمه باز بود خودم را انداختم . بی اختیار در را پشت سرم بستم و اشک هایم جاری شد . پدر در حالی که با دقت به حرف های من گوش می داد ، مادر زمزمه کرد درست می شود دخترم چند روزی در خانه سپری کردن کردم که یک روز پدر سراسیمه به خانه آمد در حالی عرق سردی به پیشانی اش نشسته بود . پدر ... ادامه دارد... نویسنده :تمنا 💔☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم❣️ سلام ای همه هستی‌ام امام خوب زمانم هر کجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآن اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🍃🌼اَللّٰهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلیِّـکَ الْفَـرَج🌼🍃 سلام به امام زمان یادمون نره😉♥️ کانال‌🇮🇷هیئت مجازی🇵🇸 「‌‌‎‌‌ʝσɨŋ↷ @Heyate_Majazii8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز برای امام زمان عج دعا کنیم 😍👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای پر فیض زیارت عاشورا 😍 التماس دعای فرج ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا