eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
367 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
عمری برای داغ زهرا گریه کردی هر نیمه شب همپای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع از اشک، گِل شد وقتی که گفتی: واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یک بار دیدی که رباب از حال رفته صد بار مثل موج دریا گریه کردی *اُم البنین خودش رو کنیزِ بچه های فاطمه می دونست، بچه هاش رو هم فدایی بچه های فاطمه...* دیدی رقیه نیست جای او سکینه هر بار که می گفت بابا، گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضه های خارِ صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و از حال رفتی دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی گرم عزای بچه های خود نبودی با گریه های زینب اما گریه کردی طشت طلا و خیزران را که ندیدی اَبری شدی با حرفِ زن ها گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت قد تمام سینه زن ها گریه کردی شاعر مهدی نظری *اگه رفتید تشییع جنازه ی یه مادر، دیدید صدای گریه ای بلند نشده، سوت و کورِ، بدونید اون مادر پسر نداره، پسرِ که مجلس مادر رو گرم میکنه، بخدا اُم البنین پسر داشت اما کربلا پسرهاش رو شهید کردن... امروز شما مجلس این مادر رو با ناله هاتون گرم کنید... فرمود بچه ها رفتید کربلا، نکنه بی حسین برگردید، خودتون رو فدای حسین کنید، لذا وقتی بشیر برگشت مدینه، داشت خبر از شهدای کربلا میداد، اُم البنین صدا زد: بشیر! بگو ببینم از حسینم چه خبر داری؟ گفت: اُم البنین حسین رو کربلا کشتن، بشیر سئوال کرد: چرا از عباست خبر نمی گیری، چرا نامِ عباس رو نمی بری؟ صدا زد: آخه عباسِ من مادر داره، اما حسین مادر نداره... ای حسین!... سکینه اومد جلو، رباب اومد جلو، بی بی زینب اومد جلو، اُم البنین زینب رو بغل گرفت، فرمود: چرا زینبم اینقدر پیر شدی؟ فرمود: مادر! نبودی ببینی کربلا حسینم رو با لب تشنه سر بریدن، اُم البنین صدا زد: مگه عباسم کجا بود؟ گفت: مادر! عباست رو علقمه شهیدش کردن، سرش رو جدا کردن، از بالای نیزه من رو نگاه می کرد...* اَلا مادر به قربون جمالت رُخ چون بدر و اَبروی هلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی گل اُم البنین شیرم حلالت شنیدم دستهایت را بریدند شنیدم چشم نازت را دریدند چوطفلان این سخنها را شنیدن همه از هم خجالت می کشیدند انیس گریه هایم را گرفتند توان دست و پایم را گرفتند کمانی تر شدم از زینب افسوس سر پیری عصایم را گرفتند ▪️▪️▪️▪️▪️▪️
با عروس‌هاش بینِ گذر نشسته رو چادرش خاک چقَدر نشسته چند ماهِ که بچه‌هاشو ندیده چند ماهِ اینجا بی‌خبر نشسته خبر دادن بهش بشیر اومده اومده اما سر به زیر اومده منتظرِ یه کاروون امیر بود ولی کاروون اسیر بود همه امیدش دیگه ناامید شد خبر دادن که عباسش شهید شد نمی‌دونم که از بشیر چی شنید روزگارش سیاه، موهاش سفید شد تلخی راه رو واسشون عسل کرد مشکل بی‌ مادریشون رو حل کرد اُمُّ‌البنین اومد توی قافله دخترای فاطمه رو بغل کرد روزای خوب تموم شد و شب رسید کاسه‌ی صبر همه بر لب رسید چیزی نمونده بود بمیره زینب اُمُّ‌البنین به دادِ زینب رسید نوحه می‌خونه واسه دردونه‌هاش مرهم داغ زینیه شونه‌هاش عمه‌ی سادات می‌زنه روسرش اُمِّ‌البنین می‌زنه رو گونه‌هاش (گریه نکن رباب عروس مادرم گریه نکن رباب منم یه مادرم) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️
السلام علی حضرت ام البنین تا قیامت فقط تویی قمر آفرین فخر شاه عرب کوه عشق و ادب ام عباس ، ام عباس محشری شد به پا ، در آسمان و زمین بی بنین گشته آه ، حضرت ام البنین قامتش شد دو تا از غم کربلا ام عباس ، ام عباس از فراق حسین ، جان به لبش آمده تا ابد از رباب ، شده خجالت زده شده ام البنین خسته و دل غمین ام عباس ، ام عباس
273.4K
من که دلغمینم، با غصه همنشینم ای مدینه بنگر، من امّ بی بنینم غرق سوز و آهم، کمسو شده نگاهم کو ستاره هایم؟ کو ای مدینه ماهم؟ مادر شهیدم، که دیدم نخل امیدم بی ثمر حق رسد به دادم، نهادم داغ عزیزم بر جگر پاره ی دل من، گل من، شد پاره پاره پیکرش نور هر دو عینم، حسینم، آواره شد بر نی سرش ذکر ام البنین، روز و شب شد چنین وای حسین مادر نداره۲) بر جمالت عباس، قسم به خالت عباس روز و شب بگویم شیرم حلالت عباس ای همه امیدم، دلاور رشیدم پیش روی زهرا کردی تو روسفیدم فرق تو شکسته، نشسته بر آن عمود آهنین ای عزیز بی دست، تو از اسب، چگونه افتادی زمین؟ علقمه نبودم، بیایم بر پیکرت دلبند من گو چه شد که زهرا، در آنجا خوانده تو را فرزند من ذکر ام البنین، روز و شب شد چنین وای حسین مادر نداره.(۲) 🎤استاد مهری فخر
245.2K
در این دل شکسته ، غیر از شرر ندارم من شام رنج و دردم ، اما سحر ندارم شد اشک من خدایا ، همرنگ با شقایق در دیده ام به غیر از ، خون جگر ندارم گلچین بی مروّت ، از بس به من جفا کرد در باغ آرزویم ، من برگ و بر ندارم حامی مکتبم من ، کنیز زینبم من جز این مقام و منصب ، کاری دگر ندارم با شور و شوق و آوا ، بر بام دلخوشی ها دیگر نمی پرم من ، چون بال و پر ندارم از داغ نور عینم ، یاد غم حسینم جز قامتی خمیده ، جز چشم تر ندارم مشغول کار عشقم ، من داغدار عشقم نخلم به باغ عترت ، اما ثمر ندارم جز آه پر شراره ، جز داغ گاهواره جز یاد شیر خواره ، فکری دگر ندارم ماهم به خون کشیدند ، دست از تنش بریدند در آسمان سرخ ، جانم قمر ندارم زنها به من ازین پس ، ام البنین نگوییید من ام بی بنینم ، دیگر پسر ندارم شاعر: 🎤استاد مهری فخر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
989_58064093522081.mp3
11.28M
السلام ای ام عشق، مادرِ سرلشکر ادب ای سایه سار قدِ تو روی سَرِ ادب بانوی سرسپرده‌ی هم سنگرِ ادب در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب هر لحظه‌ای که وارد بیت الحرم شدی با احترام کردن خود محترم شدی روز عروسی‌ات شد و اوج عزیزی‌ات مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزی‌ات قربان این درایت و دشمن ستیزی‌ات رفتی به بیت عشق به شرط کنیزی‌ات از ابتدا به نام تو بر احترام بود جان تو نذر خدمت چندین امام بود در زِل نور فاطمه با غم عجین شدی شمس الضحای مکتب حق الیقین شدی ماه تمام چار مهجبین شدی دادی بنین و حضرت ام البنین شدی ام البنین شدی و به تو الطفات شد آغوش تو پناه زنان و بنات شد بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو باب النجات داده کلید کرم به تو غرق توسل است عرب تا عجم به تو داده امام عصر خدا را قسم به تو یعنی تو شاهراهِ نزول عنایتی سجاده‌ی عبادتی و باب حاجتی عالم به حیرت است از این جان نثاری‌ات مادر شدی و وقف شدی بحر یاری‌ات جان‌ها فدای مادرِ افتخاری‌ات قربان این‌همه تفضل و این سفره داری‌ات خورشیدِ در تلألویی و ذره پروری تو باب فضلی و به اباالفضل مادری مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی در هر بهار راویِ فصل خزان شوی باران شوی خمیده شوی نیمه جان شوی گریان شوی و مادرِ گریه کنان شوی ما را ز اشک خویش تو تزکیه کرده‌ای خاک بقیع را تو حسینیه کرده‌ای بعد از حسین از دل و جانت سُرور رفت گریان شدی و ناله‌ی تو تا قبور رفت بر پیکری که زود سرش در تنور رفت از بس گریستی تو ز چشم تو نور رفت
1_8717625651.mp3
9.66M
گر ای دوست مرا در حرمت محرم کن رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن با نگاهی بده خاکستر عمرم بر باد این جگر سوخته ، رسوای همه عالم کن من زمین گیر شدم باز قدم پیش گذار التفاتی کن و این فاصله ها را کم کن گریه از اول خلقت شده ارثیه ی ما فکر چشمان پر از اشک بنی آدم کن دیگر این نوکر تو گریه کن سابق نیست پای بر دیده نه و چشم مرا زمزم کن می رسد بوی تو اما خبری نیست زتو یوسفا چاره این شام پر از ماتم کن کاش می شد که شبی خواب ترا می دیدم دوستم داری اگر ، قلب مرا محکم کن دست و پا می زنم از دور نگاهی بکنی گوشه چشمی به من و ناله پر دردم کن نازداری تو و ، ناز تو کشیدن سخت است رحمی آخر به من و کوچکی قلبم کن به علمدار قسم پای رکابت هستم شانه ی گرم مرا تکیه گه پرچم کن همچنان ام بنین سوز و نوا دارم من هوس یک سحر کرببلا دارم من