‍ 📝 #آقایی_کریم_اجازه_نمیدهد 🖊 #ولادت_امام_زمان "عج" ۱۳۹۸ 🖊 #هیئت_قائمیه_سفید_شهر ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آقاییِ کریم اجازه نمی دهد تا اینکه دست ما به صف حشر رو شوَد این گریه برای تو عین طهارت است عابد (آب) چرا معطل آب وضو شوَد هر کس که سر به زیر تو شد سر بلند شد بی آبرو کنار تو با آبرو شوَد یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان آقا تر از مولای ما دنیا ندارد جز او کسی دیگر هوای ما ندارد آقا سلام عرض ادب عرض ارادت بار دگر در حق ما کردی محبت مثل همیشه داده ای ما را خجالت در مجلس میلاد تو گشتیم دعوت با مهربانی سوی خود ما را کشاندی هر خوب و بد پای این سفره نشاندی تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی در شادی و غم یار هر شاه و گدایی تو تکیه گاه و محرَم اسرار مایی دیدم از تو مهربانی با وفایی لطف تو از دل برده کل غصه ها را دست دعای تو گرفته دست ما را ای دل شکسته از غریب و آشنا ای غیبتت زیر سر امثال ما ها خیلی به درد تو نخوردیم ادعا آقا بیا آقا بیا آقا بیا ما جان خود را هدیه بر جانان نکردیم ما لطف بسیار تو را جبران نکردیم بر این شب دنیا بتاب ای ماه پنهان درد است در دل ها ولی کو راه درمان برگشته این عالم ز غم های فراوان عذاب بی تو ندارد فرق چندان خیری نمیبینم از دوران بی تو بس نیست آقا نیمه شعبان بی تو گم شد بدون تو در عالم مهربانی کم میشود پیدا دل صاحب زمانی آقای من اینجا نه پیری نه جوانی چون مه زیاد از تو نمیگرد نشانی جای شهیدان جای انصار تو خالی ست آقا ببخش اینجا کسی فکر کسی نیست آقا بیا و حال دنیا را عوض کن این روزگار سخت اینجا را عوض کن رویی بکش بی بال و پر ها را عوض کرد آقا به جان مادرت ما را عوض کن وقتش شده با گوشه چشمی یا دعایی مثل خودت ما را ابالفضلی نمایی ای که شده قلبت پریشان ابالفضل ذکر لبت هر روز و شب ای جان ابالفضل ای بی قرار داغ دستان ابالفضل صبح الست بود و خدا بی حساب داد آرامشی به هستی در اضطراب داد عشق آفرید و عالم و آدم خطاب کرد هر که بود فرصت یک انتخاب داد با مه زیاره ظهور خدا بنده را گشود من را به دست این دل خانه خراب داد از من نبود حرفی و عشق از تو بینشان مشتی گرفت و خاک مرا پیچ و تاب داد میخواست تا تبار مرا هم نشان دهد آنجا بجای آب به خاکم شراب داد من چون مست مست تماشا شدیم ما پیمانه نوش یوسف زهرا شدیم ما بهشت زمزمه ی او گرفته است امشب کلیم خادم این طاق نصرت است آقا از دشت .... نافه ی آهو گرفته است یونس به دست مجمع و اسفند بیاورد یوسف خمیده دسته ی جاور گرفته است رخصت نداده اند که جبرئیل هم رسد یک گوشه در بغل سر زانو گرفته است گیسو گلاب و آینه را چرخ میدهد مریم به دست چادر بانو گرفته است حتی خلیل قبله ی خود گم نموده و سر را به سوی آن خم ابرو گرفته است از شوق صبر حضرت زهرا سر آمده امشب اگر غلط نکنم حیدر آمده تکیه بزن به کعبه امیر سوار ها پایان بده به سردی این انتظارها چشم مرا به آب بصیرت زلال کن پیدا کنم مسیر تو را در غبارها از چشمه ی معارف خود جرئه ای ببخش باران ببار بر تن این شور زار ها ای آقا جانم آقاجانم آقاجانم بین تنور عاشقی ات شیعه ام نما مقداد وار مثل همه سر به دار ها آقاجان بر ندبه های ساده ی من برگ و بار ده پر کن تمام سال مرا از بهار ها یابن الحسن خط میکشم بر روی تمامی جمعه ها تا جمعه ای که سر زند از روزگارها جز عطر عشق بر سر گیسو نمیزنی تو با حسین عشق خدا مو نمیزنی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹