eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
333 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
367 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:محمدرضا زاد سرور ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ هی دست به پهلو میزنم شبیه زهرا همش بلنده ناله هام از درد و زخما نمیدونی چیا گذشت به آل طه دخترت و نظر زدن خیلی شکسته ام جای النگوهام ببین زنجیره دستم یتیمم و بین یه مشت خراب و مستم میخوام واسم تو غیرتی شی موهام و برده چه آتیشی دیگه رقیه ی تو خوشگل نیس نبودی و کتک میزدن به زخم من نمک میزدن نصیب من شده چشای خیس ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گیر افتادم نموند برام راه گریزی خواستن یه عده ببرن منو کنیزی تو این سفر دیگه ازم نمونده چیزی یه پوست و استخوون شدم خیلی مریضم دلم پره دلم میخواد هی اشک بریزم حالا میخوام به قربونت برم عزیزم کو دست و پا و کو بدنت شبیه من بابا زدنت شبیه من نه انگاری بدتر شکسته گونه و پیشونیت فدای این لبای خونیت مثه سر تو نیست دیگه این سر
🏴 🏴 🎤مداح :حاج احمد صفاری ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ من آن شمع سرآپا آتشم کز ناله خاموشم سرشکم سرخ و اندامم کبود و خود سیه پوشم همیشه طفل کوچک جا در آغوش پدر دارد من ویران نشین باشد سر بابا در آغوشم لبان تشنه ات رابوسه دادم سوخت لبهایم ازاین پس غیراشک چشم خود آبی نمی نوشم درآن روزی که زیورهای ما راخصم غارت کرد نمی گویم چه شد آن قدر گویم پاره شد گوشم ز زهرا مادرخود یاد دارم راز داری را از آن رو صورت خود را ز چشم عمه می پوشم اگر گاهی رها می شد ز حبس سینه فریادم به ضرب تازیانه قاتلت می کرد خاموشم فراق باب و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن من آخر کودکم این بار سنگینی است بر دوشم 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @majmaozakerine
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل‌مصیبت شهادت حضرت رقیّه سلام اللّه علیها پیشِ طبق دِق کردنم حتمی‌ست امّا .... در روضه مُردن اصلِ خوشبختی‌ست بابا امّا بگو از پیکرت کی سر بریده؟! دردِ یتیمی غصّه‌یِ سختی‌ست بابا باید بدانی بر سرِ ما چه گذشته خاک وُ خُلِ ویران عجب تختی‌ست بابا چشمَم نمی‌بیند ولی حس می‌کنم که .... رویِ لبِ خشکیده‌ات لَختی‌ست بابا بر دامنم راحت بخواب اینجا اگر سنگ … آمد به سویت مانعش دستی‌ست بابا جز من کسی پیشِ سرِ تو جان نداده الحمداللّه این عجب بختی‌ست بابا آرام می‌گیرم کنارِ تو موقّت آرامشِ قطعیِ من وقتی‌ست بابا … که یوسفِ زهرا بگیرد انتقامت وقتی بیاید فصلِ خوشبختی‌ست بابا
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ ** ** *: صلی الله علیک یا فاطمه،،،* شد خرابه قــتـلگـاه نوگـــل زهـــــــرا دخــتر ســــه ســـــاله مولا با ســــــر بریـــــــده بابا الله اکبر زین همــــــه بلا الله اکبر زین ظلـــم وجــفا الله اکبر با جـســــم کـبــود دختری سه ساله شــده فدا 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ *((مولاتی مولاتی رقیه جان))* 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دختری که قامتــش خمـیــده از مـاتم رزق و رزویش شداشک غم خورده از عدو کتک هـر دم الله اکبر از طفل حـــــزیـن الله اکبر از زجـر لعــــــیـن الله اکبر زآن لحـظـه ای که می کشید اونوبر روی زمین 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ *((مولاتی مولاتی رقیه جان))* 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ می زنم بر از داغـش به سینه و بر سر خــون ریـــزد ز دیـدگان تر که گشــتـه بســـان گل پرپر الله اکـبر کـــه اربابــمــــــه الله اکـبر تاب و تـبـمـــــــه الله اکـبر نام خــوشـگلـش ذکر جـاری بـر روی لبمــــه 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ *((مولاتی مولاتی رقیه جان))* 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ *شعر:طاهر کاشانی* ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ࿇༅ ═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
4_5879650940771898059.mp3
زمان: حجم: 18.63M
🥁 🎺 رقــیـه ی ســـه ســـاله هـسـتم سُــلاله ی حـضـــــرت زهـــرا «س» عمــوی مـن باشد اباالـفـضل«ع» عمــه ی مـن زیـــــنــب کبـری«س» 🙏 🎤
تماشات می‌کنم با اشک  اگه پلکای من واشه تو با سر اومدی گفتی  رقیه سختشه پاشه دیگه چیزی نمونده که  بگم خوشکل‌ترم اینطور قشنگیِ قدَّ دختر   به موهاشه به موهاشه یتیما هِی کتک خوردن  همه همبازیام مُردن منم حالا و اون دختر  که گوشوارم رو گوشاشه تمومِ نون و خرماشون  که سهم نیزه دارا شد نشونم داد عمه گفت:  که دنیا مال باباشه از اون شب بینِ اون صحرا   دوتا دندونم اُفتادن نشه باز گُم بشم عمه  دوباره زجر پیداشه ندیدی پیش اون ناقه  گرفت از مو بلندم کرد آخه بچه نمی‌تونه   سوار ناقه تنها شه مگه من مُرده بودم که  لباتو خیزرون بوسید حالا می‌بوسمت اما   اگه با تو لبی باشه سرت شرط قُمارش بود  شراب اما کنارش بود که عمه داد می‌زد که   بزن ما رو، بزن باشه
از در این خانه بر سائل زیادش می‌رسد گر‌چه بد باشد گدا زهرا به دادش می‌رسد خانه‌زاد مرتضی باش و بمان چون وقت مرگ او به داد نوکران خانه زادش می‌رسد رزق ما در سفره‌ی پهن خدای کربلاست از سر این سفره روزی عبادش می‌رسد من به شاه کربلا هر صبحدم گفتم سلام صبح محشر این سلام‌من به یادش می‌رسد عاقبت کار خودش را می‌کند ذکر حسین هر که گوید یاحسین آقا به دادش می‌رسد ای‌رقیه، پافشاری‌کن؛ بگو بابا...حسین... در خرابه هم شده دل بر مرادش می‌رسد رزق من آغوش بابایی نبود اما پدر سر که آمد درد‌دل در امتدادش می‌رسد گله دارم، گله دارم بابایی گله از فاصله دارم بابایی اومدی، اینکه نمی‌تونم پاشم پای پر آبله دارم بابایی لکنتم میذاشت می‌گفتم چقدر تو سرم مسئله دارم بابایی اگه از وضع سرم سوال کنی دو...سه...تا مو ... بله... دارم بابایی عموعباسم کجاس بهش‌بگم؟ گله از حرمله دارم بابایی حرمله به عمه سر نشون می‌داد به رباب تیر سه‌پر نشون می‌داد
بی تو دردی کشیده ام که مپرس دختری رنج دیده ام که مپرس باورت نیست در سه سالگی ام مثل زهرا خمیده ام که مپرس معجرم سوخت گیسویم کِز شد لب ز خجلت گز یده ام که مپرس چند باری ز ناقه افتادم تا به اینجا رسیده ام که مپرس تو نبودی عمو نبود از ضجر زجر هایی کشیده ام که مپرس پاره شد گوش و گوشوارِ مَرا کَند و از جا پریده ام که مپرس بس که بر چشم و صورتم زده است تار گردیده دیده ام که مپرس کعب نی را و تازیانه ز ترس با دل و جان خریده ام که مپرس بر روی خار ها چنان از ترس پا برهنه دویده ام که مپرس من به گوش خود از حرامی ها ناسزا ها شنیده ام که مپرس چه بگویم که در چهل منزل بر سر نی چه دیده ام که مپرس تا به وصلت رسم دوباره پدر زهر هجری چشیده ام که مپرس کاش میشد که حنجرت بوسم پدر سر بریده ام که مپرس پُرسم از عمه در طبق گو چیست گوید ای نور دیده ام که مپرس