#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
عرش از نورِ خدا غرقِ تلاطُم شُده بود
بَسکه میریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود
باز هنگامهیِ یک جلوه تَبَسُم شده بود
وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود
شب از آن شب همه شب مثلِ شقايق شده است
مثلِ مجنون شده یعنی که شب عاشق شده است
-
چه شکوهی که خدا نیز تماشا میکرد
بال در بالِ فرشته پَرِ خود وا میکرد
جلوه بر چشمِ علی اُمِ اَبیها میکرد
یا حسین ابنِ علی بود که غوغا میکرد
مثل خورشید دل از آنهمه کوکب می بُرد
زینبی آمده بود و دِلِ زینب می بُرد
-
لاله شوریدهیِ هر لحظهی دیدارش بود
ماه آواره و شب گرد و گرفتارش بود
مِهر همسایهیِ دیوار به دیوارش بود
خوشبحالِ دلش عباس علمدارش بود
چشم وا کرد و خدا گفت چه رویی دارد
چه ظهوری چه شکوهی چه عمویی دارد
-
موج برخاست و با زمزمه از دریا گفت
باد پیچیده و از آن شبِ نا پیدا گفت
آنشبی که مَلَک از آمدنِ لیلا گفت
خبرِ آمدنِ لیلیِ لیلا را گفت
اولین آینهیِ جاریِ کوثر آمد
دومین فاطمهیِ خانهی حیدر آمد
-
آسمان از قدمش تا که شکوفا میشد
عشق شیرازهی هر واژهی دنیا میشد
هر سحرگاه که گلبرگ گُلَش وا میشد
عالم از یاسترین عطر مسیحا میشد
باغبان با همه آغوش پذیرایَش بود
لحظهی آمدنِ اُمِ اَبیهایش بود
-
کیست این جلوه مگر عصمتِ کبریٰ دارد
کیست این یاس که صد باغِ تماشا دارد
کیست این چشمه که در دامنه دریا دارد
به سرِ سینه یِ اَربابِ همه جا دارد
تا که یکبار به چشمانِ پدر بابا گفت
تا نَفَس داشت حسین ابن علی زهرا گفت
-
نظری کُن که سَری زیرِ قدمها داری
بینِ منظومهی خورشیدیِ دل جا داری
زیرِ پا وسعتِ شش گوشهی دنیا داری
که سرِ دوشِ علمدارِ علی جا داری
مثل فطرس شده آنکس که گدایَت شده است
دلِ ما در به درِ کرب و بلایت شده است
-
حیف از آن یاس که یک روزه بَرو بارَش سوخت
دامنش دور زِ چشمانِ علمدارش سوخت
پایِ پُر آبلهاش با تنِ تبدارش سوخت
از سرِ ناقه زمین خورد و دلِ زارش سوخت
چشم وا کرد و به نیزه سرِ بابا را دید
از همان فاصلهیِ دور لبش را بوسید
(حسن لطفی)
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
امشب از لطف خداوند مبین
آمده جان امیرالمومنین
خانه ی مولا تماشایی شده
شور و شادی را تو در یثرب ببین
آمده دخت حسین بن علی
از تبار رحمة اللعالمین
آمده نور دو چشم زینبین
آن که باشد شیعه را یارومعین
شادمان باشید ای اهل ولا
آمده حق الیقین حبلالمتین
از قدوم این گل گلزار عشق
در مدینه گشته چون خلد برین
غنچه ی بستان سرای عصمت است
در گلستان ولایت بی قرین
نام زیبایش رقیه باشد و
همچنان زهرا شفیع المذنبین
در خصال و در کمال و در جلال
تالی زهرا بود روی زمین
همچو زینب عمه ی مظلومه اش
در صبوری در متانت بی قرین
همچنان مولای مظلومان حسین
این گل زهرا بود حامی دین
حور و غلمان در طواف کوی او
سائل درگاه او روح الامین
آمده بر فاطمه نور دو عین
گلبن باغ ولا بنت الحسین
عاشقان درهای رحمت وا شده
از گلستان ولا گل واشده
از کرامات خداوند مبین
هستی عالم حسین بابا شده
شامل مظلوم این عالم حسین
لطف و جود خالق یکتا شده
آمده منظومه ی عشق و وفا
از قدومش این جهان زیبا شده
آمده در این جهان بنت الحسین
در جهان شادان دل طاها شده
این گل بستان آل فاطمه
روشنی دیده ی مولا شده
درجنان از مقدم او شادمان
جده ی او حضرت زهرا شده
آمده دردانه ی آل عبا
همنشین زینب کبری شده
بیت مولانا حسین لبریز نور
از قدومش این جهان زیبا شده
دختر والاتبار فاطمه
زینت دنیا و مافیها شده
بین جمع شیعیان اهل بیت
همچو زهرا کعبه ی دلها شده
عالم هستی شده گلریز حور
جشن شادی در جهان برپا شده
عالم هستی ز نورش منجلی است
دختر پاک حسین بن علی است
هدیه ای از سوی حی داور است
او تمام هستی پیغمبر است
او بود دردانه ی مولا حسین
دختری از نسل پاک حیدر است
هاشمیون را بود نور دو عین
بر حسین بن علی اوکوثر است
صبر و ایثار و وفایش حیدری
زینبی خوی است و زهرا منظر است
نوربخش آسمانها و زمین
در سپهر دین احمد اختر است
او بودگل واژه ی صبر و رضا
حامی دین خدا روشنگر است
در ره یاری دین مصطفی
رهنورد فاطمه این دختر است
با تمام هستی اش دخت حسین
دین حق را اومعین و یاور است
اوبود پیغمبر کرب و بلا
همچو زینب عمه اش یک لشکر است
او سفیر کوفه و شام بلا
ماه رخسارش گل نیلوفر است
ساحل امن محبان حسین
کشتی دین را رقیه لنگر است
باب حاجات تمام شیعیان
کودک اما از همه عالم سر است
نام او بر درد بی درمان دواست
این گل زهرا نسب مشکل گشاست
گوهر دریای عصمت آمده
مه جبینی ماه طلعت آمده
از مدینه بیت مولانا حسین
نوگلی با جاه و عزت آمده
دخت سالارشهیدان خدا
معنی عشق و محبت آمده
فاطمی خو زینبی جاه و جلال
جان تقوا و فضیلت آمده
گلبن بستان سرای فاطمه
پای تا سر جود و رحمت آمده
بر همه عالم زیمن مقدمش
لطف و جود بی نهایت آمده
تالی زینب صبور اهل بیت
کوه صبر و استقامت آمده
نجل حیدر نور چشمان حسین
روح غیرت با جلالت آمده
معنی و تفسیر نور و هل اتی
صاحب جود و کرامت آمده
نام او غم از دل عالم برد
رهگشای خلد و جنت آمده
شیعیان مرتضی شادی کنید
شافع روز قیامت آمده
کودک اما حامی دین خدا
محور قرآن و عترت آمده
او بود نور خدای لم یزل
مهر او در قلب شیعه از ازل
نور رحمت در مه شعبان رسید
هدیه ای از خالق سبحان رسید
در جهان از لطف حق بنت الحسین
دختر مولای مظلومان رسید
از تبار خاتم پیغمبران
دختری با جلوه ی جانان رسید
نور چشمان حسین بن علی
پیکر دین خدا را جان رسید
تالی و ثانی زهرای بتول
رهنورد عترت و قرآن رسید
شهر یثرب روشن از نور رخش
نوربخش عالم امکان رسید
اختران ریزند زیر پای او
در سپهر دین مه تابان رسید
از درون بحر مواج ولا
یک درخشان لولو و مرجان رسید
روشنیبخش دل و جان همه
هادی ره مشعل تابان رسید
آن که باشد از کرامات خدا
چشمه سار رحمت و احسان رسید
روشنی دیده و قلب حسین
عطر و بوی جنت و رضوان رسید
بر(رضا)این عبد سر تا پا گناه
ریسمان محکم ایمان رسید
آن که باشد لطف وجودش بی حساب
هر دعا گردد به نامش مستجاب
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
گل های بهاری همه غبطه به تو دارند
در حسرت رویت همه گل های بهارند
آرامش رخساره ی تو رشک نسیم است
گل ها به جز از روی تو آرام ندارند
آنان که پیِ سیر به عرش اند یقیناً
جز خاک رهت جای دگر سر نگذارند
ای روح لطافت شده مدیون وجودت
اهل دو جهان با تو همه همره و یارند
آماده ی جان دادن خویش اند ولیکن
عشاق به جز درگه تو جان نسپارند
دلداده ی اوصاف تو هم حور و ملائک
در نوبت دیدار تو بی خواب و قرارند
جمع ملک آن جا وه قدم های تو باشد
در لحظه ی پرواز بر این دور و مدارند
تو نور خدا و همه را نور دو عینی
تو فاطمه ی کوچک اربابم حسینی
در دیده دو صد نور تولاست که داری
چون قبله ی هر نوگل زیباست که داری
آن چه به خدا برده دل و دیده ی زینب
تمثال تماشایی زهراست که داری
احیاگر دل های همه اهل جهانی
هوی نَفَست رشک مسیحاست که داری
بس روشنی نور الهی است به چشمت
برق نگه ات جلوه ی سیناست که داری
دل می بَرَد از عمه ی سادات نگاهت
در چهره رخِ زینب کبراست که داری
همواره حسین است زیارتگر رویت
در دیده مگر کعبه ی دل هاست که داری
سرمست تماشای تو بیش از همه عباس
این کوثر سرمستی سقاست که داری
گویا همه ی عرشِ خدا را تو ببینی
وقتی که سرِ شانه ی عباس نشینی
تمثال تو آیینه ای از فاطمه باشد
از او همه دم با دل تو زمزمه باشد
در سیرت و در صورت و در خلقت و خویت
این گونه شباهت ز تو بیش از همه باشد
در لحظه ی میلاد تو در اوج سماوات
در حور و ملک ولوله و همهمه باشد
بنموده مباهات به صد قافله ی حور
بانوی بهشتی که تو را خادمه باشد
پر می شود از نور رخ حضرت زهرا
آن خیمه ی عشقی که به تو قائمه باشد
می گفت تو را فاطمه ی کوچک مایی
آن عمه ی سادات که خود عالمه باشد
آن چه همه دم نام تو را خواند رقیه
بیش از همه لب های یل علقمه باشد
تو فاطمه ی کوچک صحرای بلایی
زهرای سه ساله به دل کرببلایی
تا درک وجود تو بسی فاصله مانده
از ما همه عجز است و به شأنت گله مانده
کی شرح تو در واژه ی کم قدر بگنجد
تا عرش خدا قدر تو را فاصله مانده
ما گم شدگانیم که محتاج نگاهیم
ای دختر گم گشته ی از قافله مانده
دانیم که بر پیکر تو زخم نشسته
گل بوسه که بر جسم تو از سلسله مانده
رفتی سفر کرببلا ، کوفه و تا شام
پایان سفر پای پر از آبله مانده
از کوچه و بازارِ غم شام گذشتی
صد زخم زبان بر دلت از هلهله مانده
بس باشدم این اشک در این موسم میلاد
این شعر به پایان شد و تنها صِله مانده
ای بانوی غم دیده ببین شعله ی سینه
مشتاق سفر جانب شامیم و مدینه
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
بوی گل در همۀ ارض و سما پیچیده
بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده
دست مولاست به این سفره نمک پاشیده
در کویر دل من باز گلی روئیده
به روی خاک ملائک همه گل می بارند
همگی بر لبشان سوره کوثر دارند
خبر آمد که شب هجر سحر خواهد شد
انتظار دل عشاق به سر خواهد شد
ماه رخساره ای از پرده بِدَر خواهد شد
باز هم حضرت ارباب پدر خواهد شد
عطر بانوی مدینه همه جا منتشر است
بیشتر از همه ساقی حرم منتظر است
گریه طفل بگوش آمد و شد غوغایی
عمه زینب به خودش گفت عجب زهرایی
عشق باباست عجب نیست شود بابایی!
گفت عباس که به به چه شب زیبایی
گفته بودند که او جلوه زهرا دارد
واقعاً بوسه به دستش بزنم جادارد
در اصالت به نبی رفته به مولارفته
صورتش هاله نور است به بابا رفته
در شهامت به خود زینب کبری رفته
همه تأیید نمودند به زهرا رفته
آنقدر بر سر دستان عمو زیبا بود
عمه می گفت فقط”بترکد چشم حسود”
چه شبی بود شه علقمه زهرا را دید
دور گهواره او ام ابیها را دید
دیده واکرد رقیه رخ سقا را دید
لب خندان علی اکبر لیلا را دید
ماه و خورشید و ستاره همه زیبا بودند
همه شان منتظر خواندن لالا بودند
آمده تا حرمش قبله حاجات شود
آمده نسل معاویه خرافات شود
آمده حرمله با گریه مجازات شود
شک نکن آمده که عمه سادات شود
گرچه ارباب علی داشت پیمبر هم داشت
شب میلاد رقیه شد و مادر هم داشت
لب اگر باز کند قند و شکر می ریزد
چادرش باز شود درو گهر می ریزد
چشم او اشک مناجات سحر می ریزد
سائلش باش که در دست تو زر می ریزد
هیچ کس اینقدر احساس ندارد دارد؟
چون رقیه عمو عباس ندارد دارد؟
جای دارد که همه خلق به او رو بزنند
در برش ماه و ستاره همه سوسو بزنند
تا زبان باز کند چنگ به گیسو بزنند
در حضورش شه و سائل همه زانو بزنند
گاه زهرا و گهی زینب کبری می شد
تا می آمد عمو عباس ز جا پا می شد
یک تنه او به دوصد شام حریف است حریف
چه کسی گفته که این طفل ضعیف است ضعیف
کاش بر خاک نیافتد که ظریف است ظریف
صورتش مثل گل یاس لطیف است لطیف
کاش ضربه نخورد چونکه پرش می شکند
کاشکی داغ نبیند کمرش می شکند
همه گویند رقیه به پدر حساس است
یک نفر نیست بگوید که به سر حساس است؟
کاش از ناقه نیافتد چقدر حساس است
نوه فاطمه به درد کمر حساس است
خواب بود و پدرش رفت به میدان نبرد
ماند بیدار شبی و پدرش را آورد
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
من دختر سلطان عشق و دینم
در فاطمیون فاطمه ترینم
یعنی به عمه زینبم قرینم
اینجا رقیه نام پر طنینم
در آسمان زهرای نازنینم
من نازنین زهرای کربلایم
خود زینت مجموع عمه هایم
همتا ندارم من در این میانه
هستم چو زهرا مادرم یگانه
تاج سر بابا به هر زمانه
دارم ز نور فاطمه نشانه
صوت حزین و ناله ای شبانه
تا سوز آهم سر رود ز سینه
شام بلا را میکنم مدینه
آنگونه که زهرا به آه شب سوز
با ناله های قلب آتش افروز
زد شعله بر اهل مدینه آنروز
آنگونه که با طعنه های جانسوز
گفتند یا شب گریه کن و یا روز
یک ناله ام یک شهر را بهم ریخت
از بیخ و بن سرمایه ی ستم ریخت
شهری که عمری سب مرتضا کرد
با انقلابم آتشی بپا کرد
هر ماذنه با ناله ام نوا کرد
بر اشهد اَنَّ علی وفا کرد
تا صبح محشر صوت من صدا کرد
طوری که بعد از کربلا و کوفه
دینِ خدا زد از غمم شکوفه
در آسمان دین ستاره برگشت
با گریه هایم راه چاره برگشت
عمامه ی رفته دوباره برگشت
حتی دو سه تا گوشواره برگشت
نزد ربابه گاهواره برگشت
این است تاثیر رقیه، آری
اینگونه احیا شد یتیم داری
گر چه چهل منزل شدیم تحقیر
گرچه شدم چون عمه ام به زنجیر
گر چه کتک خوردم بدون تقصیر
هر چند کودک بودم و شدم پیر
اما لباس پاره کرد تاثیر
بر گریه ام خندید دشمن اما
آخر شدم من آبروی بابا
کوهی ز غم بر شانه ام کشیدم
خار مغيلان دیدم و دویدم
زخم کف پا را به جان خریدم
افتادم از ناقه ولی رسیدم
چیزی نشد، تنها ز غم خمیدم
گر چه تنم از ترس زجر لرزید
اما به دیدار طبق می ارزید
گرچه برایم پهلویی نمانده
عیبی ندارد گیسویی نمانده
دستم شکست و بازویی نمانده
آری میارزد ابرویی نمانده
گرچه به چشمم سوسویی نمانده
تازه شدم منهم شبیه زهرا
تا مفتخر باشم به پیش بابا
آنکه مرا با نام زشت خوانده
از بس مرا دنبال خود کشانده
دیگر مرا تاب و تبی نمانده
گرچه مرا بر کاروان رسانده
زیر گلویم جای پنجه مانده
باید روم دیگر از این خرابه
زحمت شدم دیگر برای عمه
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
عاشق شدن اگر چه مرا دردِ سر شده
دلدادگی اگر چه به جانم شرر شده
شادم که رزقِ نوکری ام بیشتر شده
پیکِ نسیم راویِ این خوش خبر شده
بُنیانگذار عشق دوباره پدر شده
کرده غُرُق دوباره فرشته مدینه را
رنگین کمان کشیده حصار این زمینه را
ماه آمده است تا که ببیند قرینه را
خواهر شده است شور گرفته سکینه را
طوبایِ فاطمی چقدر پُر ثمر شده
اين بزم را براي تعبد می آوریم
این یادواره را به تَعدُد می آوریم
در سررسید شیعه اگر شد می آوریم
ذکر رقیه را به تشهد می آوریم
سجاده یِ حسین پُر از زیب و فَر شده
عطر شراب آمدو کوثر به جام کرد
رِجعت نموده فاطمه باید قیام کرد
باید شبیه فاطمه اش احترام کرد
اورا عمو به نیَّتِ زهرا سلام کرد
در این خصوص بیتِ ولا هم نظر شده،
این جشنِ نو رسیده سراسر چه دیدنی است
زینب گرفته نغمه ی مادر چه دیدنی است
ذوقِ برادرانه یِ اکبر چه دیدنی است
بازار هدیه هایِ مکرر چه دیدنی است
پایین گاهواره ببین پر گهر شده
پس لرزه های هر غزل عاشقانه اوست
لب وا که می کند طَرَبِ هر ترانه اوست
عمرش اگر سه سال ولی بی کرانه اوست
دل از حسین می برد و نازدانه اوست
حالا رسیده بهر پدر بال و پر شده
دختر مگو بگو که پریچهره ی حسین
شیرین ترین نبات سر سفره ی حسین
بر روي شانه هم قدمِ عمره ی حسین
با خاک پاش طلا، نقره ی حسین
پایش پر آبله است ولی نرخِ زر شده
آئینه دار آیه ی کوثر رقیه است
بابا بزرگ ساقی و ساغر رقیه است
کوچک ولی بزرگیِ محشر رقیه است
در رزمِ گریه مرد دلاور رقیه است
دشمن ز ترس گریه ی او در خطر شده
چادر نماز روی سرش سایبان ماست
چادر که سوخت، نوحه به روی زبان ماست
محشر که مُهرِ مانده به راهی نشانِ ماست
آنجا رقیه راحت روح و روان ماست
مِهرش برای آتش دوزخ سپر شده
شکر خدا که مستِ دَمِ این سه ساله ایم
ریزه خور یَمِ کرم این سه ساله ایم
دلداده ایم و غرق غمِ این سه ساله ایم
آری مدافع حرم این سه ساله ایم
رحمت به نوکرش که چنین مفتخر شده
طفل سه ساله را که به نیرو نمی کِشَند
او را میانِ بزم هیاهو نمی کِشَند
مویی که پیچ خورده زِ پهلو نمی کشند
اصلا زِ پشت سر که ز گیسو نمی کِشَند
شَهزاده بودو در به در هر گذر شده
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه_س_
مژده مژده که زمین باز مصفا شده است
غرق در رائحه جنت الاعلی شده است
موسم شادی ذریه زهرا شده است
که دوباره پسر فاطمه بابا شده است
باز هم فاطمه در خانه ارباب آمد
گل بریزید که ریحانه ارباب آمد
گل بریزید محبان اباعبدالله
آمده روح و دل و جان اباعبدالله
سوره کوثر قرآن اباعبدالله
عیدی ماست به دستان اباعبدالله
جشن میلاد رقیه ست بگیرید برات
بفرستید به زهرای سه ساله صلوات
خانه وحی شد آباد مبارک باشد
به حسین این شب میلاد مبارک باشد
به علی اکبر و سجاد مبارک باشد
که خدا خواهرشان داد مبارک باشد
عمه بر گردن او چار قل انداخته است
رویش از بوسه عباس گل انداخته است
این جگرگوشه طاهاست خدا می داند
ناز پرورده باباست خدا می داند
مظهر ام ابیهاست خدا می داند
اشبه الناس به زهراست خدا می داند
پسر فاطمه رویش که تماشا می کرد
یاد از مادر خود حضرت زهرا می کرد
ای رخت ماه دل آرام و دل آرای حسین
باعث دل خوشی و خنده لبهای حسین
ذکر خوابت همه شب نغمه لالای حسین
جای خوابت همه جا سینه سینای حسین
وه چه زیباست در آغوش پدر خفتن تو
پدرت گفت به قربان پدر گفتن تو
ای شکوفایی هر گل زشکوفایی تو
قمر هاشمیون مات دل آرایی تو
دختر فاطمه محو رخ زهرایی تو
جان عالم به فدای دل بابایی تو
پدر از دیدن تو سیر نگردد هرگز
عمر صد نوح کند پیر نگردد هرگز
گر خداوند دو عالم به پیمبر نازد
مصطفی نیز به زهرا و به حیدر نازد
به حسین و حسنش ساقی کوثر نازد
پسر ساقی کوثر به تو دختر نازد
چقدر انس ، سکینه به تو خواهر دارد
نتواند که نگاه از رخ تو بر دارد
در تو شد فاطمه تکرار رقیه خاتون
دختر سیدالاحرار رقیه خاتون
زینت دوش علمدار رقیه خاتون
ملجا خلق گرفتار رقیه خاتون
آمدی تا گره از کار همه باز کنی
پدرت هی بخرد ناز و تو هم ناز کنی
حیف و صد حیف که عمر تو به دنیا کم بود
روز میلاد تو با گریه و غم توام بود
مادرت رفت زدنیا و نصیبت غم بود
بعد مادر پدرت بهر تو مادر هم بود
مثل امشب تو در آغوش پدر جا داری
یک شبی هم تو به دامن سر بابا داری
ای پدر دست نداری بکشی بر سر من
با سرت آمده ای نیمه شب در بر من
پُرِ زخم است شبیه سر تو پیکر من
شده یک دفعه بگو باز به من دختر من
خوب شرح سفرت از سر و رویت پیداست
جای سرنیزه هنوزم به گلویت پیداست
عبدالحسین
#حضرت_رقیه_س_
#کانال_مولودی_مجمع_الذاکرین
973.5K
نوحه حضرت رقیه(س)
ای تربت تو دارالزیاره
دردم دوا کن با یک اشاره
باب الحوائج دختر خون خدایی
تو زائر جا مانده ی کرببلایی
قدم گذار به محفل ما_گره گشا ز مشکل ما
شهیده ی ولایتی_رقیه جان عنایتی
ز درد و رنج قافله_تو صاحب روایتی
یتیمی و اسیری و فراق بابا
به روی پیکرت نشان ز جور اعدا
غریبی تو قاتل ما_گره گشا ز مشکل ما
سه ساله قد کمان شدی_تو پرپر از خزان شدی
دچار لکنت زبان_ز مشت ناکسان شدی
خرابه شد بهشت آشنایی تو
سحر شد عاقبت شب جدایی تو
بده شفای عاجل ما_گره گشا ز مشکل ما
تا نگهش بر تو فتاد_زجر لعین زجر تو داد
دست تو در دست طناب_شرم و حیا برده ز یاد
به ضرب تازیانه می کشید و میبرد
به پیکرت نشانه می کشید و میبرد
عزای تو غم دل ما_گره گشا ز مشکل ما
حزینه دختر حسین_به دامنش سر حسین
شبانه غسل و هم کفن_شبیه مادر حسین
قباله ی فدک ندارد این سه ساله
فرات از این مصیبت آمده به ناله
شرر زده به حاصل ما_گره گشا ز مشکل ما
#مسجدی
#حضرت_رقیه_س_
228.5K
نوحه شهادت حضرت رقیه(س)
منم رقیه،بنت الحسینم
بر آل احمد،نور دو عینم
نور دو چشم علی و فاطمه ام من
گرچه سه ساله ام امید همه ام من
من نور عینم،بنت الحسینم
از دشمن دین،غمدیده ام من
از ظلم دشمن،خمیده ام من
کنج خرابه خون شد از غم جگر من
با سر رسیده در بر من پدر من
من نور عینم،بیت الحسینم
بابای مظلوم،ای نور دیده
رگ گلویت،را که بریده
داغت شرر زد ابتا بر حاصل من
تا نوک نی دیدم سرت خون شد دل من
من نور عینم،بنت الحسینم
از روی ناقه،بابا فتادم
سر را روی خاک غم نهادم
زجر آمد و زخم دل من را نمک زد
بابا نبودی دخترت را او کتک زد
من نور عینم،بنت الحسینم
در سینه ی خود،غم تو دارم
به جز تو بابا،کسی ندارم
گویم سخن با تو پدر قلب شکسته
رقیه ات از زندگی گردیده خسته
من نور عینم،بنت الحسینم
تویی پدرجان،چراغ هر راه
رقیه ات را،ببر به همراه
نما دعایم ای پدر حاجت بگیرم
کنار رأس پاک تو بابا بمیرم
من نور عینم،بنت الحسینم
#سنتی
#حضرت_رقیه_س_
228.5K
نوحه شهادت حضرت رقیه(س)
منم رقیه،بنت الحسینم
بر آل احمد،نور دو عینم
نور دو چشم علی و فاطمه ام من
گرچه سه ساله ام امید همه ام من
من نور عینم،بنت الحسینم
از دشمن دین،غمدیده ام من
از ظلم دشمن،خمیده ام من
کنج خرابه خون شد از غم جگر من
با سر رسیده در بر من پدر من
من نور عینم،بیت الحسینم
بابای مظلوم،ای نور دیده
رگ گلویت،را که بریده
داغت شرر زد ابتا بر حاصل من
تا نوک نی دیدم سرت خون شد دل من
من نور عینم،بنت الحسینم
از روی ناقه،بابا فتادم
سر را روی خاک غم نهادم
زجر آمد و زخم دل من را نمک زد
بابا نبودی دخترت را او کتک زد
من نور عینم،بنت الحسینم
در سینه ی خود،غم تو دارم
به جز تو بابا،کسی ندارم
گویم سخن با تو پدر قلب شکسته
رقیه ات از زندگی گردیده خسته
من نور عینم،بنت الحسینم
تویی پدرجان،چراغ هر راه
رقیه ات را،ببر به همراه
نما دعایم ای پدر حاجت بگیرم
کنار رأس پاک تو بابا بمیرم
من نور عینم،بنت الحسینم
#سنتی
#حضرت_رقیه_س_
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
973.5K
نوحه حضرت رقیه(س)
ای تربت تو دارالزیاره
دردم دوا کن با یک اشاره
باب الحوائج دختر خون خدایی
تو زائر جا مانده ی کرببلایی
قدم گذار به محفل ما_گره گشا ز مشکل ما
شهیده ی ولایتی_رقیه جان عنایتی
ز درد و رنج قافله_تو صاحب روایتی
یتیمی و اسیری و فراق بابا
به روی پیکرت نشان ز جور اعدا
غریبی تو قاتل ما_گره گشا ز مشکل ما
سه ساله قد کمان شدی_تو پرپر از خزان شدی
دچار لکنت زبان_ز مشت ناکسان شدی
خرابه شد بهشت آشنایی تو
سحر شد عاقبت شب جدایی تو
بده شفای عاجل ما_گره گشا ز مشکل ما
تا نگهش بر تو فتاد_زجر لعین زجر تو داد
دست تو در دست طناب_شرم و حیا برده ز یاد
به ضرب تازیانه می کشید و میبرد
به پیکرت نشانه می کشید و میبرد
عزای تو غم دل ما_گره گشا ز مشکل ما
حزینه دختر حسین_به دامنش سر حسین
شبانه غسل و هم کفن_شبیه مادر حسین
قباله ی فدک ندارد این سه ساله
فرات از این مصیبت آمده به ناله
شرر زده به حاصل ما_گره گشا ز مشکل ما
#مسجدی
#حضرت_رقیه_س_
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
روضه حضرت رقیه(س)
یکی از روضه خونها تو تهران میگه شب ۵صفراماده شدم برم هیئت روضه ی حضرت رقیه یه دخترسه چهارساله داشتم گفت بابا کجامیری گفت دخترم میرم هیئت گفت بابا مگه چه خبره گفتم دخترم امشب شب شهادت بی بی رقیه است گفت بابارقیه کیه گفتم دختر امام حسینه بابا چندسالشه گفت دختر هم سن و سال خودته گفت بابا میخوای بری هیئت میشه منم بیام گفت دخترم تومریضی ایشاالله اگه شفابگیری میبرمت گفت باباحالاکه منونمیبری میشه بهش بگی بیاد پیش من من باهاش بازی کنم گفت دخترم اونم نمیتونه بیاد بابا چرا نمیتونه بیادگفتم چطور جوابشو بدم گفت دخترم اونم مریضه اون پاهاش دردمیکنه گفت بابا چرا پاهاش دردمیکنه گفتم دخترم ازبس رو خارهای بیابان دویده پاهاش دردمیکنه گفت بابامگه کفش به پاش نداشت گفتم نه دخترم کفشاشو غارت بردن گفت دخترم اجازه میدی برم گفت لباسمو پوشیدم کفشاموپوشییدم اومدم دم در برم بیرون دوباره ایستاد یه جمله گفت آتیشم زد گفت بابا گفتی کفشاشودزدیدن بابا مگه کفشاشو دزدیدن باباپیشش نبود بابانبودبغلش کنه گفت نه گفت بابا مگه عمو نداشت نه دخترم گفت بابا یادته یه روزی من کفشامو گم کردم باباتوبغلم گرفتی، بابامگه عمونداشت بابانداشت فرمود دخترم عموشو کشتن باباشو سرشو بریدن شب یتیم نوازیه آروم آروم دلا روببریم خرابه بمیرم برااون ساعتی که بهونه بابا گرفت سر بریده بابا رو برا دختر آوردن این دختر یه نگاه به طبق کرد یه نگاه به عمه فرمود عمه منکه غذا نخواستم عمه به من بگو بابا کجاست فرمود رقیه جان مقصودت تواین طبقه رقیه جان بابا توطبقه روپوشو کنار زد یه مرتبه سر باباش حسین رو دید سرشو بغل گرفت گفت بابا
نمیشه باورم،جام توخرابه هاست
قربون این سرت،بگو تنت کجاست
به خستگی زینب کبرا
خسته شدم دیگه از این دنیا
آخه مگه چندسالمه بابا واویلا
دنبال من دوید،موهامو میکشید
این جوری شد بابا،که قامتم خمید
بدجوری افتادم من از ناقه
باباببین دلم پر ازداغه
غم از ازل برای عشاقه
بابا بابا
الهی بین این روضه نشین خواهری نباشه داغ برادر دیده باشه یتیم برادرو بزرگ کرده باشه،میگه تا سر بریده رو بغل گرفت نگفت بابا زدنم نگفت موهامو کشیدن نگفت بابا کتکم زدن، تاسر بریده روبغل گرفت گفت بابا نبودی اونقده عمه جانم زینبوزدن یه وقت زینب ببینه رقیه یه طرف سر برادر یه طرف اومد رقیه رو بغل گرفت
رقیه منکه آزارت نکردم
پدرمردوخبردارت نکردم
گرسنه مردی و سیرت نکردم
رقیه منکه دلگیرت نکردم
#حضرت_رقیه_س_