eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
371 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
"ع" 🏷 (ع) کودکی کرده‌اند دوشادوش لحظه‌ها را بزرگ‌تر شده‌اند هردو از یک بن‌اند و یک ریشه ‌شاخه‌هایی سترگ‌تر شده‌اند دو مناره، کنار گنبد سبز دو بهشت به دوش پیغمبر دو ستاره، دو کهکشان خورشید به تمام بهشتیان سرور دو برادر، دو نیمه از یک سیب دو برابر، دو مثل بی‌همتا دو مسیحا دم و دو یوسف روی دو سنوبر، دو ماه خوش‌سیما مثل هم، شب گرسنه خوابیدند هم‌نشین هم‌اند زیر عبا هم قدم بوده‌اند در نجران در کنار هم‌اند ذی‌القربی دست در دست‌های هم دارند زانوی غم، کنار یک‌دیگر گریه کردند روز و شب‌ها بر مادر بی‌مزار یکدیگر هردو شمشیر مشترک دارند تیغ شمشیرشان، دو دم دارد یک دمش صلح و دیگری قیام یک کتابی که دو قلم دارد عاقبت، لحظه‌ی فراق آمد لاجرم، فصل بی‌قراری شد یکی از آن دو بی‌برادر ماند دیگری رفت و زخم، کاری شد ظاهراً یک برادر از دنیا رفت و دیدار به قیامت شد در حقیقت ولی چو آینه بود تا که بشکست؛ بی‌نهایت شد پابه‌پای برادر از یثرب مکّه و مروه و صفا رفته حج خود را گذاشت در کعبه با حسین‌اش به کربلا رفته با حسین‌اش کنار نعش جوان محتضر بود و خون‌جگر برگشت با برادر، کنار علقمه رفت با برادر، خمیده‌تر برگشت دید تا که برادرش تنهاست لشکری از «حسن» فراهم کرد یک سپاه از یتیم‌هایش را عازم محشر محرّم کرد یک حسن، قاسم است در پیکار دیگری، حیدری است در میدان آن یکی، احمدست در غزوه این یکی در تلاطم و طغیان یک حسن زیر پای مرکب ماند یک حسن روی خاک غلطان شد یک حسن زیر دست‌وپا گم شد یک حسن باز تیرباران شد یاد ایّام کودکی‌هاشان دست خود را به دست خواهر داد آخرش آخرین کبوتر را از بلندی خیمه‌ها پرداد دست‌هایش شبیه یک کودک از دم خیمه‌ها، شتابان شد شد مجسّم به جسم، عبدالله سپر تیغ‌های برّان شد چشم در چشم با برادر شد بازهم یاد کودکی افتاد دست‌هایش جدا شد عبدالله بین گودال، کودکی افتاد با برادر در آن دم آخر سر به بالین مادر افتاده خنجر کند قاتل‌اش با آن حنجر خشک هم در افتاده زیر آن چکمه‌های تازه‌ی شمر کهنه پیراهن‌اش شده پامال آخرش چکمه‌اش به کار آمد دست او بند بود در گودال سر جدا گشت و کوفیان شاد از کشتن یک غریب بودند و در هیاهو، میان هلهله‌ها اسب‌ها نانجیب بودند و می‌رسد از قلب میدان، صدایت؛ ای عمو جانم! ای عمو آرزو دارم شوم فدایت؛ ای عمو جانم! ای عمو تا سپر تیر شوم به جایت؛ ای عمو جانم! ای عمو تا که خون من بریزد به پایت؛ ای عمو جانم! ای عمو از خیمه بیرون، عبدالله آمد؛ یاور برای ثارالله آمد این گل پرپر با دیده‌ی تر به لشکر می‌زند مانند حیدر الله اکبر سوی میدان، دست خالی می‌آیم؛ ای عمو جانم! ای عمو من سپر شمشیر و نیزه‌هایم؛ ای عمو جانم! ای عمو قبل من پیشت رسیده بابایم، ای عمو جانم! ای عمو می‌زند از قتلگاهت صدایم؛ ای عمو جانم! ای عمو از خیمه بیرون، عبدالله آمد؛ یاور برای ثارالله آمد این گل پرپر با دیده‌ی تر به لشکر می‌زند مانند حیدر الله اکبر ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
"ع" 🏷 (ع) روی دشتی از خون، روی تلّی از خاک ایستاده به تماشای عمو می‌وزد باد و رخ سوخته‌ای می‌سوزد می‌وزد باد و ترک‌های لب‌اش، شعله‌ور است ولی انگار خبر از عطش و تشنگی‌اش هیچ نداشت ولی انگار ز خود یا ز حرم، بی‌خبر است چه‌قدر میل پریدن دارد ولی افسوس که بال‌اش بسته است دست او، دست بزرگ حرم بی‌علم است دست زینب، ای وای! می‌وزد باد و تب خاطره‌ها می‌آید پرده‌ها می‌افتد؛ باز در خلوت شهر یثرب باز در تنگ غروب، سمت یک قبّه‌ی نور سمت دیوار بقیع، دست در دست برادر می‌رفت زائرانی کوچک که بزرگی ز قدّ و قامت‌شان می‌بارید دو مه بدر تمام، دو پرستوی یتیم فاتحه می‌خوانند سر قبر بابا زیر لب می‌گویند جای خالی تو این‌جاست ولی پر شده است چه عمویی داریم! مهربان‌تر ز همه سایه‌اش از سر ما، کاشکی کم نشود گفت قاسم که بیا برخیزیم که عمو، چشم‌به‌راه من و توست ایستاده به در خانه که ما را بیند جان من! عبدالله نرود از یادت که اگر با تو نبودم روزی نفسی دور نگردی از او و چنین شد عمری‌ست که دامان عمو، بالش اوست شانه‌اش پنجه‌ی او؛ جای خواب‌اش آغوش به سرش دست نوازش هرروز گاه می‌گفت: عمو؛ گاه پدر ولی ارباب فقط «جان پدر» می‌گفتش به خودش آمد و دید همه رفتند و کسی نیست، کسی غیر از او قاسم از دست‌اش رفت؛ یا علمدار که رفت به حرم پای جسارت وا شد؛ به خودش آمد و دید پیش‌روی‌اش، همه‌ی لشگر دشمن جمع‌اند همه در یک نقطه، دشتی از لشگر و از نیزه و تیغ و شمشیر، دشنه و سنگ و عمود و آهن همه در یک گودی، متراکم شده‌اند جان به لب‌هایش بود؛ نفسش بند آمد چشم‌هایش شد تار؛ گرد و خاک سرخی از افق تا به افق می‌پیچد؛ مردن امّا آسان ماندن اینجا چه‌قدر دشوار است دست لرزانش را، عمّه با دستی که سر و پا می‌لرزید می‌فشرد از سر احساس امانت‌داری دید هرقدر که بشتابد زود، باز هم دیر شده تشنه‌ای می‌سوزد؛ خواهری می‌نالد طاقت از دست‌اش رفت؛ گاه بر پنجه‌ی پا قامت‌اش می‌کشد و می‌بیند گاه بر روی زمین می‌افتد و به دستی که هنوز آزاد است به سر و سینه‌ی خود می‌کوبید ناله‌اش گم می‌شد بس‌که فریاد و صدا می‌آمد هلهله می‌پیچید گوییا ناله‌ی او سمت عمو، نه! که به زینب نرسید و گم شد؛ آن‌طرف زخم‌زنان این‌طرف لطمه‌زنان، آن‌طرف بارش زخم این‌طرف ناله و آه، وای عمّه! به نگاهی دریاب اوّلین جاست که در پیش عمو نیستم و می‌مانم چه‌قدر سنگین است، غم این لحظه‌ی تلخ جای هرلحظه که بر پیکر او می‌آمد زخم سرخی به رخ‌اش جا می‌کرد هرچه جان داشت به دستان‌اش داد دست خود را طرفی برد و رها کرد از بند آستین پاره‌ای از او به کف زینب ماند یادگاری یتیمی تنها گوییا عمّه‌ی سادات، صدای حسن‌اش را بشنید خواهرم ممنونم! بگذار او برود بگذار او بپرد که گر این‌جا ندهد جان دم آتش زدن و سوختن اهل‌حرم، می‌میرد لحظه‌ای که تو و طفلان، همگی شعله‌ورید چادری نیست که بر سر گیرید غیرت‌اش را بنگر؛ بگذار او برود تشنه‌تر عبدالله، جانب قربان‌گاه پیش‌روی‌اش همه‌ی لشگر دشمن جمع‌اند همه در یک نقطه می‌رود می‌بیند آن‌چه را که نتوانست ببیند، جبریل مادرش می‌بیند؛ ذوالجناح‌اش سرخ است نیزه‌ها رو به زمین؛ تیغ‌ها رو به هوا باز فوّاره‌ی خون؛ یک‌نفر خود ز سر می‌دزدد یک‌نفر می‌خواهد، زره از تن بکشد ناکسی بر بدنش، نیزه را می‌شکند مادرش می‌بیند، لب او خشک است و سنگ، پیشانی او می‌شکند یک‌نفر نیّت انگشتری‌اش را دارد دشنه‌ای می‌چرخد؛ باز فوّاره‌ی خون من مگر مرده‌ام این‌جا که به او می‌تازید؟! به سرش می‌چرخید چکمه‌پوشی آمد؛ تیغ خود بالا برد آخرین ضربه‌ی خود را آورد دید چشمان حسین، سپری را پیش‌اش دست‌هایی کوچک که به مویی بند است باز هم مثل قدیم، سر عبدالله است روی دستان عمو باز هم مثل قدیم، خنده‌ای زد به رخ‌اش کودک آرام گرفت؛ لحظه‌ی آخر گفت ای عمو! امّا باز لب ارباب به هم خورد و شنید از لب‌اش «جان پدر»! ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
"ع" 🏷 (ع) گفته بودم بهش، توی خیمه نمی‌شینم من به غیر از عمو، هیچ‌کسی رو نمی‌بینم عمّه جان! دستمو رها نمی‌کنی چرا؟! من می‌خوام با عمو برم به روی نیزه‌ها روی سینه‌ی عمو، نشسته شمر بی‌حیا دارن آماده میشن، بیان به خیمه‌ها تشنمه؛ بذار برم به دریا برسم از رو دستای عمو به بابا برسم زیر دست و پا برم به زهرا برسه گفته بودم بهش که من از خون نمی‌ترسم از چیزی جز فراق «عمو جون» نمی‌ترسم عمّه جانم! توروخدا بهم نگو بمون ببین از هر ر‌گ‌اش، بلنده فوّاره‌ی خون سمت قتلگا دارن می‌برنش کشون‌کشون عمّه جون میگه بابام، خودت رو برسون بی عمو برای من، بهشتم قفسه بس‌که خون رفته ازش، دیگه بی‌نفسه من میرم تا که خدا به دادم برسه از دل خیمه‌ها، آتیش شعله‌ور اومد سپر یوسف فاطمه، بی‌سپر اومد از خدا بی‌خبرا! چند نفر به یک نفر راهو وا کنید؛ اومد از خیمه، آخرین پسر پیش تیغ حرمله، میشم برات سینه سپر دست خالیم، سپر شد، برات آخر سر نیزه‌ی بغض تو رو، روو قلبم زدنو می‌شنوم حالا صدای بابام حسنو مثل تو، بابام حسن بغل کرده منو ◾️◾️◾️◾️◾️◾️
"ع" 🏷 (ع) ای انتهای توبه آدم، حسین جان! ای ابتدای سوره مریم، حسین جان! این روزها، شبیه پدر مادرت شدی با این لباس مشکی ماتم، حسین جان! ما با بهشت کار نداریم تا که هست شش گوشه‌ات میان دو عالم، حسین جان! آن‌جا بهشت هست که «زهرا» نشسته است پس کنج هیئتیم از این دم، حسین جان! ما دل‌خوشیم با تو و شال عزای تو هرآن‌چه غیر تو به جهنم، حسین جان! تا مرهم جراحت لب‌های تو شویم آورده‌ایم این‌همه زمزم، حسین جان! خرج تو می کنیم تمام گلوی خویش تا جان دهیم ماه محرّم، حسین جان! با هر هزارونهصدوپنجاه زخم تو فریاد می‌زنیم دمادم، حسین جان! درهم بخر تمامی ما را؛ شنیده‌ایم درهم شدی به خاطر درهم، حسین جان! ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
‍ ‍ 🏴 عليه السلام 🎤 صلی الله علیک ای نور هر دو دیده دست مرا بگیر ای / شاه گلو بریده ای شهید سر جدا خامس آل عبا وعده بعدی ما اربعین کرب و بلا من اراد الله، به خیرا عشق تو برده، دل ما را بی تو می‌میرم، عزیزالله با تو محشورم ان‌شاءالله در غربت مانده‌ای ای مسلم غریبم می‌بینمت سرِ دار / ای یار و ای حبیبم عید قربان من است اولین قربان تویی در قیام تشنگان اولین عطشان تویی تشنه‌لب رفتی، به قربانگاه می‌کشد از دل، یتیمت آه می‌شوم ملحق، پس از یک ماه من به تو مسلم، ان‌شاءالله غرقی در اضطراب سوی تو کِی می‌آیم با سر به خاک پاکت/بر روی نی می‌آیم من به کوفه می‌رسم با سری بر نیزه‌ها بی تنی که مانده است غرق خون در کربلا تو اگر امروز، شدی تنها می‌شوم مثل ِ، تو من فردا غربت است انگار، نصیب ما در میان این، بی‌غیرت‌ها .ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلی الله علیک ای نور هر دو دیده دست مرا بگیر ای / شاه گلو بریده ای شهید سر جدا خامس آل عبا وعده بعدی ما اربعین کرب و بلا من اراد الله، به خیرا عشق تو برده، دل ما را بی تو می‌میرم، عزیزالله با تو محشورم ان‌شاءالله آه ای کرب و بلا مهمان رسیده انگار جان تو را نسیمی/در خون کشیده انگار پا به خاک تو نهاد کاروان حاجیان می‌شود اینجا تمام غرق در خون حجشان تو منایی و، تویی مشعر می‌شود در خا ک تو محشر روی خاک تو، که می‌ریزد خون پاک این، باغ بی‌سر آه ای آب فرات یک قافله رسیده با طفل شیرخوار و / با پیر قد خمیده روز آخر کافی است از تو یک پیمانه هم وای اگر منعت کنند ای فرات از این حرم ای فرات آن لحـــظهٔ آخر می‌روی از مشـــک آب‌آور در پی یک قطـــره از آبت می‌رود از دست، آخر اصغر ..................... ، عليها السلام امشب دیگر دلم از این جهان بریده از دوری تو دیگر / جانم به لب رسیده دخترت دلتنگ توست در سپاه جنگ توست غرق خون مثل سرت صورتم همرنگ توست دوریَت آتش، به جانم زد آن‌که سنگت زد، مرا هم زد آن‌که آتش در، حرم انداخت تا ابد آتش، در عالم زد کی قرآن مرا در خاک و خون کشیده از زخم روی لبهات/ جانم به لب رسیده ای سر از تن جدا تو کجا اینجا کجا ردّ سنگت بر جبین می‌کُشد امشب مرا کی مرا از تو، جدا کرده کی تو را ذبح از، قفا کرده با سرت خولی چه‌ها کرده با تو چه ای سر، دنیا کرده .................... عليها السلام و شهدا خواهر قربان تو مظلومی و غریبی تنهایی و میانِ / این قوم نانجیبی غم مخور امروز اگر شد سپاهت کم حسین نوجوان‌هایم فدات من مگر مُردم حسین زینب است و این، دو قربانی نذر تو هستند، تو می‌دانی هدیه‌هایم را، نرنجانی از نگاهم غمم، را می‌خوانی قربان تو شدن رزقی است بی‌نهایت هر کس فداییت شد / افتاد روی پایت نزد تو بی‌ارزش است جان بی‌مقدار من من فقط عار توام تو همیشه یار من ای فدای تو، سر و جانم پای تو والله، که می‌مانم من که دلتنگِ، شهیدانم با دل تنگ از، تو می‌خوانم ..‌..‌‌‌‌..........‌........‌.. آخر در قتلگاه من هم به تو رسیدم از بین تیر و شمشیر / دنبال تو دویدم بشکند دستم اگر نشکند در راه تو تا نبینم بی‌کسی آمد عبدالله تو من فداییّ، سرت هستم من شهید آخرت هستم پر زدم از خیـــمه تا گودال زخمی از زخم ِ، پرَت هستم دیدم که محشر است دور سرت عموجان زیر هجوم مانده بال و پرت عموجان نیزه‌ها دور سرت در طواف چندمند ناله‌های غربتت بین این غوغا گمند یک نفر سنگی، به سویت زد یک نفر با تیر، به رویت زد یک نفر با خنـــجری آمد پنجه در تابِ، گیسویت زد .👇