eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
384 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسیر بی پایان کوثر ام کلثوم تصویر ناپیدای مادر ام کلثوم نور خدا را دیده ام در ام کلثوم اول بگو زهرا و آخر ام کلثوم مثل صدف در آب که گوهر پسند است حجب و حیایت بیشتر حیدر پسند است در یاعلی یافاطمه یارب عیان است مستور هستی در دعا، مطلب عیان است نور قنوتت در نماز شب عیان است در بارگاه قدسی ات زینب عیان است باید که چشم دشمن تو کور می شد روزی به نام نامی ات منظور می شد قرب تو را اشک سحر آورده بالا آه غمت را میخ در آورده بالا دیدی حسن، خون جگر آورده بالا با دست لرزانش سپر آورده بالا گرچه تو با این روضه ها خوب آشنایی در اصل، دلخون شهید کربلایی ای کاش که نذر رباب انجام می شد وحشی ترین خورشید صحرا رام می شد حالا مگر شش ماهه اش آرام می شد باب الحوائج بود و وقف عام می شد دلبستگی مادرش را می گرفتی وقتی علی اصغرش را می گرفتی باریدی و باریدی و باران نیامد سقا که رفته بود از میدان نیامد از خیمه رفت اصغر ولی عطشان نیامد برگشتنش بر هیچ کس آسان نیامد آمد حرم ارباب ما، اما چگونه؟ بین عبا پیچیده بود او را چگونه؟ از دور دیدی که سواری بر زمین خورد آنکه پس از داغ علی اکبر زمین خورد در زیر تیغ و نیزه ها با سر، زمین خورد در ازدحام و خندهء لشکر، زمین خورد عصر عجیبی بود در گودال رفتی خوردی زمین با زینب و از حال رفتی تصویری از نیلوفرت را می کشیدند ازحال رفتی، معجرت را می کشیدند بعضی تو، بعضی خواهرت را می کشیدند .............................................. در کوچه و بازار شام....اصلاً بماند! بگذار شعرم ناتمام اصلاً بماند شاعر:
🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ شب جمعه که شود جرم و خطا می بخشند دست خالی نرو با شوق بیا می بخشند این کریمان همه احوال مرا می پرسند این کریمان همه عصیان مرا می بخشند ثروتِ فقر که دارم همه سرمایه ام است اغنیا را به نیاز فقرا می بخشند رزق ما را برسانید ز بازار نجف از همان سفره که نعمت به گدا می بخشند مطمئناً سببش یک نظر فاطمه است قطره اشکی که بر این بی سر و پا می بخشند ای گنهکار بیا و به خودت سخت نگیر مثل فطرس به تو هم بال دعا می بخشند یازده ماه اگر بار گناه آوردی آخر ماه خدا آنهمه را می بخشند نوکری گریه کنان گفت اباعبدالله کِی به ما تذکرهء کرببلا می بخشند مادرت گفت فدای لب عطشان حسین... همه را بین فغانش به خدا می بخشند 🔸شاعر: @majmaozakerine
در گوشهء گودال، اشارت عمه را کشت هم قتل صبر و هم شرارت عمه را کشت هرچند خیلی کعب نیزه خورده زینب در خیمه حرف قتل و غارت عمه را کشت چشم عمو عباس ما را دور دیدند تاراج دختر با جسارت عمه را کشت تا عصر عاشورا به عالم فخر می کرد چون رفت حسینش این خسارت عمه را کشت دنبال سر بود و سنان دستش می انداخت والله احساس حقارت عمه را کشت شد نوحه ای جانسوز "اِلَیَّ یا اُخَیَّ" جدّم شبی با این عبارت عمه را کشت گرچه لبش خشکیده بود و آب می خواست بوسه به حلقی پُر حرارت عمه را کشت پیش تنی که بی لباس کهنه مانده بی معجر آمد، این مرارت عمه را کشت باید به ناقه می نشست اما بی اکبر این دست بسته در اسارت عمه را کشت
حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم میان راهروی خانه دود مانده هنوز تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز چه سوختم! که نزد بعد سوختن حرفی نزد ز لکّه ی خون، روی پیرهن حرفی حریف روضه میخ و لگد نخواهم شد ز هرچه کوچه تنگ است رد نخواهم شد عصای دست شکسته شدم، شکسته شدم ز روی قاتل مادر چقدر خسته شدم همینکه با غضب خود جلو می آمد زد نشد درست ببینم، کشیده را بد زد تمام شهر مدینه روی سرم پیچید عقب که رفت، دو تا پای مادرم پیچید رکاب صبر علی بودم و نگین خوردم زمین که خورد، زمین خوردم و زمین خوردم همینکه پاشدم ازجا دوباره افتادم کنار خون روی گوشواره افتادم نشد که قدرت خود را به او نشان بدهم غبار چادر او را نشد تکان بدهم شکستگی جبینم شدید شد آنجا سه چار موی سیاهم سفید شد آنجا بخند جعده! از اینکه به من جسارت شد بخند جعده! حسن از مدینه راحت شد اگرچه تیر به تابوت من رسیده حسین هنوز غربت من را کسی ندیده حسین مرا مقابل چشم همه لگد نزدند به خنجری که سرم را نمی بُرد نزدند مسیر لشکریان خشکی لبم نشده کسی مزاحم خلخال زینبم نشده به روی نیزه سرم زیر آفتاب نرفت میان تشت زر و مجلس شراب نرفت
﷽  گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا بگذارید بسوزم که بخوانید مرا منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا دست من را به کلاف موی یوسف بدهید در پی قافله اش سر ندوانید مرا با کریمان ننشینم دل من می شکند اینقدر از در این خانه نرانید مرا حیف شد آبرویم خرج گناهان شده است کوه عصیان و غرورم، بشکانید مرا بگذارید که طفلان همه سنگم بزنند با پر و بال شکسته نپرانید مرا هر کجا گریه نباشد خبری نیست که نیست هر کجا روضه بپا شد بنشانید مرا جور عشاق کشیدن هنر فاطمه است جان زهرا به زیارت برسانید مرا من غبارم! شرفم خاک بقیع حسن است تا بر این فرش نشستم نتکانید مرا قاسمش بعد عسل، فصل گلابش شده بود گفت زیر سم مرکب، بچکانید مرا
﷽  در تشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز از خنده های همسرش خیری ندیده آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز هر روز شد با حرف و نفرین، سنگ باران شد روی چشمش جای شبنم شب، نمی سبز باید بگیرد چشم های خواهرش را وقتی سیاهی می رود در ماتمی سبز ای کاش جز زینب یکی تشخیص می داد این لخته خون ها را میان عالمی سبز تا مثل مادر بر زمین افتاد با سر در کوچه های خاطراتش شد غمی سبز دارد به خود می پیچد و دردش زیاد است از روضه ی قامت کمان، قامت‌ خمی سبز * شمع و چراغ و زائر و گنبد بماند خالی است بر روی مزارش پرچمی سبز
چارهء هجران یوسف جز غم یعقوب نیست حال دور افتادگان از یار، اصلاً خوب نیست چوب ظلم خویش را داریم یکجا میخوریم صبر ما که بیشتر از طاقت ایوب نیست ما بدهکاری خود را گردنت انداختیم ما طلبکاریم از تو... دوری ات مطلوب نیست روز ما سر می شود در غفلت کبرای قرن نیستی و کوچه های شهر، بی آشوب نیست "در میان خانه، صاحبخانه را گم کرده ام" صبح تا شب بر لب من اسمی از محبوب نیست ساحل آلوده را دریا مطهر میکند غرق عصیانم ولی چشمان من مرطوب نیست من به کار تو نمی آیم، نمی دانم چرا! باغبانم باش چونکه میوه ام مرغوب نیست منتظر بودم بیایی باز تنبیهم کنی باز گفتی نامه ات پاره شده مکتوب نیست آبروی رفتهء من را بخر در کربلا نوکرت بد هم که باشد پیش تو مغضوب نیست جذبهء شاه نجف را دیدم از ایوان طلا جز علی در ذات الله الصمد مجذوب نیست
چاره ای بر این غم سربار کن بعداً برو یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو آخرش بی اذن تو پوشیه را برداشتم شکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟ فکر خون مانده بر دیوار کن بعداً برو با دعای تو دل همسایه ها راضی شده لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو بازویت که پر ورم... هر دنده ات که جابجا... هرچه را که دیده ام، انکار کن بعداً برو روزه نذرت کرده ام یک بار دیگر پا شوی لا اقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو ناسزاهایی شنیدم از همه وقت سلام فکر داغ حیدر کرار کن بعداً برو هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت جان من! یک بار، تو اصرار کن بعداً برو کاسه ی آب از کسی دیگر نمی گیرد حسین عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو پیرهن را بافتی، اما یکی کافی نبود باز هم روی کفن ها کار کن بعداً برو زینبت بوسه بجای تو به حنجر می زند چاره ای بر نیزه ی اشرار کن بعداً برو دخترت دق می کند وقتی اسارت می رود فکر معجر، بر سر بازار کن بعداً برو
تفسیر بی پایان کوثر ام کلثوم تصویر ناپیدای مادر ام کلثوم نور خدا را دیده ام در ام کلثوم اول بگو زهرا و آخر ام کلثوم مثل صدف در آب که گوهر پسند است حجب و حیایت بیشتر حیدر پسند است در یاعلی یافاطمه یارب عیان است مستور هستی در دعا، مطلب عیان است نور قنوتت در نماز شب عیان است در بارگاه قدسی ات زینب عیان است باید که چشم دشمن تو کور می شد روزی به نام نامی ات منظور می شد قرب تو را اشک سحر آورده بالا آه غمت را میخ در آورده بالا دیدی حسن، خون جگر آورده بالا با دست لرزانش سپر آورده بالا گرچه تو با این روضه ها خوب آشنایی در اصل، دلخون شهید کربلایی ای کاش که نذر رباب انجام می شد وحشی ترین خورشید صحرا رام می شد حالا مگر شش ماهه اش آرام می شد باب الحوائج بود و وقف عام می شد دلبستگی مادرش را می گرفتی وقتی علی اصغرش را می گرفتی باریدی و باریدی و باران نیامد سقا که رفته بود از میدان نیامد از خیمه رفت اصغر ولی عطشان نیامد برگشتنش بر هیچ کس آسان نیامد آمد حرم ارباب ما، اما چگونه؟ بین عبا پیچیده بود او را چگونه؟ از دور دیدی که سواری بر زمین خورد آنکه پس از داغ علی اکبر زمین خورد در زیر تیغ و نیزه ها با سر، زمین خورد در ازدحام و خندهء لشکر، زمین خورد عصر عجیبی بود در گودال رفتی خوردی زمین با زینب و از حال رفتی تصویری از نیلوفرت را می کشیدند ازحال رفتی، معجرت را می کشیدند بعضی تو، بعضی خواهرت را می کشیدند .............................................. در کوچه و بازار شام....اصلاً بماند! بگذار شعرم ناتمام اصلاً بماند شاعر:
بنام چشِ غرقِ بارون شده بنازم به لیلای مجنون شده شهیدی که سردار دلهای ماست شهیدی که پیروز میدون شده دل من تو هر لحظه و ثانیه اگر با شهیداست، نورانیه همینکه نشستم تو راه ظهور دعاهای قاسم سلیمانیه بیا زائر کربلاشو فقط تو تشییع، بشنو دعاشو فقط اگه میشه بشمار جمعیتو! ببین لشکر عاشقاشو فقط جگر داشت هنگام جنگ و خطر قوی بود تدبیرش از هر نظر شجا بود از منظر دشمناش شهیدی که می گفت وقت سحر؛ «پُر از ترکشم، ترکش روزگار بچین از تنم دونه های انار بسوزان منو، دود کن، محو کن کجا هستی ای بوسهء انفجار؟ شهادت تو افلاک، بندم نکرد دلم رفت، اما بلندم نکرد کشید و منو بین آغوش، بُرد ولی دلبر من پسندم نکرد فقط دست خالیمونو خوند و رفت دل عاشق ما رو لرزوند و رفت من از فتح بُستان به دنبالشم چشای تر من به در موند و رفت چقد زخم خوردم تو دامان عشق گرفتم شبونه گریبان عشق چقد از رفیقام، رسیدن به تو رسیدم کنارت به پایان عشق بیا مرگِ خونین در آغوش من بذا ماه من، سر روی دوش من عروس خیالی میدون جنگ! میشه حجله، بی تو سیاپوش من» شده آه، اون خنده هایی که نیست شده راه، مرد خدایی که نیست هنوز حاج قاسم علم دستشه دعا می کنه با صدایی که نیست
@majmaozakerine محسن زهرا دعا بر زادهء حیدر کند کربلا محشر کند۲ اصغر آمد بی زره کار علی اکبر کند کربلا محشر کند ۲ 🔹🔹🔹 آخرین سرباز اردوگاه ارباب اصغر است ذوالفقار حیدر است ۲ در همین قنداقه همرزم علی اکبر است ذوالفقار حیدر است ۲ 🔹🔹🔹 مُهر محسن به روی برگهء اعزام من است حرمله رام من است پر قنداقهء من حولهء احرام من است حرمله رام من است سفره این خانواده شیرمیدان پروراست هرنفریک لشگراست اکبر و اصغرندارد کودکش هم حیدراست هرنفریک لشگراست @majmaozakerine 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 آمده جلوه کند حیدر در گهواره ای بنازم به رباب عرش را ریخت بهم خون گلوی پاره ای بنازم به رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 چشم همه بر دستِ شما در صفِ محشر مدد یا علی اصغر .... آقایِ قیامت بشوی با تنِ بی سر مدد یا علی اصغر .... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 فرق در بین علی‌ها نیست، اصغر اکبر است من علی‌ام ای پدر۲ زودتر من را ببر میدان، که حیدر ، حیدر است من علی‌ام ای پدر۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 میرسد از خیمه‌ها یارب صدایِ آب آب وای بر حالِ رباب .... آب آوردن به خیمه بهرِ اصغر شد ثواب وای بر حالِ رباب .... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودکی در خیمه افتاده به دامانِ رباب مادرش گوید بخواب .... حرمله داده به جایِ آب بر اصغر جواب مادرش گوید بخواب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹  با مادرم اسیرِ غمِ خواهرت شدم من اکبرت شدم بابا مدافعِ حرمِ خواهرت شدم من اکبرت شدم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودک ششماهه هر دردی مداوا میکند مرحبا طفل رباب ۲ یک نخ قنداقه اش کار مسیحا میکند مرحبا طفل رباب ۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بر گلویت خوانده لبهایم زیارت نامه ها یا علی اصغر مدد از نخ قنداقه ات حاجت روا علامه ها یا علی اصغر مدد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سه شعبه تیر دشمن تا رها شد سر اصغر جدا شد میان خیمه ها غوغا بپا شد سر اصغر جدا شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 دست و پا گم کردم و می بوسم از پا تا سرت دیدنی شد حنجرت اصغرم کشتی مرا با خنده های آخرت دیدنی شد حنجرت 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 قحطی آب است و می آید صدای العطش وای بر حال رباب کودکی شش ماهه در آغوش عمه کرده غش وای بر حال رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 به خیمه قحط آب است همه دلهاکباب است علی اصغر به دامان رباب است عطش بالا گرفته دل سقا گرفته که لبها تشنه ی یک جرعه آب است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 نوه آخر شاهنشه خیبر شکنم یل شش ماهه منم مادرم بسته دو دستم که قیامت نکنم یل شش ماهه منم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 بی زره آمده ای حیدر در گهواره ای بنازم به رباب عرش را ریخت بهم خون گلوی پاره ای بنازم به رباب 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ای تیر سه شعبه هدفت طفل رباب است خطا کن که ثواب است ای تیر حیا کن پسرم تشنه آب است خطا کن که ثواب است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 طفل شش ماهه ولی حیدر کراری تو آبرو داری تو بی زره آمده ای بس که جگر داری تو آبرو داری تو 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 روی دست شاه دین شش ماهه پرپر میزند یابن زهرا العجل زینب اندر خیمه گه بر سینه و سر می زند یابن زهرا العجل 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 پیش چشمان ترم دیگر مزن هی دست وپا آه و صد واویلتا ای پسر گم کرده بابا راه خود تا خیمه را آه و صد واویلتا 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 طفل چون نامش علی شد اصغرش هم اکبر است در شجاعت حیدر است گرچه باشد شیرخواره شیر مرد لشگر است در شجاعت حیدر است 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 نوه شیرخدا حیدر کرارم من مرد پیکارم من ۲ شیرخوارم من و چون شیر، جگر دارم من مرد پیکارم من ۲ 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 تیرِ سه پرِ حرمله شد قاتلِ مادر لای لای علی اصغر (۲) بر دستِ پدر غنچه یِ خشکم شده پَرپَر لای لای علی اصغر (۲)   🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 کودکِ شش‌ماهه‌ در میدان شدی یارِ حسین ۲ ای علمدارِ حسین ۲ مثلِ سقّایی گِره وا کردی از کارِ حسین ۲ ای علمدارِ حسین ۲ 🔹🔹🔹🔹 این هق‌هقِ او حَق حَقِ سردارِ حنین است علمدارِ حسین است ۲ از نسلِ اسد باشد و شیرِ نَشأتِین است علمدارِ حسین است ۲
. دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅