#شعر_دکلمه_فاطمیه
#یادم_میاد
یادم میاد یه روز توی یه کوچه
مادر من آهسته راهم میبرد
اما نمیدونم چی شد یه لحظه
جلوی چشمم یهویی زمین خورد
دیدم که لعن میکنه مادره من
به اولی و ثانی و دشمنا
از درد پهلو نتونست راه بره
همش میگفت وای مادرم یازهرا(س)
با مادرم گریه میکردم ولی
همسایه های مهربون رسیدن
اروم اروم بردنمون تا خونه
تا صدای گریه مون و شنیدن
یه روز که خوب شد دردای مادرم
گفتم بهش عزیز همزبونم
دلیل نفرینای اون روز تو
بگو برام آخه میخوام بدونم
گفت مادرم یه قصه ی تلخی و
از کوچه های تنگ و از یه مادر
که پهلوش و شکستن از رو کینه
توو مدینه جلوی چشم همسر
اخ بمیرم یه روز دیگه توو کوچه
نامرد بازم اومد توو راه مادر
جلوی چشم پسر کوچولوش
یه سیلی زد به روی ماه مادر
مادر ما خورد رو زمین با صورت
هیشکی نبود تو کوچه کاری کنه
کسی نبود کمک کنه به حسن (ع)
هیشکی نبود زهرا رو یاری کنه
😭
اخ بمیرم خدا میدونه چقد
حسن خمیده شد برای مادر
شونه های کوچولوی مجتبی(ع)
شد توی کوچه تنها عصای مادر
💠💠💠1⃣0⃣9⃣8⃣💠💠💠
#شاعرسبکسازڪربلایے_مجیدمرادزاده