💠 چارپاره مرثیه شب اول محرم 💠
از شاعـر گرانقدر گروه شـــــاعران جواز نوکـــــرۍ
⭐️ بردیا محمدی
#زبانحال_حضرت_مسلم_ع
امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
"ای رود جاری"،سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی
چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست
من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم
دندان مسلم را شکانده سنگ کینه...
دلواپس دندان زیبای تو هستم
نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر
پای دو دِرهَم آبرو را می فروشند
این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش اند...
دین خدا را هم به دنیا می فروشند
مانند بابایت علی در هرگذرگاه
بی حرمتی از کوفیان پست دیدم
گفتم که ای وای از دهانت..،گریه کردم
تا نیزه ای دست سنان مست دیدم
میخانهها از لات های مست پُر شد
دور ازادل های مِیخوارش شلوغ است
پیران اینجا هم خیال جنگ دارند
خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است
تمرین تیراندازها با مشک آب است
خیلی سفارش کن یل آب آورت را
این حرمله بدجور تیر انداز خوبی است...
حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را
کوفه برای اکبرت نقشه کشیده
یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده
جانم به قربان سرت..،امروز دیدم
خولی سربازار خُورجینی خریده
به همسران پابه ماه خویش..،مردان
با روسریها..،گاهواره قول دادند
این نامسلمان ها به دختربچه هاشان
انگشتری و گوشواره قول دادند
فکر و خیال شهر جانم را گرفته
اندیشه ی مسموم دارد کوچه هایش
اهل و عیالت نیاور کوفه آقا
خیلی نگاه شوم دارد کوچه هایش
بُغضً لِحِیدر..،این چُنین پیداست گویا
از کینه ی بابات مالامال هستند
این ها برای ذبح تو برنامه دارند
اینها به فکر کندن گودال هستند
آن خنجر کندی که دست شمر دیدم...
از حنجرت چیزی نمی ماند عزیزم
آن نعل هایی که به سُم اسب بستند...
از پیکرت چیزی نمی ماند عزیزم
#شب_اول_محرم
#شهادت_مسلم_بن_عقیل_ع
#بردیا_محمدی
#واحدزمزمه_شب_اول
#شهادت_مسلم_بن_عقیل_ع
#امون_ازغریبی
✅بند اول
امون از غریبی
ازین جور اعدا
اگه میشه برگرد
نیاکوفه آقا
🌷
سفیر توهستم
بادستای بسته
ببین دندونام و
که دشمن شکسته
🌷
بااین سوز سینه با یه قلب پردرد
میگم جان زهرا اگه میشه برگرد
شکستن همه بیعتاشون و بامن
نبوده یه مردی تواین قوم نامرد
🌷
امیری حسین و نعم الامیری
✅بنددوم
ندارم پناهی
در این شهر پردرد
غم تو ببین که
دلم را چه خون کرد
در خونه ها رو
روی من میبندن
به اشکای چشام
نامردا میخندن
🌷
غم من فقط هست غم خواهر تو
غم من فقط هست غم دختر تو
تو بازار آهنگرا حرمله داشت
سفارش،میداد تیر برا اصغر
🌷
امیری حسین و و نعم الامیری
✅بندسوم
تا وقت هست تو برگرد
تا وقت هست نیا تو
نیار لا اقلن
دیگه بچه ها تو
ندارن حیایی
ندارن مروت
می ره زینب تو
میدونم اسارت
میدونم یه روزی تو ظهری نفس گیر
میبندن دو چشم ابا الفضل و با تیر
میبرن سر تو با لبهای تشنه
تن اکبر تو میشه دیگه تکثیر
امیری حسین ونعم الامیری
💠💠💠3⃣6⃣1⃣💠💠💠
#رضانصابی
مجید مرادزاده