تا زمین قدم برداشت آسمان نوشت علی
آسمان که برپا شد کهکشان نوشت علی
.
کهکشان که برپا شد یک جهان نوشت علی
این جهان که معنا شد بیکران نوشت علی
.
بیکرانه ها پر شد لامکان نوشت علی
با هر آنچه که می شد با همان نوشت علی
.
با قلم نوشت علی با زبان نوشت علی
و سپس هر آنچه داشت در توان نوشت علی
.
روی صورتِ انسان روی جان نوشت علی
با غبار او روی چشممان نوشت علی
.
آنقدر نوشت از او تا جهان پر از او شد
تا که دست حق رو شد ذکر عاشقان هو شد
.
پس دو مرتبه روی صورتم نوشت علی
دوست داشت پس روی قسمتم نوشت علی
.
در رگم که جاری شد غیرتم نوشت علی
پا شدم زمین خوردم همتم نوشت علی
.
تا کمی ضعیف شدم قوتم نوشت علی
آمدم ذلیل شوم عزتم نوشت علی
.
پس خدا خودش روی قیمتم نوشت علی
روی بیرق سبز هیئتم نوشت علی
.
آنقدر نوشت علی روی سرنوشت من
تا فقط علی باشد خانه ی بهشت من
.
روز اول خلقت با علی حساب شدم
در قنوت او بودم تا که مستجاب شدم
.
زیر پای او ماندم تا غبار ناب شدم
بر سرم چنان تابید تا که آفتاب شدم
.
آنقدر که او تابید از خجالت آب شدم
در غدیر چشمانش من هم انتخاب شدم
.
آنقدر نگاهم کرد تا که من خراب شدم
زیر جوشش چشمش ماندم و شراب شدم
.
مِی شدم پیاله شدم مست بوتراب شدم
هی علی علی گفتم در علی مذاب شدم
.
می نویسم از عشقم می نویسم از دردم
غیر دور چشمانش هیچ جا نمی گردم
.
توی محفل ذکرش دُرِّ ناب می ریزند
پای هر علی گفتن هی ثواب می ریزند
.
روی ما فرشته ها هی شراب می ریزند
توی جام خالی ما هی شراب می ریزند
.
روی چشممان خاک بوتراب می ریزند
در شب سیاه ما آفتاب می ریزند
.
روی ما دعاهای مستجاب می ریزند
در حساب فردامان بی حساب می ریزند
.
کبریا که می بخشد این همه به عشق او
چون علی به ما آموخت لااله الا هو …
رحمان نوازنی
#مدح_امیرالمومنین ع
امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو
خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو
تو را خواندند بیهمتا و رقصیدند در آتش
علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی اینچنینی تو
زبان شاعرانت میشوم، میپرسم از خالق:
چگونه آفریدت؟ کاینچنین شورآفرینی تو
گواهی میدهد خاتم، که خاتمبخشِ عشّاقی
الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو
من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم:
علیِ آسمانها اوست، اعلای زمینی تو
تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم
امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟
من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر
گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو
فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد
چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو
در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی
فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو
چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد
اگر استاد پیکار یل امالبنینی تو
امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود
که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو
تو را با دستهای بسته میبردند و میپرسم:
دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟
فراریهای خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما
بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو
چه حکمتهاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل!
که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو
«یمین» را میشمارم، تا صد و ده میرسم، یعنی:
که معنای یمین، مولای اصحابالیمینی تو
تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی
صراطالمستقیمی تو، امامالمتّقینی تو
قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت
امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو
تو شیر حق، تو کراری، ولیالله و قهاری
درِ علم نبی و نفس ختمالمرسلینی تو
یداللهی و سیفالله، روحالله و سرّالله
امیناللهی و یعسوبی و حبلالمتینی تو
معالحقی و وجهالله، نورالله و عینالله
چه میماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو
همه یک سو، تویی ساقی، تو در عینالبقا، باقی
علی! عینالحیاتی تو، علی! عینالیقینی تو
خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟
چرا اینگونه شاها! با گدایان مینشینی تو؟
شاعر : قاسم صرافان
#مدح_امیرالمومنین
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین