بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
یک شب برای خاطره ما فاطمه بمان
چشم و چراغ من، توبیا،فاطمه بمان
نبضت چه کُند می زند!ای همسرعلی
جدی نگیر بغض مرا، فاطمه بمان
پیش علی، سفارش تابوت را نده!
کوری چشم عایشه ها فاطمه بمان
دست علی مده ، توزکافور وسدر خود
عطرخوش بهشت خدا فاطمه بمان
بانو دو تا مکن تودگرحرف حیدرت
من قول داده ام بخدا فاطمه بمان
بشکسته شد غرور علی با رفتن تو
درکوچه گفته ام همه جا فاطمه بمان
زخم تو کاردست علی میدهدمرو
بانوتویی طبیب و دوا فاطمه بمان
مویت اگر چه سوخت، زهرامیان در
افتاده ای به گریه چرا؟ فاطمه بمان
درکوچه ها جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا فاطمه بمان
سوزم برای تو، که صدایم گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما فاطمه بمان
🔸شاعر:
#آرمین غلامی_مجنون کرمانشاهی
__________________
بسم الله الرحمن الرحیم
🏴شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
🏴#مرثیه_حضرت_زهرا
✍شاعر: آرمین غلامی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
زنت به کوچه علی، ناگهان زمین خورده
به پیش چشم تو او، بی امان زمین خورده
کسی ندیده زهر سوبه روی زن بزنند
شکسته همسر قامت کمان زمین خورده
ندیده باره کسی شیشه باشد وافتد
به کوچه در گذر این و آن زمین خورده
دعابکن که نپیچد به پای او چادر
به مثل پیرزنی قد کمان زمین خورده
میان کوچه هلش داده اند،تا افتاد
ببین مقابل نامحرمان زمین خورده
ببین که آبروی مادری به کوچه رفت
به پیش هر نظر کودکان زمین خورده
علی به بازوی خیبرشکن درآن کوچه
اسیر گشته ولی بی امان زمین خورده
مغیره قنفذ و خالد بلند خندیدند
که شیردرقفس است وچنان زمین خورده
زپشت سربگرفت است شال او زهرا
که با کشیدن این ریسمان زمین خورده
چه کرد اسب حسین درمیان آن گودال
کشید سیحه ودید آسمان زمین خورده
رسید تیزی آن نیزه ها به پهلویش
رمق نمانده و،باهر تکان زمین خورده
شاعر:
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
✅ #تاریخ سروده-یکشنبه14-آذر1400-کرمانشاه
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
روی جسمَت بین کوچه تازیان افتاده بود
فاطمه درزیر پای ناکسان افتاده بود
،باسر چکمه به روی سینه اش می زد کسی
زیرپا ها مادری قامت کمان افتاده بود
جای خود را با لَگَد های عمر تعویض کرد
مادری که بین کوچه از توان افتاده بود
آنقدرقنفذ به زهرا زد که بازویش شکست
ردضرب آن غلاف براستخوان افتاده بود
ازسرم امامه را اینان به غارت برده اند
جامه ی شاهی به دست این و آن افتاده بود
بردره خانه مغیره آمده و از بخت بد
بهرگشتن برسرت باتازیان افتاده بود
دست من راباطنابی بست ملعونه عمر
بین مردان همسر من بی نشان افتاده بود
در نگاه تار من زهرای هجده ساله سوخت
قرعه ی آتش به نام توعیان افتاده بود
بین آتش کشتن تو، کار آسانی نبود
وای من،این کار، دست کاردان افتاده بود
آتش دیوار ودر جسمت به خون آغشته کرد
روی در، آیات ناب آسمان افتاده بود
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
__
❣﷽❣
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
حرفی توباحیدر بزن ، تاکه نمردم
بنگر غم چشم حسن، تا که نمردم
بیچاره گشته حیدرت ،بارفتن تو
بامن بگو از پیرُهَن ، تاکه نمردم
تنها شدن ازبی کسی،داغِ کمی نیست
زهرابمان دراین وطن ، تاکه نمردم
اَنداختی ازپا علی را باسکوتت
یاسین بخوان، قرآنِ من ، تاکه نمردم
این چاهِ همدرد، منه تنهای تنهاست
لَب واکُن اِی آرامِ من ، تاکه نمردم
من حیدرم، ازروضۀ گودال برگو
زهرا بخوان از بی کفن ، تاکه نمردم
از ِ چادرخاکی شده درکوچه ها گو...
حرفی بزن بابُوالحسن ، تاکه نمردم
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
___________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
به کاره مــــادری دردِســـَر افتاد
بـه قــــدوقامتِ گـــل آذر افتاد
شنیدم عمر گـــل کوتاه باشــــد
به رخساره گلم خاکستــــر افتاد
گــــل من بهترین گل بین گلهاست
میان در خدایا مــــادر افتاد
وفای عالمین دربودن توست
گلی درزیرپاها پـرپـر افتاد
نــدارد طاقت مرگ پسر را
به یاده دردِ مادر ، دختــــر افتاد
میان غصه ی جانکاه آن در
الهی زینب بی مـــادر افتاد
میان شعلـــه ها میسوخت مادر
گمانم آتشــــی بر معجــــر افتاد
به همره بار شیشه داشت زهرا
به روی مادرمن، آن در افتاد
به دست بستــــه ؛درکوچه کشیدند
به زهرایش دو چشمِ حیدر افتاد
بدیــــده بین کوچه صحنه ها را
فلک از داغ زهرا یکسـر افتاد
ببین جانـیِ بی رحمی به گودال
رسیدو روی حنجر، خنجــــر افتاد
ســــری را ازقفا ناگه بریدند
کناره خیمه دیدم خواهــر افتاد
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ای پرشکسته ، ناله تواز درده سرمکن
زهرامراشکسته و بی بال و پر مکن
بارفتنت مراتومکن گوشه ای اسیر
جانم بمان وعمرخودت مختصرمکن
بانوی من ،بخاطر من زخم خورده ای
تنهاشدم مرا توبدون سپر مکن
افتادی وچنین – نفست بند آمده
افتاده ای زپا ومرا محتضر مکن
هیزم به دست ها همگی جمع بوده اند
ناله ز دودِ آتش و دیوار و در مکن
دارد زبانه میزندآتش بسوی تو
بنما درنگ، بانومرا بی پسر مکن
شهری که چشم دیدن ما را نداشتند
خود را زهم محلی بد، خونجگر مکن
حالت خراب میشود، هرلحظه فاطمه
ناله ز دردهای من و ، درده سر مکن
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
__
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
بی هوابود که ای یار، زمین میخوردی
سوختی و وسط نار، زمین میخوردی
بالگدبود، که پهلوی تورابشکستند
حرف من رامکن انکار ، زمین میخوردی
گو، زحبس نَفَس و علت جوشیدن خون
از فرورفتن مسمار ، زمین میخوردی
گفته اند حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ
از نهان کردن رخسار ، زمین میخوردی
رفتنی گشته ای ونیست تورا هیچ درنگ
بین آن کوچه غمبار ، زمین میخوردی
ازچه، دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار ، زمین میخوردی
همه لبخنده توازدیدن آن تابوت است
بره تابوت خود ای یار ، زمین میخوردی
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
______________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
درمیان کوچه ها، یاس خدا، خورد زمین
دختر پیغمبر اهل کسا ،خورد زمین
بالگدپشت دره خانه اسیرش کرده اند
یاس هجده سالۀ شیرخدا، خورد زمین
بین دیوار ودری بود که ازپای نشست
درمیان کوچه ها ،درزیرپا، خورد زمین
ریسمان برگردن حیدر میان کوچه بود
مادری دربین کوچه بی هوا، خورد زمین
با لگد انداختند در رابه روی فاطمه
پیش چشم دخترش زینب چرا ، خورد زمین
تا که آمدخم کندسر را میان کوچه ها
صورتش نیلی شد و او بی هوا ، خورد زمین
فضه آمدتاکندامداد زهرای مرا
با لگد هم طفل هم مادر،خدا، خورد زمین
هتک حرمت شد زحیدر،وقت مسجد بردنش
درمیان کوچه از دوشش عبا ، خورد زمین
چادر خاکی ات ای بانو، علی را می کشد
چادرت بانوی من در کوچه ها،خورد زمین
میکشدآتش زبانه ازدره کاشانه ات
یاده روزی که حسین در کربلا خورد زمین
روی نیزه دیده ی عباس من پُر آب شد
بی هوا یک دختری از ناقه هاخورد زمین
یک سری را درمیان شامیان با سنگها
میزدندو، از رویِ آن نیزه ها خورد زمین
بین صحرا در میان خاکها با گریه گفت : ...
خاتمت بردند ، انگشتت کجا خورد زمین
🔸شاعر:
#حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
_____________________
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
هر شب برای گریه هایت ، گریه کردم
ناله به ناله پا به پایت گریه کردم
هر دفعه این نه سال را که یادم آمد
از ابتدا تا انتهایت گریه کردم
تسکین طفلانت اگر چه کار من بود
با بچه هایت هم برایت گریه کردم
ای مستجاب الدعوه ای که رفته از دست
با آرزویت با دعایت گریه گردم
در مجلس ختمِ خودم آندم نشستم
هر کوچه ای که در عزایت گریه کردم
ای که به پشت درصدایت در نیامد
هر بار پشت در به جایت گریه کردم
تو پیرهن میدوختی و در کنارت
با روضه های کربلایت گریه کردم
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
____
🔹
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#حضرت_فضه سلاماللهعلیها
تقدیم به حضرت فضه سلاماللهعلیها
ای محرم اسرار مادر؛ فضه خانم
دراوج غم ؛غمخوارمادر؛فضه خانم
جای خدیجه مادری کردی برایش
گشتی در آتش یار مادر؛فضه خانم
بین درودیوار دیدی که چگونه
خورده گره در کار مادر؛فضه خانم
ازپشت در بیرون کشیدی باچه زحمت
هم مادر و هم بارمادر؛فضه خانم
تنها تو دیدی گیسوی آتش گرفته
پیشانی تب دار مادر ؛فضه خانم
دیدی شیار انداخته در باشتابش
برنیمی از رخسار مادر؛فضه خانم
چادر گرفتی دور او تاکه نبیند
زینب تن خونبار مادر؛فضه خانم
تاچندهفته پاک میکردی به گریه
خون در و دیوار مادر؛فضه خانم
در کربلا هم دور زینب را گرفتند
گودال شد تکرار مادر ؛ فضه خانم
#قاسم_نعمتی
#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#هجوم_به_بیت_وحی
سر تا سر وجود مرا غم فرا گرفت
آتش کشید شعله و دور مرا گرفت
شکر خدا که دود به داد علی رسید
امکان دیدن رخم از مرتضی گرفت
تا آمدم به خویش در افتاد و میخ در
از بین دنده در وسط سینه جا گرفت
چون سرخ گشته بود نیامد ز جا برون
تا پــــــــــــــــاشدم زجا بغلم را خدا گرفت
برخواستم زجا به هواخواهی علی
برروی چادرم اثراز جای پا گرفت
نفرین به این زمانه ی بی معرفت چه زود
ضرب قلاف جای لب مصطفی گرفت
تادید بین کوچه علی نیست همرهم
راه عبور تنگ مرا بی حیا گرفت
یک ضربه زد دو لاله گوشم شکاف خورد
نور دو دیدگان مرا بی هوا گرفت
این ضرب دست آمد و پنجاه سال بعد
معجر ز موی دختر من کربلا گرفت
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖
هق هقِ هرشب من تا به ثریا رفته
حیف... دیگر خوشی از زندگی ما رفته
از دوصد ضربهی شمشیر مرا بدتر کشت
آن لگد که به روی چادر زهرا رفته
هردم و بازدم فاطمه زحمت دارد
چه کنم من؟! نفسش باز خدایا رفته!
چشم در چشم علی دست به پهلو نگرفت
تا که من فکر کنم دنده او جا رفته
به روی آن در چوبی که نبی میبوسید
غاصب حق من و فاطمه با پا رفته
در و همسایه ز من حال تورا میپرسند
که بگو فاطمه زندهست علی یا رفته...؟!
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=========================