#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
ازچه بین در و دیوار زمین گیر شدی
بالگدبود به اصرار زمین گیرشدی
حبس گشته نَفَس و خون ز سره سینه دمید
از فرورفتن مسمار زمین گیرشدی
حادثه بودکه رخ داده در آن کوچه تنگ
از نهان کردن رخسار زمین گیرشدی
نتوانی که زنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار زمین گیرشدی
همه گویند دگر رفتنی هستی بانو
پی این وعده دیدار زمین گیرشدی
می زنی خنده به تابوت پس از دیدن آن
درپی وعده ی گفتار زمین گیرشدی
#آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
#کانال_تخصصی_شعر_سبک
بسم الله الرحمن ا لرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
نیمه شب پیکر زهرا به کجا می بردند
بین تابوت تن فاطمه را می بردند
نیمه شب هفت نفر بودبه زیرتابوت
زیربغض ناله در آه و نوا می بردند
دست وبازوی شکسته، وسط تابوت است
چه غریبانه تن فاطمه رامی بردند
کاش این شهر خبردار نگردد، تاصبح
نیمه شب فاطمه را چه بیصدا می بردند
بدنش بود به تابوت درآن نیمه ی شب
بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند
خانه ی فاطمه بازار گل و لاله شده
درغمش گل به هوایش به هوا می بردند
زبهشت آمده گویا کفنت فاطمه جان
کاشکی یک کفنی به کربلا می بردند
بر تن پاره وصد چاکت حسینت کوفه
عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند
به روی نیزه سرش بود وتنش روی زمین
گه سرش را به سوی شام بلا می بردند
بر سر نی سره عباس تماشایی بود
ای عمورقیه را بزم حرامی بردند
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
_____
برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن ا لرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
شکست پهلوی زهراچرامشخص نیست
چه بوده سهمیه اش از بلا مشخص نیست
قده خمیده دگر بی قیام می ماند
به کوچه فاطمه ازاین نما مشخص نیست
سیاه کرده تنی را لگد درآن کوچه
که درتنش به جز ازچند جا مشخص نیست
به کوچه هازده مشتی که شد ورم جایش
به زیرپیروهنت جای پا مشخص نیست
چرا که دست شکسته تورا دهد آزار
میان گریه وهق هق نوا مشخص نیست
هوای خانه حیدر ببین که شدابری
غم مدینه دراین کوچه ها مشخص نیست
ببین که هیزم نمرود شعله ور شده است
وفاطمه وسط شعله ها مشخص نیست
کسی جواب تو و استغاثه ی تونداد
میان در که صدا از صدا مشخص نیست
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
_____
برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
درخانه حال فاطمه ات روبراه نیست
دربین بستراست وشبش غیر آه نیست
می خواست جان دهد به ره تو ولی نشد
حیدررفیق بی کسی ات نیمه راه نیست
من میروم ولی ،توفراموش من مکن
آسوده باش فاطمه ات بی پناه نیست
یک دست من میانه کوچه شکسته شد
در دیده گان خسته ام،اذن نگاه نیست
جرم وگناه فاطمه ات دوستی توست
اینجا علی محب تو بودن گناه نیست
ملعون لگدبه در زد ومحسن ز بار رفت
اینجامیان کوچه کسی سر به راه نیست
زهرا کجا و سیلی نامردمان کجا
هفتادمردجنگی ویک پهلوان کجا
درکوچه زیر ضربه ی پا،دست و پا نزن
کشتی مرا دگر، تو علی راصدا نزن
بانوی قدخمیده من،من فدای تو
زهرای من تو حرفی ازین ماجرا نزن
زهرابه کوچه ها، تو شدی تازیانه خور
درکوچه تازیانه به او بی حیا نزن
از کوچه ای گذشت و که نامحرمان پراست
قنفذ به فاطمه، سخن نابجا نزن
دیدم به کوچه ؟! فاطمه ام میخورد زمین
دیگرمغیره برتن اوضرب پا نزن
اصلا به جان فاطمه سوگند خورده ام
درکوچه تازیانه برای خدا نزن
اذنم بده دمی ،که شود ریسمان جدا
دربین کوچه فاطمه را بی هوا نزن
زهرا کجا و سیلی آن بی حیا کجا
(مجنون)علی کجاو غم کوچه ها کجا
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)