متن شعرامام حسين
سوم شهادت
دشتي
سه روزه ڪه زينب قلبش.شڪسته
سه روزه ڪه دستهايش گشته بسته
سه روزه رقيه باباندارد
به سرآن سايه ي زيباندارد
سه روزه ڪه رباب درشوروشين است
به ياداصغروبابش حسين است
سه روزه ليلاگشته دلشڪسته
زداغه اڪبرش درغم نشسته
سه روزه ڪه قاسم.گرديده پرپر
ڪه نجمه ميزندبرسينه.وسر
سه روزه قلب شيعه بيقراره
هواي هاي و.هاي،گريه داره
دلمان هواي ڪرب وبلاڪرد
هواي علقمه.صحن وسراڪرد
زبانحال زینب س با امام حسین ع
#ایام_اسارت #دشتی_خوانی
حسین پاره تَن داد از غریبی
شَهِ دور از وطن داد از غریبی
تمام هستی زینب تو بودی
شهید بی کفن داد از غریبی
حسین گُم شدم وای از جدایی
نهال خَم شدم وای از جدایی
تو پاره تَن به صحرا، من اسیرم
سرا پا غم شدم داد از جدایی
برادر گوش کُن بَر درد این دل
اسارت می روم منزل به منزل
دلم تنگ است رویَت را ببوسم
ولی دور از مَنی در دست قاتل
تو رفتی از بَرم وای از اسیری
عزیز مادرم وای از اسیری
تو روی نیزه، من پُشت سر تو
شهید بی سرم وای از اسیری
حسینم ساربان رحمی ندارد
نشد ما را دَمی راحت گذارد
سه ساله از کتک خوردن بُریده
امیدی نیست که طاقت بیارد
حسینم قلب مجروحم کباب است
نگاه حرمله درد و عذاب است
هر از گاهی میان خواهرانت
سنان می آید و دستش شراب است
اگر رفتم مدینه نور عینم
قیامت می شود از شور و شینم
اگر اُم البنین گیرد سراغت
بگویم کربلا خاکی حسینم
اگر زاری کُنَد با خواهر تو
بپرسد که چه آمد بر سر تو
بگویم راس تو بر نیزه رفت و
میان بوریا شد پیکر تو
#هادی_همتی
#امام_حسین_ع #زینب #اسارت
به روی نیزه چگونه تو را نظاره کنم
بخند تا که منم خنده ای دوباره کنم
اگر اجازه دهی لا اقل برای تنت
کمی ز چادر خود را کفن قواره کنم
رسیده وقت نماز و برای قبله نما
به زلف های رهای تو من اشاره کنم
زترس دشمن جانی هراس دارم که
به گوش های زخمی طفل تو گوشواره کنم
محسن مهدوی
بااشک...
#زار_میزنم
السلامعلیک یا امّ المصائب یا عقیله بنی هاشم
دارم میان هلهله ها زار می زنم
خود را میان کوچه و بازار می زنم
این خانواده و ملأ عام ، وای ِ من
از کودکان، شنیدن دشنام، وای ِ من
بر زخم کوچه های مدینه نمک زدند
بنگر تمام فاطمه ها را کتک زدند
بنگر که کار ما به کجاها رسیده است
رقّاصه وقت ناله ی ما کِل کشیده است
خولی به اشک قافله لبخند می زند
ما را به قصد قرب خداوند می زند
گویم چه از رقیه و از گوش پاره اش
دیده به گوش دخترکی گوشواره اش
دانی چرا سکینه به سختی مریض شد
وقتی میان قافله حرف از کنیز شد
باشیم بین سلسله ها تا به کی حسین
تا کی تویی مقابل من روی نی حسین
قرآن نخوان زمان جسارت به خواهرت
تا سنگ دیگری نشود قسمت سرت
قرآن نخوان عزیز دلم در گذر حسین
یک جای سالمی که نداری به سر حسین
با تیر و تیغ و چوب و عصا زخم خورده ای
از سنگ بام شام بلا زخم خورده ای
در بین رقص و هلهله و سبّ کوچه ها
ذکری به لب نشسته که ای منتقم بیا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
در وسعت شب، سپیدهای آه کشید
خورشیدِ به خون تپیدهای آه کشید
آن لحظه که زینب به اسارت میرفت
بر نیـزه سَرِ بریدهای آه کشید
از سینه آه در غمت ای ماه می کشم
بارِ غم تو را چو پَرِ کاه می کشم
*من زینبم، به غم و درد عادت دارم، چهار سالم بود جلو چشمم مادرم رو کشتن، چهارسالم بود جلو چشمم سینه ی مادرم رو شکستن، هنوز غمِ مادرم یادم نرفته بود، دیدم از آسمان صدا میاد"یا اَهلَ العالَم قَد قُتِلَ المُرتَضی" در رو باز کردم، دیدم بابام رو با فرق خون آلودش، یه روزی هم حسنم صدا زد گفت: زینب! تشت رو بیار...بعد هم که کربلا، یکی یکی برادرام رفتن، پسرهام هم رفتن، این هم از اسارت...همه رو تحمل می کنم...*
از سینه آه در غمت ای ماه می کشم
بارِ غم تو را چو پَرِ کاه می کشم
*اما اونی که داره زینب رو میکُشه اینه: سَرِ عشقِ من، سَرِ حسینِ من، نوک نیزه، تو دست یکی دیگه*
بر نوک نیزه، جانِ اَخا غبطه می خورم
او حنجرِ تو بوسد و من آه می کشم
نشود فاشِ کسی، آنچه میانِ من و توست
تا اشاراتِ نظر نامه رسانِ من و توست
*حسین جان!هیچ کی نمی فهمه ما بهم چی می گیم...بی بی جان! به ما هم بگو، بذار ما هم کمی بفهمیم،ساده تر بگو بی بی جان!...*
خزان زود هنگامِ تو ای گُل، بهارم را به زردی آشنا كرد
نگه كن تا ببینی غربتِ عشق، مرا با كوچه گردی آشنا كرد
*یه نگاه کن ببین اون زینبی که باباش وقتی میخواست من رو ببره کنار قبرِ پیغمبر، می فرمود: زینب جان! صبر کن، بذار نیمه شب بشه، مَردم تویِ خونه هاشون باشن، جلو جلو مردها رو می فرستاد میگفت: اگه چراغی روشنِ، اگه مشعلی روشنِ خاموش کنید، بابام علی جلو می ایستاد، حسینم!خودت سمتِ راستم، حسن سمتِ چپم، عباس با وجودی که سنی نداشت، از پشت سر می اومد، شمشیرش رویِ سینه اش، هی اطراف رو نگاه می کرد، تو اون تاریکیِ دلِ شب، چشمی به قد و بالایِ زینب نیاُفته...من همون زینبی ام که...*
نیست فلک به قدر، هم پایه ام
سایه ی من ندیده همسایه ام
*اما داداش! الان پاشو نگاه کن ببین چه خبرِ، شهر رو چراغان کردن...*
کوفه چراغانی شده
زینب تماشایی شده
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
khalaj_Babolharam-net.mp3
4.34M
|⇦•در وسعت شب، سپیدهای...
#روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام اسارت خاندان آل الله به نفس حاج حسن خلج •
شب های احیا در فراق تو گذر شد
عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی
آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد
از اول ماه خدا یاد تو هستم
اما چرا این ناله هایم بی اثر شد
آقا اجازه شب شب قدر است و روضه
از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد
مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد
در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد
اما امان از روضه ای که خون تو گریی
آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد
بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن
مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد
طشت طلا و خیزران ها بر حسینت
بزم شراب و دختری غرق نظر شد
وقتی جسارت بر سر ببریده کردند
مویش سپید و زینب تو خون جگر شد
این بار در شام و پلیدی های بسیار
گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد
مولا حلالم کن ولی ای صاحب من
چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد
#مناجات_امام_زمان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴 اسارت آل الله علیهم السلام🏴
🏴در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
🏴دیدم به دست ساربان انگشترت را
🏴در بین راه کربلا تا کوفه هر بار
🏴با کعب نی ها زجر میزد دخترت را
🏴یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها
🏴یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را
🏴یادم نخواهد شد خرابه - شام ویران-
🏴یادم نخواهد رفت یاس پرپرت را
🏴مویم سپید و قامتم گشته کمانی
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
داغ برادرها اسارت سیلی و غارت
درچشم بانویی جزاو زیبا نخواهدشد
ازغیرت و ازعفت زهرایی اش پیداست
حتی اگر معجر بسوزد وا نخواهد شد
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین