❁﷽❁
#نوحه_زمزمه_ترکی
#پنجم_صفر
#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:می گذرد کاروان...
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
عمه شدم بی قرار
خسته ام از انتظار
جان به لبـــم آمده
از تب این اضطرار
خواب دیدم مهمانم می رسد
آرام ایــن جـــانم می رسد
عمــه بگـو یک جواب
معنـی و تعبیـر خواب
رفتـــه قــــرار از دلـم
مُردم از این اضطراب
می آید بر گوشـــم زمزمه
لالایی می خــواند فاطمه
این طبــقِ غـرقِ نور
بوی پـــدر مــی دهد
این سر خونین بر آن
عطر سفـــر می دهد
مهمان داریم امشب عمه جان
من هـــم بابا دارم شـــامیان !
عمه ببین نیمه شب
قــرص قمــــر آمده
شـــام سیــــاه مرا
نــور سحــــر آمده
انتـــظارم دیگر سر رسید
آخـــر بابایم با سـر رسید
قـــاریِ قـــــرآن من
زینـــت دامـــان من
خوش آمدی از سفر
شـدی تو مهمان من
سلامٌ علَی الشَیبِ الخَضیب
سلامٌ علَی الخَـــدّ ِ التَّـــریب
رقیـــه قـــربـــان آن
لبهــای عطشـــان تو
چه کرده آن خیزران
بــا لب و دنـــدان تو
آه از طشت و چوب خیزران
آه از گریـــه های عمـــه جان
بکـــن نگــاهم بابا
ببیـــن تو آهم بابا
مرا ببــر با خودت
خستـــهٔ راهم بابا
بیزار از شام و بازار شدم
نالان از بزم اغیـــار شدم
بابای مظلومم یاحسین(۲)
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍شعر:رقیه سعیدی (کیمیا)
۱۴۰۲/۵/۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جون رقیه راست میگم 💔🥺
کربلایی سید امیر حسینی
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
«••▬▬🌸💕🌸▬▬••»
با عرض معذرت از ساحت مقدس صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف (زمزمه جانسوز شهادت #حضرت_رقیه سلام الله علیها
#پست_ویژه
درسته رو نیزه نشستی اما
این که میگن یتیم شدم دروغه
سایت هنوزم بالای سرم هست
شاید سرِ رو نیزه هم دروغه
شاید دارم خوابای بد میبینم
سنگی که خورده به سرت دروغه
خونی که داره میچکه رو نیزه
از تو رگای حنجرت دروغه
بگو دروغه که
شب و سپر کردی توی تنور
بگو دروغه که
داری میری بی من یجای دور
روزم رو شب کنم بیتو چه جور
بند دوم
میخوام که درد دل کنم بابایی
مونده تو قلبم حرفای نگفته
اما میون زنها پنهون میشم
تا که چشات به صورتم نیافته
آخه دیگه چیزی نمونده از من
نگام کنی بال و پرم میریزه
یجوری سوختم توی شعله ها که
نازم کنی موی سرم میریزه
فقط اگه میشه
از اون بالا بخند توو روی من
مثه تو میسوزه
از تشنگی هنوز گلوی من
رو نیزه ها نشستی روبروی من
بند سوم
حالا که اومدی بیا بشینیم
خستگی در کن روی دامن من
پاک کنم این غبارو از رو چشمات
اگرچه خاکیه پیراهن من
لباس من خاکی تر از زمینه
اما تو خاکی تری از لباسم
چقد عوض شدی ولی هنوزم
همون بابای مهربونی واسم
منم عوض شدم
چقد بابا شبیه دختره
تو بی انگشتری
دخترتم بدون معجره
ولی هنوز چشات نازمو میخره
#زمزمه_شب_سوم_محرم
#زمزمه_جانسوز
#پیشنهاد_دانلود
#شهادت_حضرت_رقیه
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#زمینه_جدید_حضرت_رقیه_س
#بی_تو_دارم
☑️بند اول
باباکجایی که دلم گرفته
بی تو دارم از دردوغم میبارم
شبا توو این خرابه ی بی احساس
سرم و روو خاک زمین میزارم
منو ببر پیش خودت باباجون
طاقت دوری تو دیگه ندارم
نمک شدم رو زخم عمه زینب س
محاله که بی تو دووم بیارم
نبودی و شدم اسیر دست گرگ
صورت من کوچیک دست عدو بزرگ
بابا حسین من
☑️بند دوم
بعد شما یه روز خوش ندیدم
سر تو رو که روی نیزه دیدم
تو شام پر بلا تا گریه کردم
صدای خنده ها رو میشنیدم
هرجایی که اسم تو رو می بردم
از دشمنات تازیونه میخوردم
عمه مواظبم بوده توو هرجا
اگه می بینی که هنوز نمُردم
خیلی ما رو زدن تو شام پر بلا
لعنت به زجر و به
سنان بی حیا
بابا حسین من
☑️بند سوم
عمو شنیدم مشک تو دریدن
وقتی حرومیا به تو رسیدن
عمو شنیدم به چشات تیر زدن
عمو شنیدم دستاتو بریدن
عمود خیمه ت که زمین نشست و
حرومیا باهم شدن یه دست و
تو نبودی گوشوارمو کشیدن
عمو نبودی دلم و شکست و
تو رفتی و زدن
آتیش به خیمه ها
یه قوم کافر و
بی خبر از خدا
واویلتا عمو
💠💠1⃣3⃣4⃣5⃣💠💠
#عاطفه_صیدی
#مجید_مرادزاده
عمو شنیدم.mp3
3.66M
#زمینه
بابا کجایی که دلم گرفته؟
کربلایی مجید مرادزاده
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
◾️ بابا نمیدانم...
از جان من این زجرِ زجرآور چه میخواهد؟!
⚡️ مصیبت جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
راوی گوید:
چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه صغری (رقیه سلاماللهعلیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها
▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است،
فَبَکتْ و نادَت:
▪️لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد:
یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
▪️ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت:
من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🔻 راوی گوید:
من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید:
یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه....
گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت.
دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید:
برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد.
در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹
📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
AUD-20220902-WA0005.mp3
15.57M
آی.آی........بابا....باباااااا..
قلب تو از سنگه.
دست از سرم بردار.🙏🏻😭
کشتی من و پاتو.
از مجعرم بردار.🙏🏻😭
دستات چه سنگینه.
تا میزنی هر بار.
این غل و زنجیرو..
از گردنم بردار..🙏🏻😭
من مو سپیدم نزن. نزن🙏🏻🙏🏻
بچه شهیدم نزن نزن🙏🏻
اصلا میفهمی سه سالمه.؟ بابا ندارم نزن نزن🙏🏻🙏🏻😭
موهامو سوزوندی..
بستت نبود انگار😔😔🥹
دنبالم افتادی..
دست از سرم بردار🙏🏻🥹
چشمام نمیبینه 🥹
بس که هولم دادی🥹
گوشواره رو دیدم اون روز توی بازار🥹
عمه میبینه نزن. نزن🙏🏻 گریه اش میگیره نزن نزن🙏🏻😭
هر کی رد شد حتی. نگفت🥹
بچه میمیره نزن نزن
اون شب که خوابم برد. مردم من از دوری.
بابامو میخواستم ..
اما نه اینجوری🥹
سر غرق خون بود و.. دندونشم خونی🥹🥹
موهاشم انگار که. سوزونده بود خولی🥹
تو رو بازار زدن زدن
من رو تو انتظار زدن زدن
چشمات به من بود رو نیزه ها من رو که هربار زدن زدن🥹
#شور_طوفانی
🎤کربلایی وحید شکری
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین