#زمینه
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
به زور آوردنم با طناب یادته
کتک خوردم منم با رباب یادته
تو رو دیدم میون تشت یادمه
منو دیدی تو بزم شراب یادته
به جا نیاوردی به جا نیاوردم
تو نیزه خوردی و منم کتک خوردم
پاهام پر زخمه گوشم سنگینه
سرت پر خاکه سرم پایینه
چشام خیلی تار تو رو میبینه
بابا بابا بابا بابا
****
چه چیزایی دیدم با چشام بگذریم
شراب خوردن جلو عمه هام بگذریم
با اون چادر خودم مونده بودم بابا
چجوری از تو بازار شام بگذریم
میون راه خیلی برام کتک خوردن
رباب و عمه زینب به جام کتک خوردن
لباست پاره لباسم پاره
نموند انگشتر نموند گوشواره
النگوم بابا الآن تو بازاره
بابا بابا بابا بابا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#واحد
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
کجایی تو بدون من نمیرفتی آخه جایی
ببین رو گردنم ردِّ طناب افتاده بابایی
کجایی تا ببینی که نمیتونم پاشم از جام
نشستم کنج ویروونه میگیرم خار از پاهام
هجوم آوردن و بی تو تو قلب من تلاطم شد
تموم خاطراتمون میون شعله ها گم شد
کشیدن از پاهام خلخال نمونده گردن آویزی
سرم ریخت-آتیش ِ خیمه نمونده از موهام چیزی
کتک از حرمله(لع) خوردم بدم میاد ازش بی حد
رباب(س) و گریه می انداخت به عمه حرف بد میزد
گمونم گوشهٔ ابروم شکسته...مضطرم کرده
یه شب افتادم از ناقه با پهلویِ ورم کرده
واسه اینکه من از عمه جداشم
زجر(لع)میومد همش محکم رو دستم
با غلافِ خنجرش میزد دلم آتیشه
بیتابم برا داغِ عمیقِ تو سنان(لع) داره یه انگشتر شبیه اون عقیقِ تو یه روز گوشواره م و دید و دوید و زد سرم فریاد کشید
از گوشم و میگفت به گوش ِ دخترم میاد می مُردم تا که می دیدم به جایِ روی ماهِ تو نشسته شمر(لع) با خنده به روی ذوالجناحِ تو!
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشست؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دودم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، علم را برداشت
کوفه را با نفس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی امّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بردم
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
گلهای نیست؛ گله، حوصله هم میخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم؛ چیزی نیست
لگد زجر، شکسته کمرم؛ چیزی نیست
پای چشمم، گل زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی تشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس؛ میمیدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماند بهتر
داغ ناموس تو، ناگفته بماند بهتر
پیش من بود اگر امشب، به عمو میگفتم
از غم کوچه و بازار به او میگفتم
آنکه از بام به پیشانی تو سنگ زده
دخترش هم به روی صورت ما چنگ زده
در شلوغی و دف و رقص در آن هلهلهها
آه از اشک رباب؛ آه از آن حرملهها
راستی! حال رباب از همه آشفتهتر است
گریهاش بند نمیآید و خونینجگر است
همهی راه، نگاهش به سر اصغر بود
بود گهواره اگر، حال دلش بهتر بود
راستی! باخبری از شب جاماندن من؟
شب هقهق، شب شلّاق زدن بر تن من
از روی مرکب خود، یکسره فریاد کشید
دست من روی سرم بود؛ سرم داد کشید
پدر آنقدر بگویم، نفسم بند آمد
پنجه انداخت به مویم؛ نفسم بند آمد
شام را ویران کردم با نالهی بابا بیا
عالم را حیران کردم با نالهی بابا بیا
من را ببر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
آشفته گشته موی دختر تو؛ بابا بیا
رویم شبیه روی مادر تو؛ بابا بیا
شرمندهام ز روی خواهر تو؛ بابا بیا
وای از زخم گلوی پرپر تو؛ بابا بیا
خونین پیکر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
امشب کنج ویرانم، مهمان من؛ بابا بیا
تا به سحر میخوانم، درمان من؛ بابا بیا
ای یوسف کنعانم! ای جان من! بابا بیا
ای قاری قرانم! جانان من! بابا بیا
عشق بیسر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
سوز بده بر سخنم؛ به دل سوختهی خواهرت
تا که بگویم سخن از تن صدچاک علیاکبرت
ناله زنم، یاد کنم ز لب خشک علیاضغرت
گوهر اشکم، شده ایثار تو؛ گریه کنم یاد علمدار تو
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
خودم را میکشم سویت؛ دو پای ناتوان را نه
غمم از یاد بردم؛ طعنههای کودکان را نه
سر تو رفت و قولت نه؛ یقینم بود میآیی
به عمّه صبر دادی؛ دختر شیرینزبان را نه
تمام دختران خوابند زیر چادر عمّه
یتیمت را ببر؛ سربارم امّا عمّهجان را نه
خدا صبرت دهد؛ دیدی که میخندند بر وضعم
که بر هر زخم طاقت داشتم؛ زخمزبان را نه
شنیدم غارتت کردند و عریانت به خود گفتم
که دزدان را نمیبخشم؛ خصوصاً ساربان را نه
حلالت میکنم ای تازیانه؛ سنگ خاکستر
حلالت میکنم ای خار امّا خیزان را نه
همینکه چوب میخوردی، لبانم چاک میخوردند
به او گفتم بزن من را ولیکن آن دهان را نه
طنابی در تمام شهر دور گردن ما بود
فقط گفتم بکش مویم ولی این ریسمان را نه
گذشتم با مکافات از حراجی یهودیها
من عادت داشتم بر درد؛ درد استخوان را نه
به من برمیخورد؛ ما سفرهدار عالمی هستیم
بیاندازید سویم سنگ امّا تکّه نان را نه
اگرچه کودک و پیرش، هُلم دادند و مو کندند
پدر بخشیدم آنان را ولی پیرزنان را ن
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چانه
امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شرابخواران
کَت بسته، به زورِ تازیانه
” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه
من دختر شاه عالمینم
دادند ولی به من اعانه
در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه
افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه
از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیانه
سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلانه
دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بریام پدر به خانه
دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شب
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#زمینه
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
گفتم میای؛ با اکبر میای
سوار اسب با اصغر میای
فکرشم نمیکردم با سر میای
ابر چشات خونه؛ بارونه
خرابهمون مثل زندونه
بابا جون! بیا ما رو ببر خونه
کجا بودی محبوبم؟!
بدون تو آشوبم
حال منو میپرسی
تو خوب باشی، من خوبم!
موهات چی شده باباجون؟!
چشات چی شده باباجون؟!
فدای لب شیرینت
لبات چی شده باباجون؟!
تنگ غروب، توو هجوم غم
مثه رباب، سینه میزدم
میشکست بغض دلتنگی حرم
میومدن دخترای شام
به دیدن اشک بیصدام
دیدن چادر پاره و عصام
اگه تو رو میدیدن
بهم نمیخندیدن
عصای کوچیکم رو
ازم نمیدزدیدن
پاهامو ببین باباجون!
موهامو ببین باباجون!
چشاتو به سختی دیدم
چشامو ببین باباجون!
دیدی بابا شد موهام سفید
از بسکه زجر موهامو کشید
آخرش به دادم، مادرت رسید
دلتنگتم بیشتر از همه
میگن شدم عین فاطمه
مادرت بغلم کرد یه عالمه
میخوام به پات پرپر شم
میخوام برات مادر شم
شونه کنم موهاتو
اگه یکم بهتر شم
ندارم جون باباجون!
بریم خونهمون باباجون!
رو نی به عمو عبّاسم
سلام برسون باباجون!
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#شور
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
میدونستم خیلی دوسم داره
رقیّهشو تنها نمیذاره
کمکم کن تا پاک کنم روشو
با گوشهی این چادر پاره
دیدی اومد، مسافر من!
شبونه برگشت به خاطر من
میریم خونه باهم شبونه
ویرونه، امشب معراجمونه
عمّه! بیا گمشده پیدا شده؛ واویلا
کنج خرابه، شب یلدا شده؛ واویلا
پای نیزه، زخماشو میشمردم
با هر کدوم از غصّه میمردم
خدا کنه یادم نره امشب
بهش بگم چندبار زمین خوردم
روی نیزه، چشماشو وا کرد
زمین که خوردم، منو نگاه کرد
روی نیزه، اشکاشو دیدم
تا رفتم از حال، منو صدا کرد
عمّه! شده غصّه فراموش من؛ واویلا
گمشدهام آمده آغوش من؛ واویلا
دیده و دل محو تماشا شده؛ واویلا
عمّه! بیا گمشده پیدا شده؛ واویلا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین