✍ مادر؛ برکت زندگی، دفع بلا
مادر پیرش را کول میگرفت و به حمام میبرد و منتظر میماند بعد از حمام دوباره او را به خانه میبرد.
همه با تعجب نگاهش میکردند و بهش میگفتند "الاغ یا قاطر نداری مادرت را با آن حمل کنی؟"
او پاسخ میداد: "دارم، اما از وقتی این کار را برای مادرم میکنم بسیاری از گرههای زندگیام باز شدهاند."
وقتی مادرش فوت شد، بسیار بیتاب بود. آنگونه که شاگردان و اطرافیان از اینکه شخصیت بزرگ و مشهوری مثل او اینطور بیقراری میکند در حیرت بودند.
ازش پرسیدند: آقا! خدا مادرتان را رحمت کند. ولی سن زیادی ازش گذشته بود، دلیل اینهمه بیقراری شما چیست؟ مگر نه اینکه ما دعوت به صبر شدهایم در مصایب؟
درحالیکه هنوز اشک چشمش جاری بود گفت: "وجود مادرم و خدمتی که به او میکردم، برکاتی برای من داشت که با رفتنش این برکات هم از زندگی من رفت و این را من با تمام وجود درک کردم. بودن او همچنین بلاهای بسیاری را از من دور میکرد.
اکنون به چه کسی خدمت کنم تا برکات بر من نازل و بلایا از من دور شوند؟
این دلیل گریههای من در فراق مادرم است."
🍃اقتباس از کتاب #نخل_و_نارنج؛ زندگی داستانی شیخ مرتضی انصاری، نوشته وحید یامینپور🍃
#روز_مادر_مبارک
🌎 کـانـال « هـیـدج نـو » 👇
•••✾•🌿🌺🌺🌺🌿•✾•••
💥@HidajeNoo 💥