May 11
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر از من بپرسند تفاوت بین نادان و دانا چیست، می گویم:
از داناییِ انسان همین بس که نادانیِ خود را بداند و در نادانی او همین بس که نادانی خویش را در نیابد.
نادان ها دو طایفه اند: نادان بی ادعا و نادان مدعی.
نادانانِ بی ادعا کم خطر و کم ضرر اند؛ خطر و ضررشان تنها متوجه خودشان است و به دیگران آسیبی نمی رسانند.
اما امان از نادانِ مدعی؛ نادانِ با اعتماد به نفس؛ این گونه ی نادر، ولی خطرناک، نه تنها خود هیچگاه راه به حقیقت نمی برد، مردم را نیز با خود به چاهِ گمراهی می برد و دانا را نیز خون به جگر می کند.
او حاضر جواب است و نادانی خویش را در حجابی از حق به جانب بودن، می پوشاند. غصه اینجاست که اعتماد به نفس بی اندازه اش، در نگاه کسانی که اهل تشخیص نیستند، راه را بر هرگونه سوال و شک می بندد. در نتیجه طرفدارانی می یابد و همین طرفداران، اعتماد به نفسِ او را تقویت می کنند و از اینجاست که یک رابطه ی دوسویه بین جهالت و اعتماد به نفس شکل می گیرد؛ جهالتش، اعتماد به نفسش را زیاد می کند و اعتماد به نفسش، جهالتش را.
او به سراغ تاریخ می رود، ولی نه برای فهمیدن؛ بلکه برای دست اندازی و جمع کردن شواهد برای نادانیِ خویش.
و از قضا، تاریخ نیز با گشاده دستی، موادّ لازم برای طبخ آش شلم شوربایش را در اختیار او می گذارد.
نادانِ بی ادعا، یک قدم تا فهمیدن حقیقت فاصله دارد، ولی نادانِ مدعی، به طور عادی هیچگاه راه به حقیقت نمی برد.
البته قدرت معجزه را نمی توان انکار کرد، ولی معجزه را عیسایی باید و موسایی😊
@HistoricalWisdom
باخت در شرایط بُرد - بخش اول
اکنون که رقابت های چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری پایان یافته و دیگر شور انتخاباتی، مانع از شنیدن و تامل نیست، به نظر فرصت مناسبی برای گفتگو فراهم شده است. هر چند که برای نگارنده تحلیل انتخابات موضوعیت ندارد، اما به عنوان مقدمه ای برای طرح برخی نکات مهمتر، لازم و ضروری است.
یک
سبد آراء نامزدها در انتخابات مختلف در ایران، متشکل از بخشهای مختلفی است؛
بخشی از آراء، گفتمانی (یا به تعبیر غیر دقیق، ایدئولوژیک) است. بخش دیگر، مربوط به خصائص و ویژگی های شخصیتی نامزدها از جمله سوابق، کاریزما و ... است. همچنین بخشهای دیگری از جمله آراء سلبی و آراء قومیتی نیز هرکدام به طور معمول نقش موثری در تعیین نتیجه ی انتخابات ایفا می کند.
دو
با نگاهی به تحلیل های اخیر پیرامون انتخابات دوره ی چهاردهم و واکاوی علت پیروزی پزشکیان در مقابل جلیلی، می توان دریافت که برخی از این تحلیل ها وزن آراء قومیتی در سبد پزشکیان را برجسته، و آن را تعیین کننده ی اصلی نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم به شمار می آورند. فارغ از اینکه بررسی آراء استانهای مورد ادعا و تامل در منطق رای آوری نامزدها در انتخابات گذشته در ایناستانها، بطلان ادعای مذکور را به خوبی نشان می دهد، نگارنده نیز این وزن کشیِ یکسویه را منطبق بر حقیقت نمی داند.
سه
آراء قومیتی از همان مرحله ی اول انتخابات در سبد پزشکیان وجود داشته است. او با وجود این آراء، نتوانست در مرحله اول بیش از 10 میلیون رای کسب کند؛ حال باید از کسانی که رقابت پایاپای جلیلی و پزشکیان در سایر استان ها و شکست جلیلی در استانهای ترک زبان را به عنوان تنها توجیه پیروزی پزشکیان در مقابل جلیلی قلمداد می کنند پرسید که: اضافه شدن ۶ میلیون رای به سبد پزشکیان در مرحله ی دوم که سبب پیروز شدن او بود را چگونه می توان توجیه کرد؟! این آراء به سبب وجود کدام عامل رای ساز (اعم از گفتمانی، قومیتی، سلبی، شخصیتی) به سبد پزشکیان ریخته شده است؟!
چهار
می توان پذیرفت که بخش مهمی از آراء اجتماعی و غیرگفتمانیِ قالیباف در دور اول نیز به سبد پزشکیان ریخته شده است. اگر چه به طور دقیق نمی توان میزان آن را محاسبه کرد، اما به یقین می توان گفت که اختلاف ۶ میلیونی آراء پزشکیان در دو مرحله ی انتخابات را نیز نمی توان تماما به پای آراء منتقل شده از سبد قالیباف به سبد او نوشت؛ چرا که آراء قالیباف کمتر از ۴ میلیون بود و بخش قابل توجهی از آن نیز احتمالا به سبد جلیلی ریخته شده است.
پنج
از حیث ویژگیهای شخصیتی نیز پزشکیان برجستگی خاصی ندارد؛ بی برنامه بودن و عدم توان پاسخگویی به سوالات تخصصی در مناظرات و ارجاع بی رویه ی تمام مسائل مطرح شده به کارشناسان، تناقض گویی های مکرر و کلی گویی های بی فایده، از نقاط ضعف او محسوب می شود. بنابراین نمی توان این 6 میلیون رشد را متاثر از ویژگیهای شخصیتی او و توانایی هایش دانست.
شش
با توجه به نکات پیش گفته و با صرف نظر از عوامل جزئی دیگر، می توان با قاطعیت رشد ۶ میلیونی آراء پزشکیان را، ناشی از آراء سلبیِ ریخته شده به سبد او در نتیجه ی دوقطبی به وجود آمده در مرحله ی دوم، دانست. بزرگترین گواه بر این تحلیل، افزایش بیش از ده درصدی میزان مشارکت در مرحله ی دوم است که با توجه به تعداد حدود 60 میلیونی واجدان شرایط رای دادن، می شود حدود ۶ میلیون رای، که به احتمال فراوان، قریب به اتفاق این آراء به سبد پزشکیان ریخته شده است.
ادامه دارد . . .
@HistoricalWisdom
باخت در شرایط بُرد - بخش دوم
هفت
آیا شکل گیری دو قطبی در مرحله ی دوم انتخابات قابل پیش بینی بود؟ پاسخ مثبت است؛ بسیاری از تحلیلگرانِ جبهه ی اصولگرا، نسبت به خطر شکل گیری دوقطبی در صورت رفتن پزشکیان و جلیلی به دور دوم و قطعیت باخت جلیلی، هشدار داده بودند.
در غیاب سلبریتی ها و دیگر عوامل اپوزیسیون که این بار نه در صف رای دهندگان به جبهه ی اصلاحات، بلکه در میان تحریم کنندگان انتخابات قرار داشتند، دوقطبی شکل گرفته در محله ی دوم را می توان در مقایسه با دوقطبی های ۸۸ و ۹۶، یک دوقطبیِ حداقلی و ملایم نامید. اما همین دوقطبی ملایم توانست حدود ۶ میلیون رای سلبی به سبد پزشکیان وارد کرده و او را پیروز انتخابات کند
هشت
نکته ی جالب در تحلیل های این ایام، توجه به آرای سلبیِ پزشکیان و غفلت از آرای سلبیِ سبد جلیلی است؛ بله! درست متوجه شدید: فقط پزشکیان رأی سلبی کسب نکرد؛ بلکه جلیلی هم آرای سلبیِ قابل توجهی را به دست آورد. کلیدواژه ی #دولت_سوم_روحانی برای طیف انقلابی آنقدر ترسناک بود که بسیاری را قانع کند علیرغم عدم تمایل به جلیلی، برای فرار از تکرار دولت روحانی، به جلیلی رأی دهند؛ اینجاست که بخش عجیب ماجرا نمایان می شود: دوقطبی، تنها به سود پزشکیان کار نکرد، بلکه جلیلی نیز به قدر کافی از این دوقطبی بهره برد. او توانست از وحشت انقلابی ها نسبت به تکرار روحانی، به میزان قابل توجهی بهره برداری کرده و بیش از اقبال واقعیِ انقلابی ها به او، سبد آرای خود را توسعه دهد. به بیان روشن تر، احتمالا بخش قابل توجهی از 13 میلیون رای جلیلی، رأی سلبی است که اگر شرایط دیگری وجود داشت، هیچگاه به سبد جلیلی ریخته نمی شد.
نه
برای این که به قسمت عجیب ترِ ماجرا پی ببریم، کافی است بدانیم که شهید رئیسی در دوقطبیِ سنگین سال ۹۶ حدود ۱۶ میلیون رأی کسب کرد. آراء او در انتخابات آرام و بدون دوقطبی سال ۱۴۰۰ بیشاز ۱۸ میلیون رای بود. اگر فرضا بخشی از ۱۸ میلیون رای رئیسی در ۱۴۰۰ را نیز غیر گفتمانی در نظر بگیریم، که البته نگارنده به دلایل متعدد این تحلیل را صحیح نمی داند، بدون تردید رای ۱۶ میلیونی او در دوقطبیِ ۹۶ را می توان به راحتی از جنس آراء گفتمانی دانست. اگر افزایش تعداد واجدان شرایط رای دادن نسبت به سال ۹۶ و ۱۴۰۰ را نیز در نظر بگیریم، به این نکته ی حیرت آور پی می بریم که بخشی قابل توجه و میلیونی از جامعه ی انقلابی و حزب اللهی که در ۹۶ و ۱۴۰۰ به شهید رئیسی رأی دادند، علیرغم وحشت فراوان از بازگشت روحانی و ظریف، باز هم حاضر نشدند در این انتخابات به جلیلی رأی دهند
ده
تامل در نکات فوق، ما را به این حقیقت می رساند که شخصیت دکتر جلیلی نه تنها در بین غربگراها و نیز قشر خاکستری "هیچ" محبوبیت و مقبولیتی ندارد، بلکه حتی در شرایطی که به سبب وحشت و گریز انقلابیون از بازگشت ائتلاف اصلاحات-اعتدال، بیشترین احتمال روی آوردن به او وجود داشت، از کسب درصد قابل توجهی از آرای طیف مذکور نیز ناتوان بود. به عبارت دیگر بخش قابل توجهی از طیف انقلابی، به خلاف بخش دیگر این طیف که تنها به دلیل خطر تکرار روحانی به جلیلی رای دادند، باز هم حاضر نشدند حتی در مقابل پزشکیان، رای سلبیِ خود را تقدیم جلیلی کنند. این در حالی است که کسب آرای انقلابیون توسط یک کاندیدای انقلابی، به دلیل گفتمانی بودن و وظیفه گرا بودن این طیف، به مراتب آسان تر از جذب آرای خاکستری توسط اصلاح طلبان است.
یازده
به همه ی واقعیت های فوق، این واقعیت را نیز اضافه کنید که پزشکیان، با وجود مشارکت زیر ۵۰ درصد که همواره منجر به شکست کاندیداهای اصلاح طلب شده است، توانست جلیلی را شکست دهد. به عبارت دیگر، این احتمالا نخستین بار است که اصلاح طلبان توانسته اند یک کاندیدا را در مشارکت زیر 50 درصد شکست دهند. اگر بخواهیم این واقعیت را هم در نظر بگیریم که رقیب جلیلی، بی شک یکی از ضعیف ترین و بی برنامه ترین نامزدها در تاریخ رقابت های انتخاباتی در تاریخ جمهوری اسلامی است، بیشتر شگفت زده خواهیم شد.
دوازده
به بیان ساده، جلیلی در مقابل ضعیف ترین رقیب ممکن، با کمترین میزان مشارکت، با وجود وحشت فراوان جبهه ی انقلابی از تکرار دولت روحانی، خصوصا با جدی شدن خطر پزشکیان در دور دوم، و به طور خلاصه در بهترین شرایط برای رای آوری یک کاندیدای انقلابی، نه تنها شکست خورد، بلکه حتی از جلب بخش قابل توجهی از آراء جریان انقلابی نیز ناتوان ماند.
ادامه دارد . . .
@HistoricalWisdom
باخت در شرایط بُرد - بخش سوم و پایانی
سیزده
به راستی دلیل این عدم محبوبیت و مقبولیت جلیلی حتی در میان بخش مهمی از طیف انقلابیون، و نیز عدم توفیق همیشگیِ او در پیروزی چیست؟ اگر ذهن خود را از عملیات روانیِ صورت گرفته توسط حامیان جلیلی طی چند هفته ی گذشته که او را بخت اصلی پیروزی معرفی می کرد، پاک کنیم، پاسخ کاملا واضح و آسان یاب است؛
خصائص و ویژگیهای شخصیتی مثبت جلیلی کم نیست؛ اگر چه اخلاق مداری و متانت جلیلی به خوبی در مناظره ها هویدا شد، اما چنین بروزاتی معمولا رأی ساز نیست. در مقابل، فقدان سوابق اجرایی او و ترس مخاطبان از دچار شدن کشور به آزمون و خطا، حفره ی بزرگی در موجه بودن انتخابش به عنوان رئيس جمهور ایجاد کرده بود. تاکید مداوم جلیلی و یارانش بر برنامه داشتن او نیز به دلیل فقدان امکان سنجش کارآمدی او و برنامه هایش، در نگاه مردم ضریب چندانی نیافت. فقدان کارنامه ی موثر و قابل استناد حتی در همان حیطه ی کاری سابقش در شعام و شکست تمام مذاکرات در دوره او، امکان حداقلی تسری دادنِ احتمالی موفقیت او در مقام یک مذاکره کننده ارشد به یک مقام اجرایی ارشد مثل رئیس جمهور را نیز به کلی از میان برده بود؛ خصوصا در شرایطی که دوگانه ی "مذاکره/عدم مذاکره" مجددا توسط جناح رقیب احیا شده است. علاوه بر اینها، زبان بدن عصا قورت داده و غیر صمیمی، بیان مبهم و غیر جذاب، فقدان کاریزما و اقتدار لازم در جلوه های بیرونیِ شخصیت او نیز همگی در عدم اقبال مردم به او موثر بود.
در بین جریان انقلابی نیز علاوه بر موارد فوق، اتهامات متوجه جلیلی در ماجرای شکست سال ۹۲ و عدم تمکین به درخواست بزرگان جریان مذکور در خصوص کنار رفتن او از عرصه ی رقابت ها و در پی آن، تحمیل ۸ سال خسارت بار به کشور، و همچنین ترس از تبدیل شدن به احمدی نژاد دیگر، اعتماد به او را سخت تر می کرد.
چهارده
این ادعا که بخش قابل توجهی از آراء جلیلی، آراء خاکستری است نیز، بیش از آن که ریشه در واقعیت داشته باشد، زاییده ی اذهان آن دسته از یاران جلیلی است که با سودای تکرار سوم تیر، در پیِ برقراری مشابهت بین شخصیت احمدی نژاد و جلیلی و به تبع آن، مطرح کردن احتمال تکرار رای بالای احمدی نژاد در ۸۴ و ۸۸ بودند. ناگفته پیداست که تفاوت های احمدی نژاد و جلیلی به قدری زیاد است که انگاره های مذکور را جز توهم نمی توان نام نهاد.
پانزده
تمام نکات فوق، به راحتی قابل پیش بینی بود. نگارنده در یادداشتی کوتاه قبل از انتخابات ریاست جمهوری که حاوی پیش بینی نتیجه انتخابات بود، پیروزیِ جلیلی را غیر ممکن دانسته بود. به عبارت دیگر جلیلی هرگز نمی تواند رئیس جمهور شود، اما توان این را دارد که با حضورش در رقابت ها و جلب بخش قابل توجهی از آراء گفتمانی، این جایگاه را تقدیم طیف مقابل کند، همانطور که در سال ۹۲ و ۱۴۰۳ چنین کرد.
شانزده
با توجه به حقایق مذکور، به طور قطع قدم نهادن او در این رقابت، هم برای شخص او و هم برای جبهه ای که جلیلی آن را نمایندگی می کرد، به دلیل اینکه آغاز یک بازی از پیش باخته است، یک اشتباه محض به شمار می آید. حال سوالی که باید پاسخ داده شود این است: چرا جلیلی و یاران او، قدم در این مسیر گذاشتند؟!
پاسخ به این سوال، می تواند به مثابه مقدمه ای برای بیان برخی از حقایق سیاست ورزی در ایران پس از انقلاب، به شمار آید.
@HistoricalWisdom
🎙 شهید مطهری:
🔸 من خیلی اوقات فکر کردهام مقالهای تحت عنوان «نیمها» بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. میگویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه این حرف معلوم است.
🔹 آدمی که هیچ عالم نیست، چون میداند عالم نیست لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و میداند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره میبرد. ولی «نیمچه طبیب» چون خودش را طبیب میداند تسلیم یک طبیب نیست، میخواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود زیان میبرد.
🔸 از همین جا بروید سراغ نیمچه مجتهدها و نیمچه روشنفکرها و نیمهای دیگر، اینهایی که یک چیزکی میدانند... چیزکی میدانند و چیزها نمیدانند!
🔹 اتفاقاً اینها خطرشان بیشتر است. چهارتا شعار میشنوند، بدون اینکه متعمّق بشوند و درست فکر کنند و دریابند؛ میبینید این چهارتا شعار اینها را از جا حرکت میدهد.
📚 فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱۲
@HistoricalWisdom
خرَدِ تاریخ نِگر
باخت در شرایط بُرد - بخش اول اکنون که رقابت های چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری پایان یافته و دیگر
بعد التحریر:
برخی از دوستان کماکان اصرار عجیبی بر قومیتی بودن آراء پزشکیان و نقش اصلی آن در پیروزی او دارند. باشد، اشکالی ندارد؛
ولی از قضا این استدلال های دوستان، از محکم ترین دلائل بر ضعف جلیلی است، که حتی در مشارکت زیر ۵۰ درصد هم تنها یک هُلِ قومیتی و فرقه ای کافی بود تا کارش را یکسره کند.
دمِ خروس مقایسه ی احمدی نژاد با جلیلی دقیقا همینجا بیرون می زند. اگر جلیلی کاراکتر جذابی داشت، او هم می توانست مانند احمدی نژادِ ۸۸ در مقابلِ موسویِ ترک زبان، رأی آذربایجان را با اقتدار در سبدِ خودش بریزد.
به بیان فنی، احساسات قومیتی و فرقه ای، مقتضیِ ایجاد رأی هستند، ولی تنها زمانی اثر می کنند که مانعی وجود نداشته باشد، که این بار چون پای جلیلی در میان بود، مانعی بر سر راه وجود نداشت. تمام
@HistoricalWisdom