eitaa logo
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
124 دنبال‌کننده
596 عکس
190 ویدیو
4 فایل
هیوأ : امید،آرزو. . ـ ‏بـه‌تمـام‌آنهـــــایی‌کـه‌قـرار‌اسـت‌ بعـد‌ا‌ز‌مـن‌بمیـرنـد‌بگـوییـد: مـن‌در‌لنـز‌دوربـینـی‌جـامـانـــــده‌ام‌کـه مـی‌خـواست‌ا‌زعشـــــق‌مستنـد‌بســـــازد -آسـد‌مـرتضـی‌آوینـی🖐🏿 ـ و بسی نیازمند عکاسی از بین الحرمین:))
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله..
فرقی‌نمی‌کند‌رمضان‌با‌محرمت! درکل‌ماه‌ها،شب‌سوم‌به‌نام‌توست³¹⁵..
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
_
دعای‌ روز‌ سوم ماه‌ مبارک‌رمضان‌:))!..
بسم الله..
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
_
دعای‌ روز‌ چهارم ماه‌ مبارک‌رمضان‌:))!..
ای پرودگار ما! ما از تو "حسین" را میخواهیم، از تو میخواهیم "هَبْ لِی قَلْبا یُدْنِیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ" قلب و عشقی عطا کنی که بوسیله اش به خودت میل کنیم، به ما عطا کن "حبّ الحسین" را که "وسیلة السعداء" موجب عاقبت بخیری ست، ما را به حسین(ع) برسان!(:
_ناراحت کردن‌ و شکستن دل یه آدم مثل پرت کردن یه تیر به آسمونه که نمیدونی کجای زندگیت قراره برگرده پایین و یقه خودتو بگیره!
امام موسی کاظم(علیه‌السلام): به هنگام ظهر بخوابید؛ زیرا الله انسان روزه‌دار را در حالی‌ که آرمیده است، غذایش می‌دهد و سیرابش می‌کند. -شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا/ج۲/ص۸۳
" جَريحٌ وَلكنْ إنْ أتاكَ الجُرح بِجُرحِه إلتَئَم رِضا . ‌. "
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
" جَريحٌ وَلكنْ إنْ أتاكَ الجُرح بِجُرحِه إلتَئَم رِضا . ‌. "
آقای امام رضا .. تو تنها غمی هستی که آدمیزاد ؛ برای به سینه کشیدنش مشتاق است:)💔
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
_
همیشه اصرار داشت نماز رو اول وقت بخونه ، حتی اگر سر جلسه می‌بودیم تعطیلی میزد تا بعد نماز ...🤍؛ - شهید مهدی باکری
بسم الله..
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
_
دعای‌ روز‌ پنجم ماه‌ مبارک‌رمضان‌:))!..
دستام رو بگیر ؛ این همون دستاییِ که برات سینه زده آقایِ‌اباعبدالله:))💔
- جوانم ؛ بریده‌ام .. به ته خط رسیده‌ام! + فرو الی الحسین :) به سوی حسین فرار کن ..
من ؛ کارد به استخوان دلم که میرسد تمام وجودم ناخداگاه شما را صدا میزند یا‌حسین. .
بسم الله..
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
_
دعای‌ روز‌ ششم ماه‌ مبارک‌رمضان‌:))!..
ششمین روزه و شش گوشه و شش ماه ی شاه، ما عجب معرکه ای، با عدد شش داریم:)!.."
یه جا امام سجاد خطاب به خدا میگه که .. شفای سوزش دلِ من دست توست : )
این چند روزه یه خاطره ای از راهیان نور خیلی تو ذهنم پر رنگه . اواخر مهر ماه بود راهیان نور غرب بودیم . روز اول رفته بودیم یادمان بازی دراز . آقا ما کفشارو در آوردیم و وایسادیم به عکاسی ، سنگاب بازی دراز ریز بودن و تیز به هر سختی ای بود رسیدیم بالا ی یادمان و نشستیم یه گوشه . روایتگری که تموم شد برا پراکنده کردن بچه ها و واقعی تر کردن جو دود زا زدن . ما که نرسیده بودیم مزار شهدارو زیارت کنیم تازه نشستیم کنار مزار . دیدیم بچه ها تک و توک به سرفه افتادن ، یه نگاه به هم کردیم به ثانیه نکشید که سرفه ی ماهم بلند شد . اولش گفتیم لابد بخاطر دودزاست و عادیه . راه افتادیم برگردیم که تو کسری از ثانیه سرفه های ما زیاد شد ، همون اول مسیر نشستم رو زمین و شروع کردم سرفه کردن . آسم یقمو گرفته بود . دوستان و بعدش مربیان دور مارو شلوغ کردن هرکی یه تجویزی میداد . صدای مسئول بسیجو که شنیدم دیدم بیشتر بخوام بشینم زشته . به هر ضرب و زوری بود نفسای عمیق کشیدم که ریه هام آروم بگیرن . - فلانیه ؟ فلانی تویی ؟ نفسم بالا نمیومد که بگم خود بدبختمم . - بابا فلانی تو مرد جنگی پاشو شهید میشی الان . نمیدونستم بخندم یا سرفه کنم. همون روز و روز بعدش و هفته ی بعدش و ماه بعدش نقل زبون بچه ها شده بود که من مرد جنگم ! اوایل می‌گفتیم و می‌خندیدیم ، ولی الان . . واقعا مرد جنگم ؟!
بسم الله..
- ه‍ــيوأ - 🇵🇸
_
دعای‌ روز‌ هفتم ماه‌ مبارک‌رمضان‌:))!..