『حـَلـٓیڣؖ❥』
📲💭 بهترین راه جمع آوری اطلاعات مسیر قانونیه!!! (برشی از قسمت ۲۶ گاندو۲) #فصل_دوم #گاندو 🇮🇷@gann
محمد خیلی قشنگ توضیح میده🖤🌿
من یکی ک وقتی داره یه مسئله ای رو توضیح میده خوب گوش میکنم..
و معمولا مهماش رو چند بار تکرار میکنم و یاد میگیرم..
خیلی به مسائل سیاسی..
نظامی.. به مسائلی که..
حس میکنم یه انقلابی باید اقلیت اینا رو بدونه ..
خیلی علاقه دارم..
راستی..
یه مستند نشون میده..
ک قبلا هم شبکه ۱ نشون میداد..
الان هر روز عصر ساعت ۵ از شبکه افق..
به نام
سه شنبه ۱۴ جولای..
راجب مذاکره و توافقات هسته ایه..
خیلی قشنگه..
حدود .. ۳۰ قسمت به بالا فک کنم باشه..
من امشب قسمت ۶ رو کامل دیدم..
جالبه بدونید همون زمان که داشتن مذاکره هسته ای میکردم..
تلاویو و واشنگتن .
تو فکر ترور دانشمندان هسته ای و ..
وارد کردن نوعی ویروس سایبری به تاسیسات هسته ایه ما بودن..
اسمش رو .. و تمام تاریخ و اسامی رو ک گفت یادداشت کردم..
اگه دوست داشتید شما هم ببینید...
بچه ها!!
یه بچه انقلابی باید تو همه زمینه مقدم باشه..
خط مقدم..
۱ باشه..
تو مسئله سیاسی یه علم نسبی..
تو مسئله فرهنگی یه علم نسبی..
بدنش قدرت داشته باشه...
شوخی نیست ک..
میخوایم سرباز امامزمان بشیماااا
#فرمانده
♥️🌿
#نسیم_صبحگاهی
✨🌻اللهم عجل لولیک الفرج🌻✨
🌸خدایا .. امروز کاری نمیکنیم مگر برای تو🌸
#فرمانده
صلاللهعلیکیاصاحبالزمان(عج)
صبحتوننورانی😍
عصرجمعههمهگیروبهقبلهبیایینبهکارایاینهفتهفکرکنیم😓
حدیث:)پیامبراکرم(ص)
افضلالناسافعهمالناس✨
بهترین مردم کسانی هستند که منفعت میرسونن😃❤️😍
بیایین هفته مون رو با این ذکر شروع کنیم امروز فرستادم که بهش تفکر کنید❤️😍
#عشق_خدا
هدایت شده از خـودسازےفاطمهالزهرا
بسماللهالرحمنالرحیم ❤️😍
#جلسه_یازدهم
سلام خوبین بچه ها...!
غذای روح=>۱.گوش(کاملشده)
۲.زبان
۳.چشم
خببچههاگوشمیشههمونبحث آهنگ
اماچشم❤️😍
بعضی هارو دیدی تو خیابون که راه میرن انگار اومدن موزه همه رو برانداز میکنن به بعضی هاشون میخندند برای بعضی هاشون حرف در میارن😒
ولی بعضی هارو دیدی خیلی با وقار تو خیابون راه میرن و از شکل و قیافه ی مردن اشکال نمیگیرند 😌
یا مثلادستهاول: )وقتی داره با نامحرم حرف میزنن زل میزنن تو چشاش😐
دستیدوم:)سرشونومیندازنپایینوبااحترامصحبتمیکنند😇
بعضی وقتا شنیدین میگن سرتو بنداز پایین تو خیابون راه میری آخه بنده ی خدا سرم و بندازم پایین که میرم.....استغفرالله 😱
خود من وقتی تو خیابون راه میرم سرم بالاست ولیییییی
نیازی نمیبینم چشمامم بالا باشه و بقیه رو دید بزنم😀
گرفتی چی میگم😌🍉(نخند نمیدونم چرا دلم خواست هندونه بزارم)
بچه ها میدونید چرا شهید همت چشماشون و سرشون همراه جنازه شون نبود 😢چون چشماش برای خدا بود نه دید زدن مردم همسرشون میگن هیچ وقت من ندیدم ایشون به نامحرم نگاه کنند همیشه چشماشون نورانی بود خوب خدا هم باید یه جوری جبران کنه❤️😍
حالا تو فضای مجازی=>دسته ی اول هر کانالی عکس و فیلمی رو میبینند و تو روحشون تاثیر میزاره شما چه به خوای چه نخوای تاثیر میزاره
دستهی دوم با احتیاط وارد فضای مجازی میشه
یه شهیدی بود دقیق یادم نمیاد کی ولی همسرشون میگفتند عر وقت میخواست گوشی بگیره دستش وضو میگرفت
پس نتیجه میگیریم ربطی با سن هم نداره👍
(:پس قرارمون:)
تو خیابون که راه میریم سرم مون بالا ولی چشامون پایین😃✨
https://harfeto.timefriend.net/16370561558769
پیشنهادی...؟سواااالی...؟نظری در کامل کردن بحث من❤️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها شهید همت بشید...🍃
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
.
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_بیست_دوم
بلند شد که بره پیش بقیه...
زنگ زد به زهرا
-الو سلام زهرا کجایید؟
-سلام سر مزار شهید هادی...
-خب پس اومدم
-باشه فعلا خداحافظ
-خداحافظ
رسید پیش بقیه...
زیارت شهدا رو خوندند...
الهه: تو این قطعه یه سری شهید گمنام هستند...
یه سری شهید هم هستند که پدر و مادراشون فوت کردند یا ناتوان هستند و کسی بهشون سر نمیزنه...
قبر هاشون هم خیلی کثیف شده
پایه این همه رو بشوریم؟
همه موافقت کردند...
یه چند تا بطری اون اطراف افتاده بود...
اونها رو برداشتن و از شیر آب روبه رو پر از آب کردند...
چون کسی هم نبود کمی آستین مانتوهاشون رو هم بالا دادند که خیس نشه...
زهرا یه بطری پر کرد و رفت سر مزار شهید علیرضا مکاری...
قبر خیلی خاک گرفته بود...
تمیز شست...
ردیف اول رو شستند...
ردیف دوم سمت راست شهدای گمنام بودند...
اول اونها رو شستند...
به قدری خاک گرفته بود که با یه بار شستن تمیز نمی شد...
حدود نیم ساعت طول کشید تا تموم بشه...
........
قرن ها از عاشورا می گذرد...
سالهاست که مشتاقان زیارت کربلا از گوشه و کنار جهان به سوی کربلا راه افتادند...
چه اتفاقاتی که در این راه افتاد که اکنون مجال ذکر آن نیست....
اما بیاییم جلو تر...
آری در عصر خودمان....
دفاعمقدس را میگویم...
همان زمان که کفتار ها راه حرم حسین(ع) را بر عاشقانش بستند...
جوانانی در آرزوی کربلا به راه افتادند...
مردانه جنگیدند تا راه کربلا باز شود...
آری گاهی نباید به کربلا رفت تا راه کربلا باز شود...
اما نه!
آن جوانان فقط جسمشان از کربلا دور بود..
همین!
مگر نه اینکه آنها در رکاب سیدالشهدا می جنگیدند....
پس به اباعبدلله نزدیک تر بودند...
آری آنها روحشان در کربلا سیر می کرد....
آنها مسافران کربلا بودند...
به سوی کربلا رفتند و کربلایی شدند....
مگر زیارت اباعبدلله فقط لمس کردن ضریح است؟
ضریح و گنبد و درب و دیوار حرم که از خود چیزی ندارند؛ اینها همه به خاطر انتسابشان به اباعبدلله است که مقدس شده اند...
پس می شود از ته دل به حسین(ع) سلام داد و زائر کربلا شد....
آنها حتی این روز را می دیدند....
مگر ابراهیم هادی نبود که گفت روزی مردم گروه گروه از این مسیر به کربلا می روند؟!
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞