eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان عشق وطن شهادت فصل دوم از سرویس بیرون اومدم و درحال خشک کردن دست و صورتم بودم.... که صدایی شنیدم.... از اتاق بیرون اومدم و اطراف رو نگاهی کردم... خبری نبود..... متعجب به اتاق برگشتم و لب تاپ رو روشن کردم و مشغول کارا شدم.... ده دقیقه گذشت...احساس کردم سرم سنگین شده بلند شدم از جام... و به سمت حیاط رفتم.... نفسم تنگ شده بود و سعی میکردم نفس عمیق بکشم.... ولی همین که پامو رو پله اول گذاشتم.... چشمام سیاهی رفت و........ + آقا منو نگاه کن.... میگم مادرم مریضه بیمارستان بستریه...من باید برم تهران اون برگه رضایت عمل رو امضا کنم چرا گوش نمیکنی؟؟؟؟ $ میگم ظرفیت نداریم + خب بیخود میگی ظرفیت نداریم... من میدونم داری.... بلند داد زد و گفت $ خانم ندارم بلیط... بلندتر از خودش داد زدم.... + مگه چند نفر از پاریس میرن تهران؟؟؟؟ در باز شد و سعید اومد داخل و گفت ¢ با داد زدن مشکل حل نمیشه.... رو کرد به آقاهه و گفت... ¢ پرواز غیر مستقیم چی؟؟؟ نداری؟؟؟ $ چرا....می‌ره دبی... از اونجا هم می‌ره تهران... ¢ خوبه... + چی چیو خوبه؟؟؟؟ آقا من ظرفیت رو میکنم تو تخم چشات.... از اتاق بیرون اومدم و به سمت اتاق پلیس فرودگاه رفتم..... که جا نداری.... بهت نشون میدم.... نویسنده ثمین فضلی پور لایک یادت نره