دوستان اینم ۱۰ پارت ۵ پارت صبح به کلی فراموش کردم به جاش الان هم پارت صبح رو فرستادم هم شب
#خادم_الزهرا
دوستان یه پارت جا گرفتم 😐
قسمت شده امشب دو پارت بزارم 😍😂
الان از اول میزارم 😄
#سرباز_مهدی_عج
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_هشتاد_ششم
#نیما
صبح که از خواب پا شدم وَرَم صورتم خوابیده بود و فقط چند تا کبودی خیلی کوچیک و خراش ها باقی مونده بودن .
کلا خیلی بهتر بود .از نظر خودم که مشکلی نداشتم .
خیلی زود زمان گذشت و ساعت ۱۸ شد .
نرجس با سلیقه خودش برام یه کت و شلوار طوسی آماده کرد ، خودشون هم رنگ آبی پوشیده بودن.
ساعت ۱۹ رسیدیم دم در خونه .
عمو عماد و زن عمو سحر هم اومده بودن .
وارد که شدیم بعد از دادن دسته گل به کیمیا خانم رفتیم و نشستیم .
سرم پایین بود و اصلا متوجه حرف ها نمی شدم.
توی فکر این بودم که چه خوب شد لباسای من و کیمیا با هم ست شده!که با نیشگون نرجس به خودم اومدم.
نیما:بله!
نرجس:آقا محمد با شماست.
محمد:میگم چرا انقدر خجالتی؟
خنده کوتاهی کردم که آقا محمد هم خندید .
بعد در گوش عطیه خانم چیزی گفت ، عطیه خانم هم به کیمیا خانم اشاره کرد تا چایی بیاره .
وقتی میخواستم چایی بردارم دستم شدیدا می لرزید !نزدیک بود چایی رو بریزم .
کیمیا خانم رفت و کنار کمیل جان نشست .
داشتم به حرف های عمو زن عمو گوش میدادم که داشتن از من تعریف میکردن .
بعد چند دقیقه آقا محمد گفت
محمد:کیمیا جان آقا نیما رو راهنمایی کن برید داخل حیاط .
کیمیا:چشم ، بفرمائید.
بعد بلند شدیم و به سمت در رفتیم .
اول کیمیا خانم رفت بیرون بعد من رفتم و در رو بستم .
لب حوض نشسته بودیم ، ۵ دقیقه گذشته بود که کیمیا خانم گفت
کیمیا:چرا من؟
نیما:چی چرا شما؟
کیمیا:چرا من رو انتخاب کردید ! کی منو دیدید؟
نیما:خوب هر کسی یه معیار هایی داره ! منم شما رو انتخاب کردم چون متناسب با معیار های من بودید ، درباره اینکه کی شما رو دیدم باید بگم روز خاکسپاری مادر بزرگتون ، خدا رحمت کنه !
کیمیا:ممنون
بعد کمی مکث گفت
کیمیا:معیار های شما چی بود؟
نیما:خانم بودن و با حیا بودن ، خانواده خوب ، نماز خون بودن! شما اون روز با اینکه شخص عزیزی رو از دست داده بودید ولی بی صدا گریه میکردید ! همین نشونه با حیا بودن شماست !
کیمیا:شما با شغل من مشکل ندارید ؟ من نظامی هستم و ممکنه هر روز خونه نباشم ! اینطوری وقت کم تری داریم برای یا هم بودن!
نیما:وقتایی که خونه هستید جبران میشه -منم نظامی هستم و درک میکنم !
کیمیا:حرف دیگه ای هست که بخواهید بزنید؟
نیما:نمیدونم ! میشه یه چیزی بپرسم ؟
کیمیا:بفرمائید
نیما:معیار های شما چیه؟
کیمیا:با خدا و نماز خون باشه ، به واجباتش اهمیت بده ! عاشق جهاد در راه خدا و اهل بیت باشه ! البته اینم میدونم که شما تمام این چیز هارو دارید ، مهم ترین چیز برام اینه که ... علاقه ای بین دو طرف وجود داشته باشه !
نیما:اگه من به شما علاقه نداشتم که الان اینجا نبودم !
پ.ن:کمی عاشقانه طوری 😜😂
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
لبخند کم جانی زد !
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_هشتاد_هفتم
#کیمیا
نمیدونم در برابر این حرفش چی میگفتم ، حس میکردم ارزشش رو داره که بهش فرصت بدم ، با توجه به چیزایی که از فداکاری هاش در سوریه و ماموریت های مختلف میدونستم ، با توجه به تعریف هایی که بابا محمد کرده بود ، با توجه به چیزی که امشب ازش دیدم ، مرد خوبی بود !
کیمیا:بریم داخل ؟ دیگه حرفی نمونده؟
نیما:نه حرفی نیست، بریم .
آهسته آهسته قدم برداشتیم تا رسیدیم به در خونه ، اول وارد شدم و بعد آقا نیما اومد داخل و در رو بست .
همه نگاه ها روی ما بود ، اون خانم مسن پرسید.
ز.ع.سحر: خوب چی شد ؟
زیر چشمی به آقا نیما نگاه کردم که لبخند کم جانی زد!
کیمیا:تا الان که بله !
همه:مبارکهههههههه.
بعد رفتیم و سر جای خودمون نشستیم ، شیرینی رو که خوردیم کمی با هم حرف زدیم و ساعت ۲۴ بود که بلند شدن و رفتن .
بعد از رفتنشون روی مبل نشستم و به فکر فرو رفتم .
نیما خیلی با حیا بود ، ولی من میتونم مسئولیت یه خونه رو به عهده بگیرم ؟
میتونم وارد یه زندگی جدید بشم؟
میتونم از مادر و پدرم جدا بشم؟
میتونم قید شوخی های کمیل رو بزنم؟
با ناراحتی بلند شدم و بعد از مسواک زدن روی تختم دراز وا دراز افتادم .
توی فکر بودم که دست مهربون مامان عطیه رو روی پیشونیم حس کردم .
عطیه:خواب که نبودی؟
کیمیا:نه
عطیه:خوب ، نظرت؟
کیمیا:چی نظرم؟
عطیه:نیما دیگه!
کیمیا:نمیدونم ، یا بهتره بگم نمیتونم از شما بگذرم !
عطیه:مگه میخواهی بری اون سر دنیا ! ما هر روز بهت سر میزنیم!
کیمیا:کمیل چی؟دلم برای کمیل تنگ میشه!
عطیه:میتونی کمیل رو هم چند روز ببری پیش خودت ، هر وقت دلت براش تنگ شد بگو میاد پیشت!
کیمیا:نمیدونم!
عطیه:نیما پسر خیلی خوبیه کیمیا جان ! به خدا بهتر از نیما نیست!وقتی مورد تایید بابا ته !
کیمیا:مامان !
عطیه:جانم فدات شم ؟
کیمیا:مطمئنی که آدم خوبیه ؟ تک دخترت رو داری میدی دستش ها!
عطیه:بابات تمام شهر رو گشته و درباره نیما تحقیق کرده . حتی دوست یکی از زیر دستای باباته (رسول)، بابات از اونم که پرسیده گفته که خیلی مرد خوبیه !
کیمیا:الان حول گرفته شما رو که منو از خونه بیرون کنی :/
مامام یدونه زد تو سرم و گفت
عطیه:تو درست نمیشه این مغزت .
بعد غر غر کنان رفت بیرون ، منم از خنده قش کرده بودم .
پ.ن:اتمام خواستگاری .
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
امروز میرسه ایران ، اینم بگم با خانواده هاتون هماهنگ کنید قراره به زودی برای ماموریت بریم کویت !🛬🛫✈️
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
تاکید میکنم ❌❌❌۱ پارت جا مونده بود از اول گذاشتم ، کسایی که خوندن از اول بخونن❌❌❌
#سرباز_مهدی_عج
🌱﷽
ࢪمــــآن : شڪلــآٺ تـــݪــــخ🍫✍
ࢪمــــان یڪ زنـــכگــے تـــلخ🙂🖤
به تلخـــے یڪ شکلـــآٺ🥀🍫
ژانـــرش؟؟؟!!!🤨🧐
زیــبــآ🤍
احســـاسے🥺
عــآشقــانـه♥️
طنـــز😂
هیجـــآنے😱
پلیـــسے😎
گـآنــכویــے🐊
و ڪامــلا مذهبـــے😌🌱
بیـــا بخــون پشیمــون نمیـــشے✌️🏻💚😉
اگــه پشیمــــوݩ شدے ݪــــف بــــכه🥺
بـــے صـــدا ڪنــے هــم بد نیس😌🤞🏻🌿
به هـــࢪ حــاڵ بیـآ ڪه منتظریـــم🧡
به כوسٺــات هم معــࢪفے ڪن🤝💞
♡ @romangondoii
♡ @romangondoii
سݪـــــام ࢪفیـق👋🏻💟
خیلـے نمیخـوام وقـٺ بگیـࢪم😌💙
میخوام یڪ ڪاناݪ بہت معࢪفـے کنـم ڪه ࢪمان میزاره مشٺــے😎🌱
ࢪمانایـے جذاب با ژانـࢪ هـای مخٺـلف😃♥️
بیا بخـون خوشټ نیومـכ ݪف بده🥺🤍
اگہ خوشت اومد به כوستـآٺ هݦ معࢪفے ڪڹ🤝🧍♀💛
بفـــࢪما اینـم ݪینڪ↯♡
@romangondoii |↫🧡🌱
@romangondoii |↫🧡🌱
@romangondoii |↫🧡🌱
بپر تو کانال مشتی😎😍
+اومدی؟!
_بلههههه😌💚
+خوشاومدی ، قدمٺ ࢪو جفت چشـآم👀💜
×من نیومدم😒
+بیا دیگه ضرر میکنی هاااا🥺
×باشه حالا سه سر میزنم😉🌿
+ممنونم گل گلی🌻🍓
به دوستات معرفیمون کن💫🍩💝
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
📺 فیلمهای سینمایی امروز تلویزیون
🔻«سربازان کوچک» ساعت ۷:۵۰ از شبکه دو
🔻«صخره مرجانی ۲» ساعت ۹ از شبکه پنج
🔻«۵ هم خون» ساعت ۱۰ از شبکه افق
🔻«روسری آبی» ساعت ۱۱ از شبکه سلامت
🔻«سربلند» ساعت ۱۳ از شبکه نمایش
🔻«امید» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه پنج
🔻«کوچه صفا» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه شما
🔻«محافظ» ساعت ۱۵ از شبکه نمایش
🔻«بازمانده» ساعت ۱۴ از شبکه کودک
🔻«قاچاقچی» ساعت ۱۴:۳۰ از شبکه سه
🔻«شکارچی شنبه» ساعت ۱۶ از شبکه یک
🔻«بازگشت به حیفا» ساعت ۱۷ از شبکه نمایش
🔻«ذهن سفید» ساعت ۱۸ از شبکه امید
🔻«حبیب» ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه افق
🔻«تنها میان امواج» ساعت ۱۹ از شبکه نمایش
🔻«نفر دهم» ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار
🔻«روز سوم» ساعت ۲۱ از شبکه نمایش
🔻«مارک فلت: مردی که کاخ سفید را به خاک سیاه نشاند»، ساعت ۲۳ از شبکه نمایش
@TasnimNews
سلام عزیزان صبح به خیر. ⛅️🌤☀️
امروز چون روز جمعه هست اگه برسم یه پارت و اگه نرسم یه پارتک میزارم 💕🌾🌻
(روزتون آناناسی 🍍🍍🍍)👉🏻👉🏻😜😂
#سرباز_مهدی_عج
هدایت شده از ˼پَنـٰــــاھ|𝒶𝓃𝒶ℎ℘⸀
مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن...💔
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن...
زمان خواندن وصیت نامهام گریه نکن...
فقط زمانی گریه کن که:🚶🏿♂
مردان ما غیرت را فراموش میکنند و زنان عفت را...
وقتی جامعهی ما را بیغیرتی و بیحجابی گرفت؛مادرم گریه کن که اسلام در خطر است....💔
#وصیتنامه_شهید_سعید_زقاقی
Jannat
شات🙂⚡️
سکانسی با دوز شادی بالا😂😁✨
💕🌸_____
⇨⛓💛⇦
📓✨ #فرمانده
#گاندو
⇦به ما بپیوندید 💛✨
🦋🌱 @GandoNottostop
شات😄✨
استاد رسول و دهقان فداکار😎😁
💕🌸_____
⇨⛓💛⇦
📓✨ #فرمانده
#گاندو
⇦به ما بپیوندید 💛✨
🦋🌱 @GandoNottostop
شات🙂⚡️
با تعداد افراد زیاد😂✨
گل سر سبد هم استاد رسول😜😂✨
💕🌸_____
⇨⛓💛⇦
📓✨ #فرمانده
#گاندو
⇦به ما بپیوندید 💛✨
🦋🌱 @GandoNottostop
شات😄✨
اونم تنها تنها از آقا فرشید😁😅
💕🌸_____
⇨⛓💛⇦
📓✨ #فرمانده
#گاندو
⇦به ما بپیوندید 💛✨
🦋🌱 @GandoNottostop