eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان اینم ۱۰ پارت ۵ پارت صبح به کلی فراموش کردم به جاش الان هم پارت صبح رو فرستادم هم شب
دوستان یه پارت جا گرفتم 😐 قسمت شده امشب دو پارت بزارم 😍😂 الان از اول میزارم 😄
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ صبح که از خواب پا شدم وَرَم صورتم خوابیده بود و فقط چند تا کبودی خیلی کوچیک و خراش ها باقی مونده بودن . کلا خیلی بهتر بود .از نظر خودم که مشکلی نداشتم . خیلی زود زمان گذشت و ساعت ۱۸ شد . نرجس با سلیقه خودش برام یه کت و شلوار طوسی آماده کرد ، خودشون هم رنگ آبی پوشیده بودن. ساعت ۱۹ رسیدیم دم در خونه . عمو عماد و زن عمو سحر هم اومده بودن . وارد که شدیم بعد از دادن دسته گل به کیمیا خانم رفتیم و نشستیم . سرم پایین بود و اصلا متوجه حرف ها نمی شدم. توی فکر این بودم که چه خوب شد لباسای من و کیمیا با هم ست شده!که با نیشگون نرجس به خودم اومدم. نیما:بله! نرجس:آقا محمد با شماست. محمد:میگم چرا انقدر خجالتی؟ خنده کوتاهی کردم که آقا محمد هم خندید . بعد در گوش عطیه خانم چیزی گفت ، عطیه خانم هم به کیمیا خانم اشاره کرد تا چایی بیاره . وقتی میخواستم چایی بردارم دستم شدیدا می لرزید !نزدیک بود چایی رو بریزم . کیمیا خانم رفت و کنار کمیل جان نشست . داشتم به حرف های عمو زن عمو گوش میدادم که داشتن از من تعریف میکردن . بعد چند دقیقه آقا محمد گفت محمد:کیمیا جان آقا نیما رو راهنمایی کن برید داخل حیاط . کیمیا:چشم ، بفرمائید. بعد بلند شدیم و به سمت در رفتیم . اول کیمیا خانم رفت بیرون بعد من رفتم و در رو بستم . لب حوض نشسته بودیم ، ۵ دقیقه گذشته بود که کیمیا خانم گفت کیمیا:چرا من؟ نیما:چی چرا شما؟ کیمیا:چرا من رو انتخاب کردید ! کی منو دیدید؟ نیما:خوب هر کسی یه معیار هایی داره ! منم شما رو انتخاب کردم چون متناسب با معیار های من بودید ، درباره اینکه کی شما رو دیدم باید بگم روز خاکسپاری مادر بزرگتون ، خدا رحمت کنه ! کیمیا:ممنون بعد کمی مکث گفت کیمیا:معیار های شما چی بود؟ نیما:خانم بودن و با حیا بودن ، خانواده خوب ، نماز خون بودن! شما اون روز با اینکه شخص عزیزی رو از دست داده بودید ولی بی صدا گریه میکردید ! همین نشونه با حیا بودن شماست ! کیمیا:شما با شغل من مشکل ندارید ؟ من نظامی هستم و ممکنه هر روز خونه نباشم ! اینطوری وقت کم تری داریم برای یا هم بودن! نیما:وقتایی که خونه هستید جبران میشه -منم نظامی هستم و درک میکنم ! کیمیا:حرف دیگه ای هست که بخواهید بزنید؟ نیما:نمیدونم ! میشه یه چیزی بپرسم ؟ کیمیا:بفرمائید نیما:معیار های شما چیه؟ کیمیا:با خدا و نماز خون باشه ، به واجباتش اهمیت بده ! عاشق جهاد در راه خدا و اهل بیت باشه ! البته اینم میدونم که شما تمام این چیز هارو دارید ، مهم ترین چیز برام اینه که ... علاقه ای بین دو طرف وجود داشته باشه ! نیما:اگه من به شما علاقه نداشتم که الان اینجا نبودم ! پ.ن:کمی عاشقانه طوری 😜😂 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: لبخند کم جانی زد ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ نمیدونم در برابر این حرفش چی میگفتم ، حس میکردم ارزشش رو داره که بهش فرصت بدم ، با توجه به چیزایی که از فداکاری هاش در سوریه و ماموریت های مختلف میدونستم ، با توجه به تعریف هایی که بابا محمد کرده بود ، با توجه به چیزی که امشب ازش دیدم ، مرد خوبی بود ! کیمیا:بریم داخل ؟ دیگه حرفی نمونده؟ نیما:نه حرفی نیست، بریم . آهسته آهسته قدم برداشتیم تا رسیدیم به در خونه ، اول وارد شدم و بعد آقا نیما اومد داخل و در رو بست . همه نگاه ها روی ما بود ، اون خانم مسن پرسید. ز.ع.سحر: خوب چی شد ؟ زیر چشمی به آقا نیما نگاه کردم که لبخند کم جانی زد! کیمیا:تا الان که بله ! همه:مبارکهههههههه. بعد رفتیم و سر جای خودمون نشستیم ، شیرینی رو که خوردیم کمی با هم حرف زدیم و ساعت ۲۴ بود که بلند شدن و رفتن . بعد از رفتنشون روی مبل نشستم و به فکر فرو رفتم . نیما خیلی با حیا بود ، ولی من میتونم مسئولیت یه خونه رو به عهده بگیرم ؟ میتونم وارد یه زندگی جدید بشم؟ میتونم از مادر و پدرم جدا بشم؟ میتونم قید شوخی های کمیل رو بزنم؟ با ناراحتی بلند شدم و بعد از مسواک زدن روی تختم دراز وا دراز افتادم . توی فکر بودم که دست مهربون مامان عطیه رو روی پیشونیم حس کردم . عطیه:خواب که نبودی؟ کیمیا:نه عطیه:خوب ، نظرت؟ کیمیا:چی نظرم؟ عطیه:نیما دیگه! کیمیا:نمیدونم ، یا بهتره بگم نمیتونم از شما بگذرم ! عطیه:مگه میخواهی بری اون سر دنیا ! ما هر روز بهت سر میزنیم! کیمیا:کمیل چی؟دلم برای کمیل تنگ میشه! عطیه:میتونی کمیل رو هم چند روز ببری پیش خودت ، هر وقت دلت براش تنگ شد بگو میاد پیشت! کیمیا:نمیدونم! عطیه:نیما پسر خیلی خوبیه کیمیا جان ! به خدا بهتر از نیما نیست!وقتی مورد تایید بابا ته ! کیمیا:مامان ! عطیه:جانم فدات شم ؟ کیمیا:مطمئنی که آدم خوبیه ؟ تک دخترت رو داری میدی دستش ها! عطیه:بابات تمام شهر رو گشته و درباره نیما تحقیق کرده . حتی دوست یکی از زیر دستای باباته (رسول)، بابات از اونم که پرسیده گفته که خیلی مرد خوبیه ! کیمیا:الان حول گرفته شما رو که منو از خونه بیرون کنی :/ مامام یدونه زد تو سرم و گفت عطیه:تو درست نمیشه این مغزت . بعد غر غر کنان رفت بیرون ، منم از خنده قش کرده بودم . پ.ن:اتمام خواستگاری . ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: امروز میرسه ایران ، اینم بگم با خانواده هاتون هماهنگ کنید قراره به زودی برای ماموریت بریم کویت !🛬🛫✈️ ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
✨پایان پارت گذاری ✨
تاکید میکنم ❌❌❌۱ پارت جا مونده بود از اول گذاشتم ، کسایی که خوندن از اول بخونن❌❌❌
🌱﷽ ࢪمــــآن : شڪلــآٺ تـــݪــــخ🍫✍ ࢪمــــان یڪ زنـــכگــے تـــلخ🙂🖤 به تلخـــے یڪ شکلـــآٺ🥀🍫 ژانـــرش؟؟؟!!!🤨🧐 زیــبــآ🤍 احســـاسے🥺 عــآشقــانـه♥️ طنـــز😂 هیجـــآنے😱 پلیـــسے😎 گـآنــכویــے🐊 و ڪامــلا مذهبـــے😌🌱 بیـــا بخــون پشیمــون نمیـــشے✌️🏻💚😉 اگــه پشیمــــوݩ شدے ݪــــف بــــכه🥺 بـــے صـــدا ڪنــے هــم بد نیس😌🤞🏻🌿 به هـــࢪ حــاڵ بیـآ ڪه منتظریـــم🧡 به כوسٺــات هم معــࢪفے ڪن🤝💞 ♡ @romangondoii@romangondoii
سݪـــــام ࢪفیـق👋🏻💟 خیلـے نمیخـوام وقـٺ بگیـࢪم😌💙 میخوام یڪ ڪاناݪ بہت معࢪفـے کنـم ڪه ࢪمان میزاره مشٺــے😎🌱 ࢪمانایـے جذاب با ژانـࢪ هـای مخٺـلف😃♥️ بیا بخـون خوشټ نیومـכ ݪف بده🥺🤍 اگہ خوشت اومد به כوستـآٺ هݦ معࢪفے ڪڹ🤝🧍‍♀💛 بفـــࢪما اینـم ݪینڪ↯♡ @romangondoii |↫🧡🌱 @romangondoii |↫🧡🌱 @romangondoii |↫🧡🌱 بپر تو کانال مشتی😎😍 +اومدی؟! _بلههههه😌💚 +خوش‌اومدی ، قدمٺ ࢪو جفت چشـآم👀💜 ×من نیومدم😒 +بیا دیگه ضرر میکنی هاااا🥺 ×باشه حالا سه سر میزنم😉🌿 +ممنونم گل گلی🌻🍓 به دوستات معرفیمون کن💫🍩💝
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
📺 فیلم‌های سینمایی امروز تلویزیون 🔻«سربازان کوچک» ساعت ۷:۵۰ از شبکه دو 🔻«صخره مرجانی ۲» ساعت ۹ از شبکه پنج 🔻«۵ هم خون» ساعت ۱۰ از شبکه افق 🔻«روسری آبی» ساعت ۱۱ از شبکه سلامت 🔻«سربلند» ساعت ۱۳ از شبکه نمایش 🔻«امید» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه پنج 🔻«کوچه صفا» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه شما 🔻«محافظ» ساعت ۱۵ از شبکه نمایش 🔻«بازمانده» ساعت ۱۴ از شبکه کودک 🔻«قاچاقچی» ساعت ۱۴:۳۰ از شبکه سه 🔻«شکارچی شنبه» ساعت ۱۶ از شبکه یک 🔻«بازگشت به حیفا» ساعت ۱۷ از شبکه نمایش 🔻«ذهن سفید» ساعت ۱۸ از شبکه امید 🔻«حبیب» ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه افق 🔻«تنها میان امواج» ساعت ۱۹ از شبکه نمایش 🔻«نفر دهم» ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار 🔻«روز سوم» ساعت ۲۱ از شبکه نمایش 🔻«مارک فلت: مردی که کاخ سفید را به خاک سیاه نشاند»، ساعت ۲۳ از شبکه نمایش @TasnimNews
سلام عزیزان صبح به خیر. ⛅️🌤☀️ امروز چون روز جمعه هست اگه برسم یه پارت و اگه نرسم یه پارتک میزارم 💕🌾🌻 (روزتون آناناسی 🍍🍍🍍)👉🏻👉🏻😜😂
مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن...💔 زمان تشیع و تدفینم گریه نکن... زمان خواندن وصیت نامه‌ام گریه نکن... فقط زمانی گریه کن که:🚶🏿‍♂ مردان ما غیرت را فراموش می‌کنند و زنان عفت را... وقتی جامعه‌ی ما را بی‌غیرتی و بی‌حجابی گرفت؛مادرم گریه کن که اسلام در خطر است....💔 Jannat
شات🙂⚡️ سکانسی با دوز شادی بالا😂😁✨ 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات😄✨ استاد رسول و دهقان فداکار😎😁 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات✨😁 آقا داوود و فرشید خان😜✨ 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات🙂⚡️ با تعداد افراد زیاد😂✨ گل سر سبد هم استاد رسول😜😂✨ 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات😄✨ اونم تنها تنها از آقا فرشید😁😅 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات😌🖤 این دفعه تک و شیک😎😅✨ 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات🙂⚡️ جیرینگ😁😂✨ 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات🙂⚡️ باز هم رسول خان😅🕊 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop
شات😂✨ رسول😃🐰 💕🌸_____ ⇨⛓💛⇦ 📓✨ ⇦به ما بپیوندید 💛✨ 🦋🌱 @GandoNottostop