『حـَلـٓیڣؖ❥』
خدااا😭😭😭 چرا تموم شد 😭😭😭 #سرباز_مهدی_عج کپی ممنوع ❌ @GandoNottostop #گاندو #گاندو
یعنی دیگه نمیسازن 😭😭😭وای خدااااااااا. نه
『حـَلـٓیڣؖ❥』
یعنی دیگه نمیسازن 😭😭😭وای خدااااااااا. نه
نمیدونم😐
تحویل لباس گاندو ۲ نوشته
شاید بازم بسازن 😢
#سرباز_مهدی_عج
『حـَلـٓیڣؖ❥』
نمیدونم😐 تحویل لباس گاندو ۲ نوشته شاید بازم بسازن 😢 #سرباز_مهدی_عج
چقدر لباسه 😂 اگه بخوام حدس بزنم نصفش مال رسولههههه😂😂😂😂😂اخه تو هر سکانسی از گاندو یک لباس تنشه 😂😂😂🤣🤣🤣😅😅😅
#خادم_المهدی
رفقا امشب و فردا شب گاندو نداره🖤🕊
رفقای ادمین هم این دو روز فاز پست هارو بیارین رو غمگین😎
#فرمانده
『حـَلـٓیڣؖ❥』
خدااا😭😭😭 چرا تموم شد 😭😭😭 #سرباز_مهدی_عج کپی ممنوع ❌ @GandoNottostop #گاندو #گاندو
😑نوشته تحویل لباس گاندو 2
هنوز 9 سری دیگه باید بسازن😂
نترسید...
انقدر جاسوس و خیانت کار داریم که گاندو 100 رو هم در سن 120 سالگی خواهیم دید😂😂
مثلا فک کنین ..
میگن اه... مادربزرگ دوباره داره گاندو نگاه میکنع😂😂😂😂
『حـَلـٓیڣؖ❥』
😑نوشته تحویل لباس گاندو 2 هنوز 9 سری دیگه باید بسازن😂 نترسید... انقدر جاسوس و خیانت کار داریم که گ
وای اگه اینطوری باشه که شما میگی که عالیه😍😍😍😍😍😍😍🗯🤗🌹
یه سوال کسی میدونه این ادیت ها چطوری درست میکنن🤔هرکس میدونه تو پی وی بگه..
#خادم_المهدی
@Nazgol1384
ی برنامه ادیت که فلش میزنید و یک دایره از سرشون میزارید کنارش
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا.. #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_سی_و_شش #رسول کارم با لپ تاپ که تموم شد .. خاموشش کرد
به نام خدا💖♥️
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_سی_هفت
#رسول
کلید انداختم..
در رو باز کردم.
$ بپر تو..
% ایش...
در رو بستم..
روی مبل دراز کشید..
$ پاشو خودت رو جمع کن...
چقدر میخوابی..
% وایی... رسول.. خسته شدم ..
$ من پول خرج کردم.. تو خسته شدی😂؟!
% استاد پول خرج کردن که خستگی نداره.. اینکه فک کنی چی بخوری که قشنگ داغش رو دل اونی که پول میده بمونه خیلی سخته.. ادم انرژیش رو از دست میده😂
$ عه..
% جون تو..
$ پس میخوای تو خستگیت رو در کن .. یکم خرج کن که من فکر کنم ...😐😂
% استغفرلله.. مگه من مردم... شما همین که شب تا صبح پای سیستم میشینی...
با رفیقات چرت و پرت میگی خودش خیلیه😂
$ پاشو داری هزیون میگی😑
% راستی رسول...
فردا با اقا رضا هماهنگ کن از راه دانشگاه میخوام برم خونه دریا..
$ کجا؟؟
% اه... خونه اقا داوود..
$ اونجا واس چی..
% چقدر سین جیم میکنی.. خب آقا داوود که نیست... میخوام برم پیش دریا تنها نباشیم..
$ حالا ببینم چی میشه..
% یعنی چی؟؟😐 ببین بهت احترام میذارم پررو میشی...
😂 به تو چه اصن؟
$ 😑 خیلی خوب... پس لااقل اگه میخوای بخوابی پاشو برو اتاقت..
منم یه نفس از دستت بکشم..
% هعی... حالش نیست😂
گوشیم زنگ خورد...
$ الو..
@ اصلا علاقه ای ندارم تلفن زیاد طول بکشه...
برای دو روز دیگه .. ساعت 9 کافه
روز بعد هم ماشین هارو تحویل میگیریم
$ باش...
الو..
گوشی رو قطع کرد...
% کی بود؟؟
$ همون دختره که باهاش تصادف کردم...
% وا .. چه پرو بود.. گوشی رو میدادی خودم چهار تا تیکه بارش کنم ...
$ نمیخواد با این خانم دهن به دهن شی..
% حرف حسابش چیه؟
$ هیچی... تیپش خوب نیست..
منم خوشم نیومد..
گفت بریم کافه ..
قبول نکردم..
حالا بهشون بر خورده...
% غل...
$ عه.. رها.. هیس.. اگه همه مثل هم باشن که نمیشه..
پاشو برو اتاقت..
% 😑خیلی خوب..
فقط فردا به محمد بگو زودتر خط سفیدم رو بده ...
کارام مونده..
$ باشه .. امر دیگه؟؟😐
% میدون تیر رو هم قول داده بودی...
$ چشم.. الان سرم شلوغه..
چند دقیقه گذشت که صدای پچ پچ از اتاق رها اومد...
$ چی کار میکنی؟؟
% هیچی... دارم درس میخونم...
$ شب به خیر..
% فک نکنم شب خوبی باشه😂
ولی در کل شب تو هم به خیر...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
پست جدید آقای نوروزی #مجید_نوروزی #همراه_گاندو @GandoNottostop
دوباره ایموجی 👈😘👉گرفت 😐
الان فنا میریزن روش 😂
#سرباز_مهدی_عج
سلام بنده های خوب خدا🦋
قسمت سوم قصه امیرعلی
زمانی که سیدصدرا رو باردار بودم بازهم باشرایط بدی که داشتم مسیر تهران تااصفهان رومیرفتم تاجگرگوشه ام رو ببینم و قلبم آروم بگیره.
امیرعلی وقتی فهمید قراره برادردار بشه اینقدر خوشحال بود که هربار میرفتمپیشش میپرسید مامان چند ماه دیگه با صدرا میای؟
یه بار گفتم دوماه دیگه گفت یعنی بعداز دوبار که اومدی با صدرا میای؟ بی اختیار زل زدم به چشماش گفتم چی؟ دوبار؟ یهو به خودم اومدم دیدم آره! سهم من از امیر علی ماهی یکباره!. چقدر اون روز باوجوداینکه پیشم بود دلم براش تنگ شده بود.دلممیخواست صداش دائم توگوشم باشه.راه رفتنش رو هرروز ببینم.دلممیخواست بگه مامان فردا برام ماکارونی درست کن.دلم میخواست واسه خرید لباس صدراباشه.دلم میخواست موقع به دنیا اومدن صدرا باشه.اما هیچکدوم ازینا نبود.فقط رویا بود که توذهنم بافته میشد.بعداز اینکه صدرا به دنیا اومدتوی بیمارستان عجیب دنبال امیرعلی میگشتم.علی شکیبا برای دیدن برادرش اومده بودواشک شوق میریخت.خدای من شاهده اون موقع صدرا فراموشم شده بودو دنبال امیرعلی میگشتم که مثل علی بیادومنو ببوسه و دست روسرم بکشه. اما نبود! نبود. بچه ام نبود و دردم هزار برابر بیشتر شد اون ماه چون تازه زایمان کرده بودم نتونستم برم پسرم رو ببینم وحتی نتونستم تلفنی باهاش حرف بزنم. من تو این ۶ سال خیلی کم شاید سالی سه بار تلفنی باهاش حرف زدم چون ...
قسمت سوم ادامه دارد ...❤️
کپی این مجموعه داستان ممنوع است❌
فقط و فقط فوروارد ✅
#قصه_ستاره
#ستاره_قطبی
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
سلام بنده های خوب خدا🦋 قسمت سوم قصه امیرعلی زمانی که سیدصدرا رو باردار بودم بازهم باشرایط بدی که
...
چون پدرش میگفت بعدش میره تو خودش! البته درست میگفت اینجوری بیشتر تشنه ی دیدار من میشد. پدر امیر علی خیلی مراقب پسرم بود اما منه مادرصبرم کم بود. سخت بودخانواده داشته باشم اما پسرم توی شهر دیگه نفس بکشه. سخت بود سر سفره بشینم و جای خالیه بچه ام رو حس کنم. والله هیچوقت نبود موقع غذا خوردن یا مسافرت یا خریدبه فکر امیرعلی نباشم و دلم براش نتپه! خیلی وقت هاغذاهارو با بغض و گریه قورت میدادم. ماه بعدکه رفتم ببینمش خیلی دلممیخواست زودتر برادرش رو ببینه و عکس العملش رو ببینم. اینبارتااومدفقط بهمسلام کرد و گفت داداشم کو؟ گفتم بیا بغلت کنم مامان جونم!گفت نه میخوام اول داداشمو بوس کنم. باذوق سرش روبوسیدمو بردمش کنارصدرا. باخوشحالی گفت وای مامان داداشمه! من داداش دار شدم اخ جون. یهو دستشو گذاشت زیر چونه اش و هیچی نگفت! کاش مرده بودم و اون لحظه رو نمیدیدم. بی صدا داشت اشک میریخت و گریه هاش میریخت رو لباسش. گفتم مامان چی شده؟همونجوری که دستش زیر چونه اش بود گفت خوشبحال علی که باصدرا بزرگمیشه. من هیچوقت نمیتونم باهاش بازی کنم اما علی میتونه! دنیا روسرم خراب شدوامیرعلی روزخمم نمک پاشید🥺!
ادامه در قسمت چهارم ...❤️
کپی این مجموعه داستان ممنوع است❌
فقط و فقط فوروارد ✅
#قصه_ستاره
#ستاره_قطبی
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
33.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سریال گاندو
🎞 فصل ۲
💿 قسمت ۳
📺 بخش اول
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سریال گاندو
🎞 فصل ۲
💿 قسمت ۳
📺 بخش دوم
#همراه_گاندو
@GandoNottostop