﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 142
⚜️ «اسم تفضیل». قسمت 13
🗂 به هر حال، جایگیری فعل در مکان اسم تفضیل مشروط به شروطی است که به قرار ذیل است:
1️⃣ مسبوق به نفی باشد.
2️⃣ برای یک اسم جنس، نعت شود تا بتواند بدان اعتماد و تکیه داشته باشد.
3️⃣ مرفوعش اجنبی از منعوت باشد که بر خودش تفضیل پیدا کرده است. و به بیان دیگر، معنای مفضَّلیّت و مفضولیّت مطرح شود البته بین غیر کحل و خود کحل.
لازم به ذکر است، وجود این شرط سوم، صرفا در مقام لفظ، و رعایت قواعد لفظی ادبی است. از این رو، فرضیه بر این است که این قالب، به مانند اسمِ تفضیلِ معرَّف به الف و لام است و مفید معنایِ «ترین» است.
#أفعل_تفضیل
#مساله_کحل
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83
﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 143
⚜️ «اسم تفضیل». قسمت 14
🗂 به مثالهایی در این باب توجه شود:
♻️ «ما رأیت رجلا احسن فی عینه الکحل کحسنه فی عین فلان.»
♻️ «ما رأیت رجلا أکمل فی وجهه الاشراقُ منه فی وجه العبد الصادق.»
♻️ «ما شاهدت عيونا أجمل فيها الحور منه فى عيون الظباء.»
📂 در این مثالها میتوان فعلهای «یحسن»، «یکمل»، و «یجمل» را در جای «احسن»، «اکمل»، و «اجمل» جایگذاری نمود.
📂 پس مراد نحویها که میگویند «افعل تفضیل» توانایی رفع اسم ظاهر را ندارد مگر در «مساله کحل»، همین نکته است که مطرح شد.
📂 از این رو ضابطه رفع اسم ظاهر، همان جانشینی فعلِ هممعنا در جای اسم تفضیل است که به تفصیل بیان گردید.
♻️ پس معنا در عبارت اول چنین خواهد بود: کحل در چشمان فلانی به اوج زیبایی رسیده است و در چشم های دیگران چنین نمودی ندارد.
♻️ معنا در عبارت دوم بدین قرار:
ان کان الاشراق فی وجه العبد الصادق، کان هو الاکملَ ای یصل الی حدّ الکمال؛ و ان کان فی وجه غیره، لم یتحقّق هذا الحدّ.
#أفعل_تفضیل
#مساله_کحل
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83
﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 144
⚜️ «تعریف و تنکیر در أسماء عَلَم». قسمت 1
🗂 معرفه باید در کنار مفهوم مقابلش - یعنی نکره - تبیین شود.
از این رو، در ابتدا به توضیح مفهوم نکره میپردازیم.
📂 یک دستهای از مصادیق، در عین داشتن خصوصیات منحصر به فرد و خاص، در یک نقطهای اشتراک دارند و به آن نقطه مشترک، جنس گفته میشود و همین نقطه اشتراک است که باعث می شود واژهای به مانند واژه مرد بر تمامی این مصادیق اطلاق شود.
📂 حال، در معرفهای مثل عَلَم، چنین فرآیندی مطرح نیست یعنی فردی به نام زید بن علی، دارای مصادیق فراوان نیست تا بتوان از آنها، یک نقطه اشتراکی را انتزاع نمود.
#معرفه_نکره
#عَلَم
#تنوینِ_تمکّن
#تنوینِ_تنکیر
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83
﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 145
⚜️ «تعریف و تنکیر در أسماء عَلَم». قسمت 2
🗂 با لحاظ پست پیشین، ممکن است یک رندی بگوید که خود کلمه زید هم مشترک بین خیلی از زیدها است و لذا نام واحد، نقطه اشتراک ایشان است.
📂 بله این اندازه درست است و از این رو اگر از واژه زید، زیدِ مشترک میان همه افراد مسمّا به زید در نظر گرفته شود، این کلمه زید، نکره خواهد شد چون تعداد زیادی از مصادیق مشاهده شده که ایشان در یک نقطه با هم اشتراک دارند و آن چیزی نیست جز نام مشترک.
📂 بر این اساس است که میگویند عَلَم در فرض تثنیه یا جمع نکره میشود چون چند فرد در نظر گرفته شده که ایشان در یک ناحیه به نام اسم زید، مشترکاند.
#معرفه_نکره
#عَلَم
#تنوینِ_تمکّن
#تنوینِ_تنکیر
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83
﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 146
⚜️ «تعریف و تنکیر در أسماء عَلَم». قسمت 3
🗂 رد پای این مبحث، در بخش تنوین قابل مشاهده است.
📂 یکی از انواع تنوین، تنکیر است و برخی چنین طرح بحث میکنند که تنوینِ تنکیر در دو مورد قابلیت جریان دارد؛ در برخی از اسمفعلها مثل «صه» و «مه»، و در اسم غیر منصرف. از این رو همین که واژهای مانند «أحمد» متحمل تنوین شود، از وضعیت تعریف خارج شده و در زمره تنکیر وارد میشود.
پس «جاء أحمد.» یعنی «أحمدنامی آمد.»
📂 البته ممکن است گفته شود تنوین در اسم عَلَم غیر منصرف، همان تنوین تمکّن است و وجود این تنوین حاکی از مفقود شدن سبب عَلَمیت در این واژه است.
📂 قابل دقت است که با فقدان سبب عَلَمیّت، تنها سبب وزن الفعلی یارای مقابله با عدم پذیرش تنوین تمکن نخواهد بود و مسلّم است که در بحث حال حاضر، وصفیت قابلیت طرح ندارد چون فرض بر این است که معنای وصفیت در کنار عَلَمیت قابل جمع نیستند، فافهم.
#معرفه_نکره
#عَلَم
#تنوینِ_تمکّن
#تنوینِ_تنکیر
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83
﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 147
⚜️ «تعریف و تنکیر در أسماء عَلَم». قسمت 4
⁉️ سوال: نکره در عَلَمهای منصرف به چه نحو خواهد بود؟
📝 پاسخ: در اسمهای عَلَم غیر منصرف، صِرف وجود تنوین قرینهی دالّ بر نکره بودن است ولی در أعلام منصرف، نیازمند قرینهای مثل «مسمّیً بإسم زید» است چون اگر چنین قرینهای ذکر نشود، ظهور در یک فرد معیّن خواهد داشت مثلا وقتی گفته میشود «جاء زیدٌ»، بدین معناست که مراد از زید، در نزد گوینده و مخاطب یک فرد معیّن است.
📂 حال اگر مقصود متکلم این است که «یک زید نامی آمده است»، باید قرینه مذکور را بیاورد یعنی بگوید «جاء رجلٌ مسمّیً بإسم زید.».
#معرفه_نکره
#عَلَم
#تنوینِ_تمکّن
#تنوینِ_تنکیر
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83
﷽
📚 نکات نحوی
⚜️ شماره 148
⚜️ «تعریف و تنکیر در أسماء عَلَم». قسمت 5
❓سوال:
در عبارت «جاء زیدٌ» از کجا معلوم که زید معرفه باشد؛ شاید همان معنای نکرهای از آن اراده شده باشد.
📝 پاسخ:
ظهور کلمه زید، در معرفه بودن آن است چون با اینکه کلمه زید اطلاق دارد ولی این اطلاق مفید تضییق است نه شمول. از این رو فقط شامل زید معرفه میشود نه نکره، چون در أسماء عَلَم منصرف نیازمند بیان زاید است و بیان این دو فرد( زید معرفه و زید نکره) به یک اندازه نیست و به هنگامهی اطلاق، مفید معنای معرفهای خواهد بود.
📂 به بیان دیگر، واژه «زید» غوطهور در تعریف است و این غوطهور بودن در تعریف دارای اثر است، لذا این اسم به این راحتی از تعریف خارج نمیشود بلکه این قرینه است که او را ملزم به عدم تعریف میکند. پس الفاظ عَلَم، بدون هر گونه قرینهای، ظهور در فرد معیّن خواهد داشت.
📂 این هم به خاطر اطلاق تضییقی است چون واژه «زید» و «أحمد» در جملات «جاء زید»، و «جاء أحمد»، با اینکه مطلق است و از هر گونه قیدی رها است ولی این اطلاق، ما را به سمت شمولیت - مثل اعتق رقبة (نسبت به مومنة و کافرة) - رهنمون نمیکند، بلکه این واژه ظهور در تعریف دارد چون غوطهور در تعریف است و اراده نکره از این واژهها نیازمند مؤونه زاید - بیان زاید - است مثل «تنوین»، و «مسمّیً بإسم زید».
#معرفه_نکره
#عَلَم
#تنوینِ_تمکّن
#تنوینِ_تنکیر
✧❁ الذکر الحکیم ❁✧
🆔@Hojjat68Hekmat
🆔https://eitaa.com/joinchat/1290404153Cf2a3596a83