eitaa logo
علی صفرپور | تربیت‌و‌تشکیلات
5.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
235 ویدیو
15 فایل
آهای مربی🧔‍♂🧕 مسئول🤵‍♂🧕 معلم👨‍🏫 👩‍🏫 وحتی پدریامادرِدغدغه‌مند👨‍👩‍👧‍👦 اینجا تربیتی‌وتشکیلاتی عمل می‌کنی🤝 . 📋رزومه‌👇 https://eitaa.com/HonarMJD/1068 . 🔸ادمین: @admin_honarmjd 🔸تعیینِ‌وقت‌: @Rezerv_honarmjd . 🌐کانالِ‌دیگه‌مون👇 @bashohada1
مشاهده در ایتا
دانلود
بفرمایید عروسی😍 . جای همه‌اعضای عزیز کانال خالی اومدیم عروسی (دامادی) یکی از دوستان فعال قرارگاه انصافا خوب وقت گذاشتن برای چشم انداز مجموعه شون، خوب هم پیش رفتن الانم که ...😘😍 . 📣 توجه: انتخاب همسر هم‌راه و پایه در مسیر تربیتی خیلی مهمه ان‌شاءالله مجردای کانال، همسر خوب پیدا کنن 😍 . و ان‌شاءالله متاهل‌ها هم همسرشون همراه‌تر بشن صلوات😊 . اونایی هم که مثل ما همسرشون همراهه بزنن قدش✋😉 . البته در رابطه با چگونگی همراه کردن خانواده در اهداف فرهنگی مفصل باهاتون صحبت می کنم . . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
با طعم قارچ سوخاری😋 . جاتون خالی ولی چقدر زیباست ایستگاه صلواتی در اعیاد شعبانیه خیلی مناسب، ارزان و پر طرفدار بچه‌های دوتا هیئت دور هم‌جمع شدن و دارن قارچ سخاری توزیع میکنن تازه میگن ظهر سوسیس و فلافل هم‌ توزیع کردن و ما نبودیم🤦‍♂😂 . شما هم امتحان کنید این طور ایستگاه صلواتی رو👌 . #امام_زمان #طرحی‌خاص . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️اعتماد⁉️ . در امور مجموعه به هیچ کس جز خدا و اهل بیت و شهدا دل نبند و امید نداشته باش حتی ....🤦‍♂ . تا انتها ببینید و مثل من درس بگیرید . . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارشنبه سوری و طرح تربیتی؟ 😳😍 💥 💥 برخی معتقدند اصلا نباید چهارشنبه سوری رو بزرگ کرد چون باطل هست و طبق فرمایش پیامبر(ص) : الباطل یموت بترک ذکره 💥 اما گاهی شرایط اعضای مجموعه فرق میکنه ... گاهی شما به خوبی خبر دارید که اینقدر نوجوانان و حتی جوانان مواد محترقه خریدن و حتی ساختن که نگو و نپرس🤦‍♂ 💥 در این صورت آیا میدونستید که برنامه میتونه تحت عنوان در طرح یا قرار بگیره؟؟ 💥 مثلا در یک کوه یا باغ بزرگ و یا فضای باز که صداش به هیچ کس آسیبی نمیرسونه ... 💥 به ویژه در طرح که عالیه و مثل خشم‌شبه😆 💥 📢 البته رعایت جوانب کنترلی ، آموزش آسیب زا، احکام حق الناس برای مریضا و خانم‌های باردار و... هم بسیار لازمه 💥 در مسیر حق توقف ممنوعه🚫 دست مولا بر سرتون✋🤲 💥 به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
رویا پردازی برای اعضای مجموعه ممنوع❌ . . با تجربه‌های عرصه تربیت خوب میدونن که هیچکدوممون وظیفه نداریم همه چیز رو نسبت به متربیان‌مون درست کنیم . ما مربی هستیم و مسئولیم که فقط با کمک خانواده زمینه‌ها رو برای رشد تمام اعضای مجموعه و شکوفایی استعدادهاشون فراهم کنیم تا به بندگی خدا برسن اونم در حد توان . خداوند به پیامر میفرماید : انک لا تهدی من احببت . دیگه ما کی باشیم بخوایم همه چیزو برای همه کس درست کنیم 🤷‍♂ . 📢البته اشتباه نشه این حرف اصلا به معنای هدف‌گذاری نکردن برای متربیان نیست. . منظورم رو شاید در این جمله برسونم: جدی بازی کنیم ولی بازی رو جدی نگیریم👌 . یعنی در مربی‌گری کاملا با برنامه و هدف‌مند و تلاش‌گر و البته با دعا و توسل پیش برو اما نتیجه بازی هرچی شد خیره👍 . در مسیر حق توقف ممنوعه❌ دست مولا بر سرتون✋🤲 . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکمی هم جیگرمون حال بیاد❤️😊 و البته با یقین بیشتر به مسیرمون ادامه بدیم . کوتاهه . ببین و بفرست🌺 . . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
. وقتی چالش بادکنک‌هارو🎈 براشون مطرح کردم همه‌شون ساکت شدن😂 تو عکس‌هم آخرش موفق شدم نذارم واسم ش.ا.خ بذارن😄 . این‌جا طرح نیروساز و بلند مدت در یکی از مجموعه‌های قرارگاه می‌باشد . شما این طرح و این قرارگاه رو واسه مجموعه‌ت لازمش نداری؟ . اگر بله که، به آیدی رزرو بگو تا بیام توضیحشو بدم واست🙌 . @Rezerv_honarmjd . در مسیر حق توقف ممنوعه🚫 دست مولا بر سرتون✋🤲 . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرگ‌ها به اردو زدند ...😱😨 . . سال ۹۲ بود ایام فرورودین یا اردیبهشت، به بچه ها قول داده بودم قبل از امتحانات بریم اردو .
اردو هم ویژه افرادی بود که درسهاشون و برنامه‌هاشونو منظم انجام داده بودن . جایی برای اردوی شبانه روزی نداشتیم تا اینکه راننده مینی بوس🚎 که اتفاقا خیلی باهم رفیق بودیم خودش پیشنهاد داد بریم باغش در روستای ... نزدیک مشهد. خیلی خوشحال شدیم و لوازم اردو رو فراهم کردیم و ساعتهای 🕒 ظهر، بعد از ناهار حرکت کردیم .
.۳ ❇️❤️پیشنهاد دوستانه: تا میتونید ساعت شروع اردوهای شب‌خواب رو از صبح زود🌝 بذارید تا از فرصت استفاده کنید اینطوری شب🌚 همه میخوابن 😆 .
.۴ خلاصه رفتیم و نزدیک باغش مارو پیاده کرد و گفت مستقیم برین باغ من دیده میشه... رفتیم اونجا دیدیم به به عجب باغی😍 نه دیوار داره، نه سطح هموار😂 نه آب داره و نه برق و نه ... . رفتیم دنبال هیزم و آب ...🤦🏻‍♂ کم کم داشت شب میشد ... .
.۵ وقت نماز شد خواستیم نماز جماعت بخونیم وسط نماز (از بس که حضور قلب داشتم😄) متوجه شدم از رو به رو حدود ۵۰ متر جلوتر صدای دعوای چند تا حیوون میاد... .
.۶ به محض اینکه سلام دادم یهو نوجوونا اومدن دستو بالمو گرفتن و گفتن: حااااااجی گرگ🤦‍♂😱😱 من که شک داشتم اون حیوونا گرگ باشن😏😐 یک مقداری آرومشون کردم اون حیوونا رفتن گذشت و وقت شام شد بعد از شام یکمی بازی کردیم و بعدش حدود ساعت ۲ شب تصمیم گرفتیم بخوابیم .
.۷ کلا ۱۴ نفر بودیم دوتا چادر ۴ نفره منو یکی از بچه ها که سنش از بقیه بیشتر بود بیرون چادرها خوابیدیم .
.۸ آخر شب شد خیلی سرد بود 🥶 یهو حس کردم روی سرم و بیرون پتو صدای دست و پنجه میاد که داره خاک هارو میزنه کنار😑 .
.۹ اینقدر ترسیدم که نگو🤐 ولی اصلا نخواستم عکس العمل نشون بدم تا کناریم و بچه‌ها بیدار نشن😦 (بعدا فهمیدم که همه شون بیدار بودن و تو چادر نشسته بودن ولی حتی جیک شون هم درنمیومد😄) .
.۱۰ خلاصه با شنیدن این صدا یکمی پتو رو زدم کنار دیدم بععععله🤦‍♂🤦‍♂ پنجه یک حیوان درنده کنار سرم داره تکون میخوره😭 .
.۱۱ ناخودآگاه تن و بدنم شروع کرد به لرزیدن😥😬😵‍💫 .
.۱۲ یهو کسی که کنارم خواب بود یواشکی گفت: 《حاجی خیلی میترسم ... _یکمی هم‌ هِق هِق کرد و اشکش در اومد_ ... حاجی اینجا هیچکس نیست به دادمون برسه 😢😫... گرگا تیکه تیکه مون میکنن😓》 .
.۱۳ حالا منو بگو... حسابی از حرفاش ترسیدم مسئولیت ۱۴ تا جوون و نوجوون با من بود خیلی نگران😢 بودم .
.۱۴ اما یهویی یه جمله به زبونم‌اومد و به رفیق کناریم‌ گفتم: «محمدامین نترس، گریه نکن ، مگه میشه اینقدر تو هیئت واسه اهل بیت گریه کردیم‌ و سینه زدیم بعد مادرشون‌ الان که بهشون‌ نیاز داریم ولمون کنن؟!؟ به حضرت زهرا توسل کن منم دست به دامن مادر میشم حتما حل میشه...» اون وقت دوتامون خیلی یواش گریه کردیم😢😥 .
.۱۵ اما یهو از داخل چادر یه صدایی اومد😨 که : 《من پیتزا🍕 میخوام》 🤬😩😂😂😂 .
.۱۶ _حالا فرداش کاشف به عمل اومد که آقا سیدامیرحسین یکی از همراهان ما که اتفاقا اون موقع سنش از بقیه کمتر بود گاهی شبا تو خواب حرف میزد_ یکی نبود بگه: بابا پدرت خوب مادرت خوب الان گرگا بیرون میخورنمون تو داری میگی پیتزا میخوام😳😳😂😜 .
.۱۷ بگذریم خلاصه گریه و توسل به مادر سادات ادامه پیدا کرد که یهو شنیدیم صدای زوزه گرگها که از قبل مثل یک حلقه دایره مارو محاصره کرده و نزدیک و نزدیک تر میشن ... .
.۱۸ من و محمد امین بیرون داشتیم گریه میکردیم و توسل ... .