eitaa logo
علی صفرپور | تربیت‌و‌تشکیلات
4.1هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
170 ویدیو
8 فایل
سلام ارادتمندم 💫 با ما همراه باش چون اینجا تشکیلات و مجموعه‌ای هدفمند نـیــروســاز وتربیت‌محور خواهی ساخت 💫 شناخت بیشتر به حقیر👇 https://eitaa.com/HonarMJD/1069 🔸ادمین(پاسخ به سوالات): @admin_honarmjd 🔸هماهنگی حضوریِ تدریس و مشاوره: @Rezerv_honarmjd
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکمی هم جیگرمون حال بیاد❤️😊 و البته با یقین بیشتر به مسیرمون ادامه بدیم . کوتاهه . ببین و بفرست🌺 . . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
. وقتی چالش بادکنک‌هارو🎈 براشون مطرح کردم همه‌شون ساکت شدن😂 تو عکس‌هم آخرش موفق شدم نذارم واسم ش.ا.خ بذارن😄 . این‌جا طرح نیروساز و بلند مدت در یکی از مجموعه‌های قرارگاه می‌باشد . شما این طرح و این قرارگاه رو واسه مجموعه‌ت لازمش نداری؟ . اگر بله که، به آیدی رزرو بگو تا بیام توضیحشو بدم واست🙌 . @Rezerv_honarmjd . در مسیر حق توقف ممنوعه🚫 دست مولا بر سرتون✋🤲 . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرگ‌ها به اردو زدند ...😱😨 . . سال ۹۲ بود ایام فرورودین یا اردیبهشت، به بچه ها قول داده بودم قبل از امتحانات بریم اردو .
اردو هم ویژه افرادی بود که درسهاشون و برنامه‌هاشونو منظم انجام داده بودن . جایی برای اردوی شبانه روزی نداشتیم تا اینکه راننده مینی بوس🚎 که اتفاقا خیلی باهم رفیق بودیم خودش پیشنهاد داد بریم باغش در روستای ... نزدیک مشهد. خیلی خوشحال شدیم و لوازم اردو رو فراهم کردیم و ساعتهای 🕒 ظهر، بعد از ناهار حرکت کردیم .
.۳ ❇️❤️پیشنهاد دوستانه: تا میتونید ساعت شروع اردوهای شب‌خواب رو از صبح زود🌝 بذارید تا از فرصت استفاده کنید اینطوری شب🌚 همه میخوابن 😆 .
.۴ خلاصه رفتیم و نزدیک باغش مارو پیاده کرد و گفت مستقیم برین باغ من دیده میشه... رفتیم اونجا دیدیم به به عجب باغی😍 نه دیوار داره، نه سطح هموار😂 نه آب داره و نه برق و نه ... . رفتیم دنبال هیزم و آب ...🤦🏻‍♂ کم کم داشت شب میشد ... .
.۵ وقت نماز شد خواستیم نماز جماعت بخونیم وسط نماز (از بس که حضور قلب داشتم😄) متوجه شدم از رو به رو حدود ۵۰ متر جلوتر صدای دعوای چند تا حیوون میاد... .
.۶ به محض اینکه سلام دادم یهو نوجوونا اومدن دستو بالمو گرفتن و گفتن: حااااااجی گرگ🤦‍♂😱😱 من که شک داشتم اون حیوونا گرگ باشن😏😐 یک مقداری آرومشون کردم اون حیوونا رفتن گذشت و وقت شام شد بعد از شام یکمی بازی کردیم و بعدش حدود ساعت ۲ شب تصمیم گرفتیم بخوابیم .
.۷ کلا ۱۴ نفر بودیم دوتا چادر ۴ نفره منو یکی از بچه ها که سنش از بقیه بیشتر بود بیرون چادرها خوابیدیم .
.۸ آخر شب شد خیلی سرد بود 🥶 یهو حس کردم روی سرم و بیرون پتو صدای دست و پنجه میاد که داره خاک هارو میزنه کنار😑 .