ترکیب بندی در رثای قائد شهید مقاومت سید حسن نصرالله رحمت الله علیه.
سید عبدالله حسینی
ای بغض از گلوی قلم دست بر مدار
ای درد وغم زروی دلم دست بر مدار
ای ابر بیدریغ ، هماهنگ طبع من
تا صبح گریه کن ، زکرم دست بر مدار
ای دل بیا به پنجره غم دخیل بند
واز بقعه مبارک غم دست بر مدار
زآن ره که رفت تادم معراج مرد راه
ای راهرو قدم بقدم دست بر مدار
ما خو گرفته ایم ، به شیون به درد وداغ
زخم کهن ! زحنجره ام دست بر مدار
میخواهم امشب آه کشم آه تا سحر
ای شعر! گریه کن زقلم دست بر مدار
ای بغض ! گریه های دلم را عنان مگیر
میخواهم از فراق بگویم زبان ! مگیر
ای گشته در عزات درختان سیاهپوش
گردیده ماه موی پریشان ، سیاهپوش
از داغت ای انیس سحر خیز سوره ها
گشته است روی طاقچه قرآن ، سیاهپوش
ای سرپرست عائله لاله های سرخ
گشتند مادران شهیدان ، سیاهپوش
تشییع کرد پیکر خورشیدی ترا
با التهاب و هلهله طوفان ، سیاهپوش
افراشته است در همه جا پرچم عزا
خورشید دل گرفته خیابان، سیاهپوش
در موج موج ناله فرو رفت ضاحیه
ایران غریق ماتم و لبنان ، سیاهپوش
ای یاس یأس آمد و امید رخت بست
رخت سیه بپوش که خورشید رخت بست
مائیم وآتش و جگر پاره پاره ای
جز صبر نیست مرهم و جز آه چاره ای
از دوریش مگوی که آغاز میکند
طوفان اشک باری مارا اشاره ای
تا بگذرم چو موج زگرداب گریه ها
از اشک تیز پای بسازید باره ای
گفتم رواست گریه به خورشید ؟ گفت: (نیست
در کار خیر حاجت هیچ استخاره ای)
روح القدس! مدار زمن فیض خود دریغ
آه ای خیال شعر مرا استعاره ای
یاری کنید آی تصاویر داغدار
تا سر دهم بسوگ سحر سوگواره ای
ای آفتاب مرگ تو باور نکردنیست
ای نور ناب مرگ تو باور نکردنیست
ای گریه فصل دامن مارا بهار کن
ای دل بیا و گوشه غم اختیار کن
ای بغض راه گریه شعر مرا مبند
ای اشک چشمهای مرا چشمه سار کن
لبریز شو زساغر چشمانم ای سرشک
ای اشک بی قرار مرا بیقرار کن
سر را بنه به زانوی غربت یتیم وار
تا اشک هست گریه زدل زار زار کن
ای داغ جانگداز عنان از دلم مگیر
ای شعر بی شکیب مرا شعله بار کن
ای آسمان بلند بنال از غم شهید
ای ابر فصل دامن مارا بهار کن
ای مرگ ای که جان غزل را گرفته ای
رحمی براین شکسته دل داغدار کن
طی میکنیم باز اقالیم عشق را
فریاد می کنیم تعالیم عشق را
امشب زناله عرش خدا را تکان دهید
ایمان وعشق ومهر ووفا را نشان دهید
برلاله ها برید برید بشارتی
پیغام تسلیت به امام زمان دهید
از یاسهای اشک بسازید دسته گل
آنرا به یادگار به آب روان دهید
اشک یتیم را که زچشم اوفتاده است
در گوشه های دامن غربت امان دهید
شیون کنید از سر اندوه آنقدر
تا صیحه ای زدل بدر آرید وجان دهید
گلهای اشک را که شکفته است از نگاه
پرپر کنید و در دم بادخزان دهید
در کائنات زلزله امشب بپا کنید
تاریخ را ز ولوله امشب تکان دهید
امشب بگو به خضر که آب حیات رفت
سید حسن سفینه سبز نجات رفت
ای آسمان به راز ونیازت نیاز مند
آه ای زمین به سوز وگدازت نیازمند
پرواز کرده ای به افقهای سبز نور
حال آنکه ما به دیده بازت نیازمند است
قرآن غریب مانده و سجاده بی سجود
ای نیمه شب به صوت نمازت نیازمند
برخیز ای که هست زمین و زمان هنوز
بر دستهای حادثه سازت نیازمند
روح تو رفت تا ملکوت خدا که بود
روح الامین به گلشن رازت نیاز مند
ناز ترا فرشته به جان میخرد که هست
در آسمان فرشته به نازت نیازمند
قرآن بخوان بلند که هستیم هرسحر
برآن نوای روح نوازت نیازمند
باغی که بود پر زگل ابتهاج رفت
دستی که داشتیم به آن احتیاج رفت
ای ذکر سبز زمزمه هایت زبان گداز
ای یاد خاطرات تو جانکاه و جانگداز
ای درد های شعله ورت آفتاب سوز
ای شعله های روشن دردت جهان گداز
حق نماز با تو ادا میشد ای شهید
ای ربنای نیمه شبت آسمان گداز
تاب و توان اینهمه غربت نداشتیم
آه ای فراق روی تو تاب وتوان گداز
مارا اگر مصیبت سردار ما نکشت
مردیم ازین مصیبت تلخ زبان گداز
از بند بند نی زغمت ای شهید عشق
بیرون جهید صاعقه های نهان گداز
داغی چشیده ایم زمرگ تو سینه سوز
آهی کشیده ایم زداغت دهان گداز
ماراست در عزای تو جانی گداخته
ای آنکه در عزات جهانی گداخته
بعد از تو ام زآه دهانیست شعله ور
ذکر مصیبتی به زبانی است شعله ور
آتش گرفته است نگاهم زگریه ها
در دیده ام سرشک روانیست شعله ور
ای سید شهید که پرواز کرده ای
جان جهان زداغ جهانیست شعله ور
ای شعله های مرثیه خاکسترم کنید
گرچه مرا ضمیر نهانیست شعله ور
لب اللباب سیر وسلوک است چشم تو
این چشم نیست رطل گرانیست شعله ور
با من بگو چگونه بگویم حدیث درد
وقتی مرا زداغ تو جانیست شعله ور
از تو مرا عبای تو مانده است یادگار
کز سوز گریه هات نشانیست شعله ور
دلتنگ خنده های تو ام سید شهید
دلخوش به این عبای تو ام سید شهید
ای واژه ها برای دلم ناله سر کنید
ای ناله ها براین دل سنگی اثر کنید
ناقوس ناله را بنوازیدصبح وشام
زین فاجعه زمین وزمان را خبر کنید
بر خرمن تغافل ما آتش افکنید
از آه سرد جان جهان شعله ور کنید
با گریه با نسیم غم و ابر های درد
این برکه های باکره را بارور کنید
امشب برآورید شرر از جگر برون
وین شام را بدون نگاهش سحر کنید
خورشید وار شعله ببارید بیدریغ
مانند شب لباس سیاهی ببر کنید
تاب گداز اگر که ندارید عاشقان
از هرم داغ مرثیه هایم حذر کنید
زاندم که سایه ات زسر شعر کم شده است
احساس میکنم کمر شعر خم شده است
ما مانده ایم و دفتر و دیوان داغدار
ما مانده ایم ویاد تو و جان داغدار
آوار گشت بر سر ما هفت آسمان
بارید روی باغچه باران داغدار
بر مشهدت ملائکه در رفت و آمدند
گشته و از ملائکه لبنان داغدار
ما مانده ایم وآینه وآب و آرزو
سجاده ، مهر ، سبحه و قرآن داغدار
ما مانده ایم و کوه غم و ثلمه ای بزرگ
اندوه ودرد وماتم و وجدان داغدار
بی تو چگونه از دل مرداب بگذرند
در موج خیز حادثه یاران داغدار
ای دست مهربان نوازش بگو چسان
بی تو بسر برند یتیمان داغدار
طی میکنیم راه تو تا زنده ایم ما
آسوده سر گذار که رزمنده ایم ما
ایخاک در عزای جبین تو خاکسار
خورشید در عزای نگاه تو سوگوار
مارا زدرد های دلت تنگ ای شهید
تنها پیامهای تو مانده است یادگار
زآنرو که روی خاک نهادی عذار خویش
بر خاک مینهم زغمت تا ابد عذار
ای باغ انقلاب زداغت سیاه پوش
ای ماه از فراق جبین تو داغدار
رفتی از آستانه این خاک سر بلند
ماندیم ما زماندن اینگونه شرمسار
ای دست پر توان خداوند شاد باش
مائیم همچنان به مسیر تو رهسپار
مائیم و دست کوته از آفاق دامنت
با دیده ای به لطف شفاعت امیدوار
مارا در این محیط زگرداب باک نیست
وقتی که در نبرد علم بر کف علیست
امشب که هست فصل بهاران مرثیه
باید دخیل بست به دامان مرثیه
خاموش شد زداغ تو قندیل آسمان
دوزخ گداخت زآتش سوزان مرثیه
گردید تا لهیب عزای تو شعله ور
بر لب رسید از غم تو جان مرثیه
ای واژه ها چقدر صبورید و بردبار
آتش گرفت دفتر و دیوان مرثیه
گر سیل اشک بگذرد از سر چه باک از آن
ما دل سپرده ایم به طوفان مرثیه
این شعر نیست شعله آه است آه آه
این لخته دل است به عنوان مرثیه
بگذار تا به فاطمه گوئیم درد دل
بانوی سبز خانه احزان مرثیه
مردی که راه پنجره را باز کرده است
باور نمیکنیم که پرواز کرده است
رفت از زمین امین زمان وامصیبتا
پرواز کرد روح روان وامصیبتا
زین درد سوختیم که که بر روح پاک تو
بارد هنوز زخم زبان وامصیبتا
رفت از مدار بسته غفلت زمین برون
باز ایستاد قلب زمان وامصیبتا
از هم گسست رشته پیوند کهکشان
ادغام گشت کون ومکان وامصیبتا
از باغ سر بزن که زداغت چه آمده است
براین جوانه های جوان وامصیبتا
باران صبر بار خدا یا زدست رفت
جمعیت شکسته دلان وامصیبتا
لب از سخن ببند کزین شعر شعله ور
آتش گرفت دامن جان وامصیبتا
از حال من مپرس سر از دست داده ام
دست نوازش پدر از دست داده ام
سید عبدالله حسینی
جمعه ۳ اسفند ۱۴۰۳
برگی از خاطرات بارانی ام با سید شهید سید حسن نصرالله.
پیراهن امام را برایش برده بودم که سید هم با آن دو رکعت عشق بخواند و پیراهنی را که با تن مبارک امام متبرک است متبرک تر کند.
پیراهن را که به او دادم، یعقوب را میدیدم که به پیراهن یوسف دست یافته است. چقدر عاشقانه پیراهن را در دست گرفت، بوی عمیق میکشید و بر سر و صورت خود میمالید.
دقایقی پیراهن را روی صورت خود نگهداشته بود و صدای گریه هایش آنقدر بلند بود که مسئول دفترش با نگرانی و سراسیمه در را باز کرد که ببیند سید را چه شده است.
او هم وقتی دید سید پیراهن رو بر چشمان خود گذاشته و هایهای گریه میکند خیالش راحت شد خودش هم گریست وبا همان گریه اطاق را ترک کرد.
بعد ازینکه گریه اش قطع شد دیدم انگار با ذره بین در اطراف پیراهن دنبال چیزی میگردد. پرسیدم سید دنبال چی میگردی. گفت دنبال یک نخ که اضافه باشد و بتوانم از این پیراهن جدا کنم.
خیلی گشت و گشت تا یک نخی پیدا کرد که در درز داخلی پیراهن مشهود بود. زنگ زد که برایش قیچی آوردند. با ضرافت تمام، حدود یک سانتیمتر نخ اضافه را برید و لای قرآن نفیسی که برایش از سوی دکتر قالیباف هدیه برده بودم گذاشت.
در دقایق نهایی آخرین دیداری که با سید شهید داشتم به ایشان عرض کردم موافق هستید عباها مونو عوض کنیم.
ایشان لبه عبای بنده را گرفتند و لمس کردند و گفتند عبای شما خیلی گران است . عبای من ازین عباهای معمولی است. من عرض کردم . یک نخ ازین عبای معمولی را با سرابیل و استبرق ها و حله های بهشتی عوض نمیکنم.
عبای خودم را از شانه ام گرفتم و ایشان هم عبای خود را در آورد و من عبای خود را به شانه ایشان انداختم و ایشان عبای خود را بر شانه من انداخت. تنها نگرانی من این بود که بر قامت ایشان کوتاه باشد ولی خوشبختانه اندازه بود.
این عکس بعد از تبادل عبا گرفته شده است.
این عبای آسمانی را همراه با پیراهن مبارک امام خمینی هردو را وقف جبهه مقاومت کرده ام که انشالله هر دو در یک مزایده بین المللی بنفع فلسطین بفروش خواهند رفت.
در بیروت سوار تاکسی شدم. دیدم از آئینه ماشین صلیب آویخته است. فهمیدم راننده مسیحی است. اما دیدم عکس سید حسن نصرالله را روی سقف ماشین چسپانده.
سر صحبت را باز کردم. پرسیدم شما باید مسیحی باشید گفت آره مسیحی هستم. گفتم پس عکس سید حسن روس سقف ماشینت چیکار میکرد. انتظار داشتم بگوید ماشین را از یک شیعه خریدم این عکس هم اینجا بوده . اما دیدم که بر خلاف انتظار جواب دیگری داد. گفت سید؟ سید روسر ما جا داره. خودش تو قلب ما جا داره عکسش روسر ما. سید مسیح لبنانه. من هر یکشنبه به کلیسا میروم اولین دعام برای سلامتی سیده.
گفتم عکسشو چرا رو سقف ماشینت چسپوندی گفت ازین بالاتر جایی نیست تو ماشین بچسپونم. سید روسر ما جا داره. تو خونه هم عکس سید دارم.
من که اشتیاق شو به سید دیدم همون جور که رانندگی میکرد عکسمو با سید بهش نشون دادم. یهو شوکه شد زد رو ترمز و یه گوشه ماشینو نگهداشت . گفت الان این تویی با سید ما. گفتم آره . محکم بغلم کرد. پیشونیمو بوسید پرسید کی سید رو دیدی ؟ گفتم همین دیروز. گفت خوش بحالت. من آرزو دارم یه بار حتی از دور ببینمش. بعدش منو به مقصد رسوند. پرسید مقصد بعدیت کجاس؟ مقصد بعدی را گفتم.گفت همینجا منتظر میمانم که برسونمت. من هم دیدم آدم با معرفتی است قبول کردم. ملاقات که تمام شد برگشتم دیدم آبمیوه خریده منتظره. نشستم تاکسی آبمیوه را بدستم داد و مقصد بعدی را پرسید . من هم خیلی تشکر کردم و بذهنم رسید من با این راننده سر حساب کردن پول مشکل خواهم داشت. یه صد دلاری آماده کردم تو دستم نگهداشتم که اگر بمبل در آورد بذارم تو داشبوردش. دو سه جا رفتیم و هر بار صبر کرد وبالاخره منو به هتل رسوند. خیلی اصرار کرد برم خونه اش. گفت زنوبچههام همه عاشق سید هستند تورو ببینند خوشحال میشن. ولی فرصت نبود. بالاخره شماره منو گرفت و شماره خودشوبمن داد و گفت هر جا خواستی بری فقط به خودم زنگ بزن یک عکس یاد گاری هم با هم گرفتیم. لحظه خداحافظی میخواستم پول ۴ سفر را حساب کنم که دیدم گفت امکان نداره. هر چه اصرار کردم مبلغ را نگفت چنان محکم امتناع کردم که دیدم بحث باهاش فائده ای نداره . حدثم درست بود. منم یه لحظه حواسشو پرت کردم و صد دلاری رو چپوندم تو داشبوردش و ازش خداحافظی کردم. عصر زنگ زد و خیلی مهربانانه عصبانی بود ازینکه نتوانسته بود پول تاکسی روازم نگیره . گفت سید این چه کاری بود کردی. بعدش کرایه من صد دلار نمیشد دو برابر حساب کردی و دعوتم کرد شام خونه اش. چون شب عازم ایران بودم نتونستم قبول کنم ولی این راننده تاکسی مشتی بود نمونه خروار.
مسیحیان لبنان ازین نمونه ها زیاد دارند. یکیش خواننده معروف لبنان خانم جولیا پتروس است که آهنگ بسیار دلنشین و حماسی وین الملائین را خوانده است. این آهنگ حماسی ضد صهیونیستی مو بر بدن انسان راست میکند. خطاب به سران عرب است . این میلیونها عربی که میگویید کجایند. غیرت عربی تان کجا رفته. حمیت عربی تان کجاست. او که ستاره بسیار معروف و محبوب لبنانیهاست بعد از جنگ ۳۳ روزه در تلویزیون مصاحبه کوتاهی میکند و آرزومیکند که به عبای سید حسن نصرالله بوسه بزند. سید مصاحبه اورا میبیند وعبای خود را برایش میفرستد. او هم بعد از دریافت این عبا میگوید این عبا از اسکار برایم ارزشمند تر است و حنجره اش را وقف خواندن برای مقاومت میکند.
این صحنه ها را میبینم و حسرت میخورم.همان مکتبی که در لبنان حنجره جولیا پتروس را وقف مقاومت میکند متاسفانه در ایران خودم آنقدر ضعیف تبلیغ میشود و آنقدر بد عمل میکند که فاطمه ها و علی ها و حسین ها را از این مکتب زیبا و دوست داشتنی دور میکند.
کاش سید میماند و به مسئولین ما درس مردم داری میداد.
بار ها گفته ام که ۴۵ سال است مسئولین ما میخواهند این انقلاب را از بین ببرند ولی مردم نگذاشته اند.
امروز خودم در ژوهانسبورگ هستم ولی دل و جان و روح و روانم در خیابانهای بیروت پرسه میزند. جایی که زائران سید الشهدای مقاومت از تمام جهان جمع شده اند تا فردا خورشید را به خاک بسپارند.
دلم بیروت میخواهد . دلم در ورزشگاه کمیل شمعون است. کاش سبزه ای در زمین چمن این ورزشگاه بودم و زیر پای عاشقان سید له میشدم.
سید جانم کاش مرا نیز به دیدار آخر فرا میخواندی.
بدرود
🟢 به شبکه سید عبدالله حسینی در ایتا بپيونديد:
https://eitaa.com/HoseiniNetwork
شهیدی افغانستانی که جان ۳۰۰ رزمنده را نجات داد
https://www.irna.ir/news/85760745/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%DB%B3%DB%B0%DB%B0-%D8%B1%D8%B2%D9%85%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF
🟢 به شبکه سید عبدالله حسینی در ایتا بپيونديد:
https://eitaa.com/HoseiniNetwork5%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF
گریه سید حسن نصرالله با دیدن پیراهن حضرت امام.
مصاحبه با سید عبدالله حسینی مدیر مرکز اسلامی آفریقای جنوبی (دقیقه ۰۱.۲۲ به بعد) در پوشش زنده خبری مراسم تشییع سید حسن نصرالله در برنامه به افق فلسطین .
https://telewebion.com/episode/0x119f693b
1_3949990323.pdf
640.6K
کتابچه ی ساده ادعیه روزانه 📖
و شبهای قدر🌙
🔴یمن با کسی شوخی نداره
ممنوعیت عبور کشتیهای اسرائیلی در دریای سرخ، دریای عرب، بابالمندب و خلیج عدن از سرگرفته شد
بیانیه نیروهای مسلح یمن:
🔹در حمایت از مجاهدان عزیز فلسطینی، و پس از پایان مهلت تعیینشده به میانجیگران برای فشار بر دشمن صهیونیستی جهت بازگشایی گذرگاهها و ورود کمکها به غزه و با توجه به عدم موفقیت میانجیگران ، نیروهای مسلح یمن موارد زیر را اعلام میدارند:
🔹اولاً: از سرگیری ممنوعیت عبور کلیه کشتیهای اسرائیلی در منطقه عملیاتی مشخصشده در دریای سرخ، دریای عرب، بابالمندب و خلیج عدن.
🔹ثانیاً: این ممنوعیت از لحظه انتشار این بیانیه لازمالاجراست.
🔹ثالثاً: هر کشتی اسرائیلی که سعی در نقض این ممنوعیت داشته باشد، در منطقه عملیاتی اعلامشده مورد هدف قرار خواهد گرفت.
🔹رابعاً: این ممنوعیت تا زمان بازگشایی گذرگاههای غزه و ورود کمکها و نیازمندیهای غذایی و دارویی ادامه خواهد داشت.
🟢 به شبکه سید عبدالله حسینی در ایتا بپيونديد:
https://eitaa.com/HoseiniNetwork
جمهوری غارت ها
نفرین شده ای ای شام. ای شام شرارت ها
محکوم جنایت ها جمهوری غارت ها
خاک حلب و ادلب درعا و دمشقت گشت
از چار طرف امروز آماج شرارت ها
گرگ بنی اسرائیل کفتار آتا تورکی
سگ های عمو سامی ماران امارت ها
دروازه شام امروز جولانگه جولانی است
بنشسته ابو سفیان بر تخت عمارت ها
جولانی تکفیری یک کرکس سفیانی است
کفتار بزک کرده کآورده خسارت ها
هر چند اسد گردید بی یال و دم و اشکم
در رفتن بشار است بسیار بشارت ها
هرکس که برید از حق باطل شودش همره
آغاز شد از امروز دوران مرارت ها
در سوریه برپا گشت یک دولت مستعجل
خولی و سنان و شمر دنبال وزارت ها
این فتنه که میبینید آه دل زینب هاست
ز آنروز رقم خورده است دوران اسارت ها
بانوی جهان زینب در معرکه تنها ماند عشاق حرم مانده است دلتنگ زیارت ها
برجان هم افتاده است کرد و عرب سوری
دونالد ترامپ اما دنبال تجارت ها
سید عبدالله حسینی
🟢 به شبکه سید عبدالله حسینی در ایتا بپيونديد:
https://eitaa.com/HoseiniNetwork