چقدر رنگ آسمون که کناراش بنفشه
بالا مشکی و وسطا سرمه ای زیباست
و این نشون دهنده شبه....!
شبتون خوش
دفترچه خاطرات گمشده :)
-ماه ؟ این که ماه نیست حتی قمر هم نیست! -چی ؟ یعنی چی ماه نیست ؟ حسابی گیج شدم حتی قمر هم نیست
دیگه رسیدیم به چاه، همرو بغل کردم .-زود میام دوباره یکم میترسم اگه دوباره برم تو چاه و حافظم رو از دست بدم چی ؟ خیلی خیلی میترسم ولی میرم
اهسته بغل چاه میشینیم و اول پاهامو میبرم داخل بعد میپرم
*همون حس قبلی و اون فضا هاله ی مشکی و بنفش دورم
اون ارامش خاص از اون ور چاه بیرون افتادم سریع دوییدم ؛ قبل رفتن به خونه باید برم پیش هاول و باهاش هماهنگ کنم .
یعنی نباید بهش بگم اینجارو ؟نه هاول خطری نمیرسونه شاید خودشم جزو اون افراد باشه .. نمیدونم هیچی ولی من به هاول اعتماد دارم اونم خیلی خیلی زیاد
همین طور که فکر میکردم رسیدم در رو باز کردم
هاول پشت میزش بود بلند شد و اومد بیرون
-خوبی ؟ -اره هاول باهم حرف میزنیم و همه چیو توضیح میدم فقط الان نگران مامانمم، نمیخوام مردم فکر کنن دوباره غیب شدم -نگران نباش من بهش گفتم پیش من میمونی این تعطیلی هارو -عه پس تا فردا که وقت داشتم .. وای هاول ازت خیلی خیلی ممنونم ببخشید اگه نگران شدی .بذار الان برات توضیح میدم ....
همه چیو براش توضیح میدم و اونم باور میکنه هاول واقعا دوست خیلی خیلی خوبیه چون هیچ وقت فکر نمیکنه دیونه ای .
-میشه چند تا کتاب علمی درباره ی سیاره های دور و قمراشون بهم بدی ؟ چیزی که نخونده باشم -دنبالم بیا
با هم رفتیم سمت بخش 57 شمالی ، چند تا کتاب برداشتیم و بعد رفتیم بخش 30 شمالی یعنی قسمت من ، تا باهم اونارو مطالعه کنیم . *هاول سر راه یه سر به دفترش زد و غذایی که مادرم برامون پخته بود رو هم برامون اورد
تویه بخش من کتابای مورد علاقم ، کتابایی که خودم نوشتم و کتابایی که میخوام مطالعشون کنم هست
و ته ردیف ها بغل پنجره یه میز با دوتا صندلی هست ؛ رفتیم و اونجا نشستیم ...
چند ساعت کتابارو مطالعه کردیم داخل فهرستشون دنبال یه چیزی درباره ی چاه میگشتیم ولی هیچ چیزی پیدا نکردیم ..
چند تا کتاب تاریخی هم برداشتیم تا درمورد اون افراد خاص که فرار کردن و به تریتون رفتن چیزی بفهمیم ولی چیزی نوشته نشده بود .
این ادمای خاص واقعا خوش به حالشون بوده که این دریچرو پیدا کردن! و انقدر خوب تونستن مخفیش کنن .
-الیس گفت ادمای عادی نمیتونن از دریچه رد بشن . پس چرا به کسی نگفتن ؟ به هر حال که اونا نمی تونن رد بشن و فکر میکنن که دیونه ای ؟
-شاید بشه واردش شد احتمالا با دستگاهی چیزی تونستن چاه رو تغییر بدن که فقط ادمای خاص رد بشن ..
هاول راست میگفتم منم داشتم به این فکر میکردم .
#Raz_Daftarcheh part : 16
و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)