eitaa logo
دفترچه خاطرات گمشده :)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
676 ویدیو
0 فایل
مدتِ بسیاری در ژرفای بازگشت خاطرات سبز و قارچی اش بود که از یاد برده بود میتواند خاطره ی جدیدی بسازد ؛ صدایی درون مغزم زمزمه میکند " به دنبال معنای گمشده ی زندگی " راه ارتباطی با من در تریتون : @HToooo
مشاهده در ایتا
دانلود
نیازمندی ها-
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
وای ایتارو بروزرسانی کردم خر شدم واقعا اصن اینجارو نمیشناسم
manu_chao_me_gustas_tu 128.mp3
4.11M
- این اهنگ خیلی زیباست ✨
خب دوستان عزیز- من جدا نمیدونم کی همسایه‌س ، مثل همیشه هر کی میخواد همسایه باشه یا همسایه بمونه اینو فور بزنه . امارتون اصلا مهم نیست فقط وایب کانالتون بهمون بخوره وگرنه مجبور میشم نذاررمتون تو لیست ؛) اگه سرچ سراسری ایراد پیدا کرد لطفا هم اینو فور کنید هم لینکتونو بذارید چون اگه فقط لینک بذارید شاید فکر کنم حمایتی اید اره بای -دفترچه خاطرات گمشده 'لورا اینجا لینکاتون رو بزارید : https://abzarek.ir/service-p/msg/1112354
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
لیست همسایه ها: @love_myself_2 @Baboonbook @musiccccccc @whalesi @moon_starss @you_my_love @romeoogomshodeh @mad222 @myheart1 @Arunaaa @margaret_world جدا همه رو گذاشتم به وایب دقت نکردم ولی اگه حمایت اینا نباشه بای ✅ "لطفا جهت تایید فور بزنید " همیشه میگفتم چرا میگن فور بزنید ولی خب الان فهمیدم چون بعضیا الکی فورن میزنن*
-اون قارچیه ^^
از چاه بیرون اومدم زیر درخت سرو کنار خیابونی،  خیلی خلوت بود یعنی بقیه کجان ؟ رفتم به اون دست خیابون و شروع به حرکت کردم که یکیشون رو پیدا کنم از کنار میله هایی که دوچرخه های رنگی با سبدای پر گل گذر کردم یهو میرابلو سوار دوچرخه دیدم داشت با دوچرخه تک چرخ میزد نورمن از پشت با سرعت زیاد پیداش شد وزنش رو روی  دوچرخه به سمت راست و چپ مینداخت داشت از بغل میرابل رد میشد که یه صدای ترسناک دراورد تا میرابل بترسه، میرابل یکم از جا پرید ولی زیاد نترسید بعدش هردو شروع به خندیدن کردن این اتفاقا تویه پنج ثانیه انجام شد ، حالا بچه ها همه اروم و درست حسابی دوچرخه سواری میکنن ویلی منو میبینه از رو دوچرخه میپره پایین وقتی سولینا میبینه ویلی از دوچرخه پریده پایین میاد به سمت من با صدایی بلند میگه - بچه ها وایسید لوراعه همه وایسادن نورمن و میرا که از همه جلوتر بودن دور زدنو اومدن این ور ویلی نزدیک شد منم بغلش کردم -سلام ویل ویلک جون چطوری ؟ -خوبم تو چطوری چه خبرا لوری ؟ -هیچی واقعا ، چی میتونم از اون دنیای داشته باشم ؟    تک تکشونو بغل کردم. وای از دوچرخه هاشون نگم ؛ دوچرخه نورمن مشکی بود انگار نورمن با اسپِرِی سفید رویه دوچرخش طرح اسکلت و استخون کشیده بود .. دوچرخه میرا آبی بود ، برای گلویلو زرد بود ، ویلی هم دوچرخش مشکی و سبز پر رنگ بود ،آدرا با خمیر؛ مجسمه های قورباغه و قارچ و.. درست کرده بود روی دوچرخش گذاشته بود برای الیس و مد سبز روشن بود ارمیتی دوچرخشو با گلای صورتی تزئین کرده بود، هرسیلیا هم سر دوچرخش یدونه مار گذاشته بود ارونا دوچرخشو با ستاره های کوچیک تزئین کرده بود بقیه هم دوچرخه های خفنی داشتن وای کاش منم دوچرخمو از بیرون اون چاه میوردم کاش میشد منم الان باهاشون دوچرخه سواری کنم ؛ هرسیلیا گفت بسته دیگه واینسا ما رو نگاه نکن بیا بهت دوچرخه ی قدیمیتو نشون بدم *وای ذوق و خوشحالی اکلیلی شدن باهم* یکم جلوتر رفتیم در یه کاراژ رو باز کردن کاراژ پر گل کاکاتوس بود و یه دوچرخه سبز پسته ای با سبدی پر گل بابونه و پروانه وسط کاراژ بود وای خدا این چقدر قشنگه رفتم سمت دوچرخه و بغلش کردم بچه ها زدن زیر خنده میرا با لحن هیجان انگیز گفت -تا کِی قراره دوچرخه رو بغل کنی یالا بریم مسابقه بدیمممم نورمن گفت -باشه ولی من میبرم خیلی ذوق داری تا ببازیاا مد ادامه داد - شما دو تا عین ادم دوچرخه سواری کنید بعد بره هم کری بخونید هر لحظه میترسم میرا سر و ته شه و نورمن از یه طرف ولو زمین شه نورمن سریع گفت : نمیخواد بترسی داش نورمنتون کارشو بلده هه - میرا گفت : حالا میبینیم که میبره  هر دوشون نگاه عجیب و جالبی به هم کردن منم سوار دوچرخه شدم گفتم بریمم  همه زدیم بیرون قرار شد تا اخرین چهار راه خیابون بهار مسابقه بدیمم مسابقه شروع شد نورمن و میرا جوری رکاب میزدن که انگار یه هیو-لایی چیزی دنبالشونه! *البته نورمن انگار خودش دنبال هیولا داره میکنه* میرا میخواست دوباره تک چرخ بزنه که مد گفت قرارمون یادت نره میراا اون دوتا جلو زدن و بعد از اونا ویلی و سولینا بودن من سعی کردم تند تر رکاب بزنم و سولینا رو عقب بزنم خوشبختانه تونستم ولی خب یکم باهم فاصله داشتیم ویلی یکم سرعتش کم شد و من دیگه بغل ویلی بودم ولی سریع دوباره سرعتشو زیاد کرد که عقب نیوفته الیس سولینا رو رد کرد داشت به ما نزدیک میشد هرسیلیا سریع رکاب زد به سولینا رسید گلویلو هم بغلشون بود سه تایی داشتن سعی میکردن که یکیشون جلو تر بزنه انقدر درگیر بودن که مدو ادرا هردو جلو زدن  ولی خب هر چقدرم تلاش میکردیم میرا و نورمن یه جور دیگه حرکت میکردن از هممون جلوتر بودن .  داشتیم به چهار راه اخر میرسیدیم یعنی به هر حال که یا میرا یا نورمن اول میشدن یکم مونده بود تا ببرن که یه دختر بچه ی کوچولو که رو تلش یه قارچ کوچولو بود و یه عروسک قورباغه دستش بود اومد جلو خیابون نزدیک بود نورمنو و میرا هردو به اون برخورد کنن که نورمن سر دوچرخه رو چپ کرد رفت تو پیادرو خودشو و دوچرخه باهم چپ شدن و به یه گلدون خوردن خیلی بد خورد ولی نورمن قوی تر از این بود که بغض کنه یا هرچی میرا هم از اون سمت رفت و رفت قاتی باقالیا ما همه وایسادیم اصن نفهمیدیم اون دختر بچه از کجا پیداش شد نورمن بلند شد با لحن لج اوردی گفت : عاح این از کجا پیداش شددد یکم مونده بود ببرم! میرا میخواست جوابشو بده اما ارمیتی سریع رفت سمت دختر بچه و پرسید حالت خوبه عزیزم چیزیت نشد ؟ یرین سریع به بطری به دختر بچه داد گفت بیا عزیزم یکم اب بخور نورمن گفت من خوردم زمیناااا میرا هم گفت بد نمیشه بیاین دستمو بگیرید بلندم کنید اون دوتارو بلند کردیم ولی خب اخرشم نفهمیدیم کی میبرد اما به نظر من اونا دقیقا کنار هم بودن و مساوی میشدن . part : 31
-دوچرخه ی زیبا !
دفترچه خاطرات گمشده :)
از چاه بیرون اومدم زیر درخت سرو کنار خیابونی،  خیلی خلوت بود یعنی بقیه کجان ؟ رفتم به اون دست خیابون
رفتیم و یکم عصرونه خوردیم سر میز نورمن و میرا همش داشتن از مسابقه میگفتن  داشت شب میشد که من گفتم باید برم همه باهام اومدن  در فلزی چاه رو برداشتم گفتم خداحافظ اونا هم گفتن به سلامت از چاه رد شدم و همون حالت همیشگی رو دوباره حس کردم دوچرخه بغل چاه بود دوباره به این دنیای معمولی اومدم سریع رکاب زدم بارون میومد شب شده بود سریع رسیدم به کتابخونه هاول گفتم بذار یکم برم و سریع برگردم که مامانم نگرانم نشه ! رفتم پیش هاول خیس خالی بودم هاول تا منو دید اومد سمت با صدای اروم و کوتاه گفت -خیس خالی شدی ! گفتم اره داره بارون میاد با یه لحنی عجیب گفت -میدونم که داره بارون میاد ،،، یکم مکث،،،، چرا چتر نگرفتی ؟ حالت چهرش مثل همیشه بود و پوکر اما من لجم دراومد ولی با لحن خوب گفتم -رفته بودم تریتون از کجا میدونستم اینجا بارون میاد ؟ از کجا میدونستم باید چتر میوردم ؟ *یه حسی پیدا کردم چون تقریبا اروم جوابشو دادم و انگار مظلوم شده بودم خودم حالم از طرز گفتنم بهم خورد . هاول هیچ وقت این مدلی حرف نزده بود انگار داشت مسخرم میکرد اما لحنش و قیافش تغییر نمیکرد به هر حال که جوابمو نداد سریع گفتم - بیخیال اومدم سر بزنم برم رفتم دم در که دیدم دستمو گرفت برگشتم یه چتر داد دستم -داره بارون میاد رفتش نشست پشت میزش داشتم نگاهش میکردم گفت -مامانت منتظرته سریع رفتم خونه. part : 32
و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)