eitaa logo
دفترچه خاطرات گمشده :)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
676 ویدیو
0 فایل
مدتِ بسیاری در ژرفای بازگشت خاطرات سبز و قارچی اش بود که از یاد برده بود میتواند خاطره ی جدیدی بسازد ؛ صدایی درون مغزم زمزمه میکند " به دنبال معنای گمشده ی زندگی " راه ارتباطی با من در تریتون : @HToooo
مشاهده در ایتا
دانلود
الان 1.2k قمر زیبا دارم ؛) ؟
دفترچه خاطرات گمشده :)
هرسیلیا رفت اتاقش و بعد این همه هل شدن بالخره یه نفس راحت کشید ؛ با خودش فکر کرد شاید دریکو با همه ا
همش با خودش فکر میکنه ، یعنی جدی دراکو اینجوریه ؟ مرگ خوارِ ؟ یعنی انقدر ادم بدیه ؟ یا بزور اینجوری شده ؟ هرسیلیا باید اینو بفهمه! دلش میخواد با دراکو صحبت کنه . کاش دراکو خودش به هرسیلیا همچیو بگه. هرسیلیا میخواد بلند شه بره ولی با خودش فکر میکنه اگه دراکو واقعا اینجوری بشه ایا بهش میگه ؟ میگه که بزور یا با خواست خودش اینجوری شده ؟ نه . پس هرسیلیا باید خودش این رو بفهمه . پس سعی میکنه که دراکو رو تعقیب کنه . باید همه چیو بفهمه. سریع میره بیرون میخواد بره سمت خوابگاه پسر و گوش وایسه! میره پشت در اتاق دراکو و سعی میکنه گوش بده . صدای شکستن وسایل و گریه میاد . فک کنم دراکو واقعا حالش بده ، اخه کی از چیزی که واقعا هست ناراحت میشه . احتمالا خیلی ناراحت شده همه اینجوری دربارش فکر میکنن . ولی تا موقعی که اینجوری درباره ی مرگ خوار شدنش حرف میزدن فقط عصبی بود ولی بعد از اینکه گفتن بمیره ناراحت شد! شاید واقعا مرگ خوارِ و از اون حرف ناراحت شده . هرسیلیا واقعا گیج شده نمیدونه چیکار کنه ولی قطعا هم نمیتونه وایسه تا دراکو هم وسایلو بشکونه هم گریه کنه و به خودش اسیب بزنه پس .. -دراکو داخل اتاقه خیلی عصبانی فعلا کسی نیست پس تا میتونه وسایلو میشکونه و گریه میکنه . با مشت ضربه ی محکمی به اینه میزنه ، دلش نمیخواد انعکاس خودشه ببینه از این ورژن خودش متنفره . چرا باید اینجوری میشد ؟ اگه فقط تو یه خانواده ی بهتر به دنیا میومد ایا سرنوشت دراکو بازم به این شکل بود ؟ قطعا نه . چون اون ذات خوبی داره فقط در شرایط بدی قرار داره . صدای اهنگی از پشت در اتاق میاد .. دراکو گیج میشه و بعد میفهمه اون اهنگ با ویالون زده میشه. دراکو در باز میکنه و هرسیلیارو میبینه که داره ویالون میزنه سریع اشکاشو پاک میکنه .- هرسیلیا خوشحال میشه که تونسته دراکو رو بیرون بیاره ، خیلی با ارامش داره ویالون میزنه چون احساس میکنه اگه خودش اروم باشه این حسو به دراکو هم متنقل میکنه و واقعا اینجور میشه ، دراکو واقعا اروم میشه و لبخندی میزنه . دراکو یهو یادش میاد که موقعی که از پیش هری بر میگشت هرسیلیا اونجا بوده . پس میفهمه که هرسیلیا نگرانش شده بوده و اومده اینجا تا خوش حال کنه ، بیشتر عاشق اون دختر میشه . با خودش میگه یعنی فرقی براش نمیکنه که من مرگخوار باشم ؟ با اینکه فهمیده ولی بزام برای خوشحال کردن من اومده اینجا، اخه یه دختر چقدر میتونه مهربون باشه ؟ اون کسیه میتونه ته دل دراکو و ذات واقعی اون رو ببینه و بشناسه . دراکو میخواد شروع کنه به حرف زدن اما دوستاش از راه میرسن و اتاق رو میبینن . -عو دراکو چیکار کردی ؟ رو به هرسیلیا که تا اونارو دید ویالون زدن رو تموم کرد میشن و میگن -این دختره اینجا چی کار میکنه؟ دراکو از لحن صحبت کردنش با هرسیلیا خوشش نمیاد پس میگه . -هی چرا فقط نمیری توی اتاق و یادبگیری چجوری باید حرف بزنی ؟ دوستاش میخوان جوابشو بدن ولی خب به هر حال اون قدریم اجازه حرف زدن ندارن یجورایی دوست دراکو نیستن نوچشن! اون دوتا میرن داخل دراکو هم به هرسیلیا لبخندی میزنه و میگه ازت ممنونم!  این خرفی نیست ته دراکو به ادمای معمولی بگه.... part :6
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
فصل مورد علاقم :
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
دفترچه خاطرات گمشده :)
فقط چون ملفوی دوست دارید . 🤝
ما دراریم دوست داریم لطفا مسئولین رسیدگی کنند که چرا پست های لازم نیست💔